به گمان این قلم پس از 24خرداد باید به دنبال معنای جدیدی از اصولگرایی باشیم؛ چراکه این تعبیر در انتخابات گذشته چنان دچار تشتت و آشفتگی شد که دیگر بهکار بردن آن در یک مفهوم و جبهه واحد خندهدار است.
1- معلوم نیست چرا رئیسجمهوری ایران در دهههای اخیر باید یا اصولگرا باشد یا اصلاحطلب؟ حال آنکه ما در درجه نخست به یک رئیسجمهوری نیاز داریم! یعنی به آدمی نیازمندیم که اجرای وظایف این مقام برایش در اولویت باشد، نه کم کردن روی جناح مقابل! هرچه رئیسجمهوری سیاسیتر و جناحیتر باشد، کار کردن برایش سختتر خواهد بود.
2- به گمان این قلم پس از 24خرداد باید به دنبال معنای جدیدی از اصولگرایی باشیم؛ چراکه این تعبیر در انتخابات گذشته چنان دچار تشتت و آشفتگی شد که دیگر بهکار بردن آن در یک مفهوم و جبهه واحد خندهدار است. آنها که خود را اصولگرا مینامیدند ثابت کردند تنها به اصول خودشان پایبندند و بس. نه عقلانیت، نه مصلحت و نه حتی کلام مراجع و بزرگان این طیف نتوانست شوق قدرت را از سر نمایندگان آنان بیندازد. با این احتساب باید دید آنها به چه اصول واحدی باور دارند و اگر چنین است چطور با آن افق واحد، باز هم به جنگ یکدیگر رفتند و خادم رقیب شدند؟
3- برخلاف آنان، رقبای ایشان که مدعی هیچ نوع اصولگرایی نیستند، اما از آنان اصولگراتر بودند. آنان به اصول عقلانی در یک رقابت معمول سیاسی تن دادند و آنجا که لازم بود، کلام بزرگان خویش را آویزه گوش کردند و جبههای واحد تشکیل دادند.
4- «بعضیها به درد دعای کمیل میخورند، به درد
مدیریت نمیخورند» این جمله حکیمانه را آیتالله جوادی آملی در دیدار یکی از نامزدها با ایشان فرموده بودند. اما هیچکدام از طرفداران دوآتشه و دیندار آن نامزد، علاقهای به این اشاره نشان نداده و آن را برای تنویر افکار عمومی در رسانههایشان بازنشر نکردند.
5- اصلاحطلبان، چهرههای تندرو و رادیکال خویش را به حاشیه رانده و با معتدلترین نامزدها پا به میدان گذاشتند و در نهایت با یک چهره که قادر بود سلایق بسیار متنوعی را جلب کند در صحنه باقی ماندند. اما اصولگرایان، تا حد تخریب و تهمت و… با معتدل و موجهترین نامزد خود جنگیدند! حتی هنگامی که دیدند رسانههای بیگانه نیز همان نامزد را هدف قرار داده و به ناجوانمردانهترین شیوهای علیه او خبرسازی میکنند، باز هم نفهمیدند یا نخواستند بفهمند آن نامزد برگ برنده آنهاست. برعکس همسو با بیبیسی و صدای آمریکا و… آنها نیز کم نگذاشتند و از خجالت فرمانده لشکر سابق خود درآمدند و حق خدمات سالهای دفاع مقدس و پس از آن را یکجا کف دستش گذاشتند.
6- احمدینژاد در سال 84 بر اثر یک سوء تفاهم به قدرت رسید. مردم از اشرافیت و سیاستبازی بهجای دولتداری به تنگ آمده بودند. پس به عدالت مجهول و کج و معوجی که او قولش را میداد پناه آوردند. اندکی بعد، بهویژه در دولت دهم، بسیاری از آن مردم با درغلتیدن این دولت به دامن لفاظیها و یقهکشیها از یکسو و میدان دادن به مدیران بیلیاقت و تازه به دوران رسیدهها از سوی دیگر، فهمیدند عجله کردهاند. ناگهان پروندههای فساد، آنهم با رقمهای هولناک رو شد. منادیان آن عدالت و دشمنان سابق اشرافیت، با هواپیمای شخصی، خانوادگی به نیویورک میرفتند و… اما اصولگرایان نخواستند از همان ابتدا خط خود را از این جریان جدا کنند. بعدها آشفتگی و عدم عقلانیت در مدیریت کشور در زندگی روزمره مردم رخ نمایاند. کمر همگان زیر بار گرانیها، دیپلماسی بیدروپیکر، تحریمها، سیاستهای فرهنگی آشفته و… شکست.
