روز پدر امسال هم فرا رسید? اما علیرضای عزیزمان شاید نتواند مثل سال های پیش پدر مهربانش را در آغوش کشد و روز پدر را به او تبریک بگوید.
هر چند مصطفای شهید از همه ما زنده تر است و بینا تر? و نگاهش آرامش بخش تر از هر چیز برای علیرضای عزیز? اما شاید با تبریک این روز به پدر آسمانی علیرضا بتوانیم فقط ذره ای از درد فراق مادر و پدر و همسر و خواهر پسر کوچکش بکاهیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مجلس خبرگان ضمن عرض تسلیت رحلت جانگداز حضرت امام امت رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، با درک عمیق از مسئولیت تاریخی خود با توجه به موقعیت رفیع و حساس مقام رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران و با اهتمام بلیغی که از حضرت امام امت و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رضوان الله تعالی علیه در پیامها و بیانات مکرر به خصوص در دستورها و ارشادها اخیرشان در خصوص رهبری ابراز داشتهاند و با توجه به اصول مربوط در قانون اساسی و با آگاهی کامل از توطئه خناسان و دشمنان اسلام و انقلاب در داخل و خارج نسبت به آینده نظام مقدس اسلامی و برای آمادگی لازم در برابر هرگونه حادثه با در نظر گرفتن شرایط داخلی و خارجی و با الهام از مضامین الهی وصیت نامه بسیار مهم الهی سیاسی حضرت امام امت در جلسه فوقالعاده مورخ 14/3/68 با اکثریت بیش از چهار پنجم اعضا حاضر، 60 رای موافق از 74 عضو حاضر در جلسه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای را به رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران برگزید.
رهبر معظم انقلاب در خاطره ای به بیان واکنش امام خمینی نسبت به اعتراض ها علیه عملکرد بنی صدر پرداختند و ضمن تاکید بر صبر و دوراندیشی امام (ره) به رفتار پر محبت ایشان اشاره کردند و فرمودند : در زمان ریاست جمهورى بنىصدر، وقتى مأیوس شدیم از اینکه امام حرف ما را در بارهى آقاى بنى صدر قبول بکنند، خدمت ایشان رفتیم. ما یکىیکى مىرفتیم، چند نفرى مى رفتیم، نوشته ایى مىگفتیم، زبانى مىگفتیم. من یکبار خدمت امام رفتم و صریحاً گفتم من به این نتیجه رسیدهام که چون دیگر نمىشود با آقاى بنىصدر برخورد بکنیم، من به همان روش قبل از انقلاب باید عمل بکنم. ما قبل از انقلاب حرفهایى مىزدیم، که وقتى کسى در آن حرفها مىاندیشید، موضعى نسبت به آن دستگاه پیدا مىکرد. من به ایشان گفتم مجبورم الآن حرفهایى بزنم، که وقتى کسى دربارهى آنها اندیشید، موضعى علیه آقاى بنىصدر بگیرد.
امام نگاه کردند و تبسمى کردند و هیچچیز نگفتند. در آن زمانها، گاهى مىشد که من با دل پُر خدمت امام مىرفتم؛ اما وقتى مىآمدم، به رفقا مىگفتم که امام دستى به سر و صورت ما کشیدند و لقمهى حلوایى با لطف و نگاه خودشان در دهان ما گذاشتند، ما را رها کردند؛ بعد که مىآمدیم، باز در سخنرانى خودشان مىگفتند: آقاى رئیسجمهور، آقاى بنىصدر! یعنى همان، همان بود! ایشان مصلحت مىدیدند؛ چون بالاخره ایشان حکیم بودند. امام یک حکیم به معناى واقعى بود؛ یعنى واقعاً پشت دیوار و پشت حجاب را مىدید، که ماها قادر نبودیم آن را ببینیم. ایشان چیزهاى خیلى ریزترى از آنچه که در حد دید ما بود و هست، مى دید
بهار سال 1365، روزى را که امام(ره) در بستر بیمارى بودند، فراموش نمىکنم. ایشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و تقریباً ده، پانزده روزى در بستر بیمارى بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمد آقا به من تلفن کردند و گفتند سریعاً به آنجا بیایید؛ فهمیدم که براى امام(ره) مسألهاى رخ داده است. آناً حرکت کردم و پس از چند ساعت طى مسیر، خود را به تهران رساندم. اولین نفر از مسؤولان کشور بودم که شاید حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاى سر ایشان حاضر شدم.
روزهاى نگرانکننده و سختى را گذراندیم. خدمت امام(ره) رفتم و هنگامى که نزدیک تخت ایشان رسیدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گریه کردم. ایشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بیرون آمدم و آنها را نوشتم.
در آن لحظاتی که امام(ره) ناراحتى قلبى پیدا کرده بودند، ایشان انتظار و آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند، بنابراین مهمترین حرفى که در ذهن ایشان بود، قاعدتاً مىباید در آن لحظهى حساس به ما مىگفتند. ایشان فرمودند: «قوى باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکى باشید، «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچکس نمىتواند به شما آسیبى برساند». به نظر من، وصیت سىصفحهای امام(ره) مىتواند در همین چند جمله خلاصه شود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله :
یا عَلِىُّ أنتَ العَلَمُ لِهذِهِ الاُمَّةِ مَن أحَبَّکَ فازَ ومَن أبغَضَکَ هَلَکَ؛
اى على! تو نشان هدایت این امتى؛ هر که تو را دوست بدارد، رستگار شود و هر که تو را دشمنبدارد، به هلاک افتد
دانش نامه امیرالمؤمنین سلام الله علیه: ح 6076