حضرت آیتالله العظمی «حسین وحیدخراسانی» صبح امروز چهارشنبه ـ هشتم بهمن ماه ـ در درس تفسیر خود که در مسجد اعظم حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) برگزار شد، در تفسیر سوره مبارکه "یس" اظهار داشتند: هنگام مرگ و جان دادن دو مساله قابل وصف و تحمل نیست؛ اول سکرات موت است که همان بیرون کشیده شدن روح از تمامی سلول های بدن است.
مرجع عالیقدر تقلید افزودند: در خصوص «ما خلفکم» در سوره یس تنها باید کسانی بحث کنند که به تشریع و تکوین احاطه داشته باشند، در اینجا باید این مساله را از بیان و کلام حضرت امیرالمومنین(ع) جویا شویم که سفر آخرت چگونه سفری است.
ایشان با بیان اینکه لحظات مرگ و جان دادن بسیار سهمگین است که توصیف آن در حد بیان نمی آید، تصریح کردند: به فرموده امام علی(ع)، آنچه که در هنگام و پس از مرگ رخ میدهد وصف شدنی نیست و کسی نمیداند که چگونه باید از این سختی عبور کند.
آیتالله وحیدخراسانی خاطرنشان کردند: حسرت فوت دیگر مساله ای است که هیچ گاه نمیتواند وصفی از شدت و سختی آن پیدا کرد؛ انسان در آن لحظات غرق در حسرت است که چه میتوانسته باشد و چه شده است.
استاد برجسته حوزه علمیه به لحظات سخت مرگ اشاره کرده و گفتند: مرگ ابتدا بین منطق و زبان ما حایل میشود؛ یعنی او با چشمش میبیند و میشنود، ولی کاری نمیتواند انجام دهد و زبانش نیز لال است و این لحظه بسیار سخت و سهمگین است. در هنگام مرگ، زبان لال میشود، ولی عقل و فکر فعال است و در این حین است که تفکر میکند چه کرده و چه بوده و چه شده است.
ایشان اضافه کردند: پس از اینکه گوش و چشم گرفته شد، روح از جسد خارج میشود و تا از جسد خارج میشود، گندیده شدن بدن آغاز میگردد.
آیتالله وحیدخراسانی با در پایان این روایت امیر مومنان علی(ع) اظهار داشتند: در این لحظه، همانهایی که دور این فرد میگردیدند، این مردار را زودتر بر میدارند تا مبادا بماند و به تعفنش گرفتار شوند و در نهایت امر او را به گودالی به نام قبر میبرند.
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم. حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»