تولید مضمحل، بیکاری و آسیبهای اجتماعی انبوه و ادعا فراوان شد. درحالیکه دولتمردان جز اصول خودساخته تابع هیچ اصول آشنایی نبودند، اصولگرایان جانب مردم و رنجهایشان را نگرفتند. لذا مردم در فصل انتخاب به صادقانه بودن اعتراضات آنان به وضع موجود به دیده تردید نگریسته و هراس داشتند آنها احمدینژاد دیگری را بر ایشان مسلط کنند.
7- برخی از افراطیونی که احمدینژاد از رأی و نگاه سادهانگارانه آنان بیشترین سوء استفاده را تا سالهای آخر دولتش کرد، بار دیگر به معادله شعار و پراید و چفیه دل باختند و نخواستند دریابند در یک رقابت آزاد اگر یقین دارند به تمام خواستههایشان نمیرسند، میتوانند با حمایت از نامزدی که بیشترین نزدیکی را به آنان دارد و احتمال موفقیتش بیشتر است، رأی سوخته را
به رأی مؤثر بدل کرده و حریف را شکست دهند. آنها با پافشاری بر نامزد کماقبال خود و گاه حتی تخریب دوستان دیروزشان، عملا جاده پیروزی رقیب اصلیشان را چراغانی کرده و از یک سوراخ دوبار گزیده شدند.
8- اما اصلاحطلبان را هم نمیتوان پیروز این انتخابات دانست. نامزد برنده یک روحانی است که خود اصرار دارد اصلاحطلب نیست. متعلق به جامعه روحانیت مبارز است و از اعتدال سخن میگوید، اما با هوشمندی توانسته است رأی اصلاحطلبان را نیز به سبد خود بریزد. با این حال او روزهای سختی پیش رو دارد؛ چرا که با اکثریتی شکننده به قدرت رسیده و نخستین رئیسجمهوری 50 درصدی ایران است. اگر تمام 51میلیون واجدان شرکت در انتخابات را قیاس کنیم، او به زحمت از 35 درصد آنان نمایندگی میکند. همین میزان رأی نیز حقیقی نیست. بخشی ناظر به اظهارات و قولهایی است که درست، دقیق یا عملی نیستند. بخش اعظم این رأی نیز عاریتی بود و بهخاطر حمایت آقایان هاشمی و خاتمی از اوست. این حمایت برای او بیهزینه نیست. سهمخواهیها از هماکنون آغاز شده و او را گرفتار خواهد کرد.
9- مردم در این انتخابات به مدعیان اصولگرایی کارت قرمز نشان دادند. آنها در سال 84 از اشرافیت و سیاسیمنشی مفرط به گفتمان مدعی عدالت و اصولگرایی احمدینژاد پناه آوردند اما ایشان طی هشت سال چنان بلایی سر این مردم و مملکت آورد و عمده همان مردم دوباره به دامان همان گفتمان که جریان سابق، البته از نوع معتدلترش (لااقل در شعار) بازگشت. با این حال به نظر می رسد دوستان اصولگرا از تشتت خود پشیمان نیستند، انگار نه انگار چندپارگی آنان و عملکرد آقای احمدینژاد بهعنوان اصولگرا (هرچند تقلبی) موجب این شکست آنان شده است. مثلا جناب آقای روحالله حسینیان در اظهاراتی حیرتآور فرمودهاند: «به طور حتم به توافق نرسیدن اصولگرایان در انتخابات یکی از الطاف الهی بوده است؛ زیرا تنوع آرای اصولگرایان موجب شکننده شدن» رأی روحانی شد.
تا آنجا که عقل این حقیر قد میدهد خداوند همواره وحدت را از الطاف و برکات خود دانسته و نه تفرقه را! اما میبینید که این اصل خداوندی نیز نزد برخی اصولگرایان در صورت لزوم قابل تغییر است! یا در اقدام عجیب دیگری پس
از طرح یک شکایت علیه احمدینژاد و علنی شدن آن در روزهای اخیر (که از نگاه این قلم نیز عجولانه بود) روزنامه کیهان به این ماجرا اعتراض کرده و مینویسد: «این اقدام… در هرحال حرکتی جفاکارانه در حق رئیسجمهوری است که اگر چه طی چندماه اخیر نمونههایی از اقدامات و مواضع غیرقابل دفاع داشته است ولی خدمات بیوقفه و فراوان ایشان در بسیاری از زمینهها با هیچ دولت دیگری حتی قابل مقایسه نیست!» تصور کنید حتی اگر کندوی دیگر دولتها 2کیلو عسل برای مملکت و نظام داشته و کندوی دولت آقای احمدینژاد 10کیلو، اما وقتی در پایان ضربهای زده و همه را به خاک ریخته، نازیدن به آن یعنی چه؟
مردی که اوضاع اسفبار دوران مدیریت ایشان را با گوشت و پوست خود دارد لمس میکند در برابر این قضاوتها چه خواهد گفت؟ آیا خود را برای این انتخاب جدید تحسین نخواهد کرد؟ این پافشاریها نشان میدهد برخی اصولگرایان در باختن هم قوانین خود را دارند؛ درحالیکه برخی از همان آغاز اصرار به وحدت و عدم تشتت داشتند، اصرار بر اخراج جریانهای مجعول و مجهول از طیف خود داشتند و اکنون اذعان دارند این ضعفها و تداوم آنها باعث سرخوردگی مردم و شکست آنان شد. با این اوصاف قبول دارید که «اصولگرایی» باید در ادبیات سیاسی ما بازتعریف شود و انواع آن، مشخص؟!
10- تمام اینها را گفتم اما باور کنید از ته دل انتخابات 24خرداد را یک پیروزی بزرگ برای مردم این مملکت و نظام اسلامی کشورم میدانم. تصور کنید یک چهره روحانی و باسابقه که در مقاطع مختلف نماینده رهبر انقلاب در مسئولیتهای گوناگون بوده، با رأی مردم رئیسجمهوری شده است. جالب آنکه تمام مدعیان تقلب در انتخابات گذشته، رسانههای بیگانه و دشمن از بیبیسی تا صدای آمریکا و رادیوهای معاند و… همه و همه بهنوعی وارد این بازی شدند و برای انتخابات تبلیغ کردند. ادعای تقلب به افسانهها پیوست و بخشی از نیروهای انقلابی که به دلیل بداخلاقیهای مسئولان یا زیادهطلبیهای خودشان، از نظام قهر کرده بودند، حتی اگر در زندان بودند، پای صندوقها آمدند و به آغوش نظام بازگشتند.
خوشبختانه رئیسجمهوری جدید نیز در بیانیه تبریکش به مردم و نیز در نخستین مصاحبه مطبوعاتیاش پیوسته سخن از اعتدال و تدبیر و امید گفته است؛ از اینکه دست یاری به سوی اصولگرایان و اصلاحطلبان و اعتدالگرایان دراز میکند. دنیا نیز از این انتخابات به شدت استقبال کرده و از همهجا خبرهای خوب میرسد. لااقل تا این لحظه همهچیز در بهترین وضعیت خویش است. مگر همه دلسوزان این آب و خاک و عاشقان انقلاب و نظام، جز این میخواستند. پس با تمام آنچه آمد، اگر رئیسجمهوری منتخب، وقعی به سهمخواهیها ننهد و رئیسجمهوری همه مردم باشد، نه چند چهره اصلی حامیاش و عامل به وعدههایش که انشاءالله هست، انقلاب و نظام با یک پیروزی عظیم و بیشترین دستاورد از این پیچ تاریخی گذشته است.
