شما میگویید علّت پنهان شدن امام دوازدهم در غار، ترس از ستمگران است. این مسئله اکنون با برپایی دولت ایران حل شده است، چرا ظهور نمیکند؟ شیعه معقتد است: جهان از حجت الهی خالی نمیماند و از سویی میگوید: تقیه نُه دهم دین است، پس امام شیعیان نه دهم دین را به مردم نگفتهاند؟!
- شما میگویید علّت پنهان شدن امام دوازدهم در غار، ترس از ستمگران است. این مسئله اکنون با برپایی دولت ایران حل شده است، چرا ظهور نمیکند؟
نخست از شما میپرسیم که در کدام کتاب و سخنرانیِ شیعه دیدهاید که گفته باشند حضرت مهدی(عج) در غاری پنهان شده؟ آیا این راه برخورد علمی است که نسبتهای ناروایی را به جمع عظیمی از امّت اسلام بدهید و بعد پاسخ بخواهید؟!
اگر مرادتان سرداب منسوب به حضرت است، آنجا معبد و عبادتگاه حضرت بوده و از همانجا خداوند وی را از چشمها پنهان داشت؛ چنانکه حضرت مسیح را در همان نقطهای که بود از دیدهها پنهان ساخت و
هم اکنون زنده است.
و اینکه گفتهاید چرا ظهور نمیکند، در حالی که نظامی مانند جمهوری اسلامی پشتیبان اوست، این سخن حاکی از آن است که گوینده از فلسفة غیبت آن حضرت آگاه نیست؛ فلسفة غیبت تنها ترس از ترور نیست بلکه شرایطی دارد که تا آن شرایط فراهم نشود، ظهور آن حضرت رخ نمینماید.
آن شرایط به صورت اجمال عبارتند از:
1. آمادگی روانی در ملّتها: مردم جهان باید برای اجرای اصول اخلاقی و دینی، تشنه و آماده گردند و تا زمانی که در مردم جهان چنین تشنگیای ایجاد نشود، عرضة هر نوع برنامة مادّی و معنوی مؤثر نخواهد بود.
امام باقر(ع) میفرماید: «روزی که قائم آل محمّد(ص) قیام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان میگذارد و در پرتو آن خِرَدها را کامل میکند و شعور آنان به بالاترین حدّ خود میرسد».1
2. تکامل علوم و فرهنگهای انسانی؛ برای برقرار ساختن یک حکومت جهانیِ الهی، بر اساس عدل و داد، نیاز به پیشرفت علوم و دانشهای مادی و فرهنگ اجتماعی است.
3. تکامل وسایل ارتباط جمعی؛ چنین حکومتی نیاز به وسایل پیشرفتة ارتباط جمعی دارد تا بتواند مقررات، احکام و رهنمودهای خود را در مدت کوتاهی به سراسر جهان برساند.
4. پرورش نیروی انسانی؛ از همة اینها مهمتر و بالاتر، رسیدن به چنین هدفی و پیریزی چنین انقلابی، نیازمند نیروهای پرتوان و کار آزموده است که در واقع موتور محرک این انقلاب را تشکیل میدهد و فراهم آمدن چنین افراد پاکباخته، فداکار و ورزیدهای، به زمان نیاز دارد.
مسئلة مهدویت از مسائل مسلّم و مورد اتفاق همة مسلمانان بوده، احادیث آن، در حدّ تواتر است و از نظر سلفیها نیز مهدویت یکی از عقاید اسلامی است، پس ما نیز میپرسیم: چرا با وجود مسلمانان و دولتهای اسلامی در قرون متمادی هنوز امام مهدی(ع) ظهور نکرده است؟
معلوم میشود فرد یا افراد سؤال کننده، از نظریات بزرگان مکتب خودآگاهی ندارد و کتابی را در این زمینه نخوانده است.
- شیعه میگوید: حضرت مهدی(ع) پس از ظهور، طبق حکم آل داوود قضاوت میکند. در این صورت شریعت حضرت محمّد(ص) که نسخ کنندة همة شریعتهاست، چه میشود؟
شیوة قضاوت حضرت داوود این بود که با ذکاوت و هوش سرشار خدادادی، حقیقت نزاع را کشف و طبق علم خود عمل میکرد و نیازی به شاهد و بیّنه نداشت.
از برخی روایات استفاده میشود که حضرت مهدی(عج) نیز در مقام داوری، از همین راه وارد میشود؛ چنانکه آمده است:
هنگامی که قائم آل محمد(ص) قیام نماید، براساس نحوة داوری داوود و سلیمان قضاوت کرده، از مردم بیّنه نخواهد خواست.2
اکنون پرسش این است: آیا عمل قاضی به علم خود، مغایر با شریعت اسلام است یا یکی از طرق قضاوت در اسلام همین است؟
کسانی که معتقدند قاضی پاکدامن میتواند در مقام داوری، به علم خود عمل کند، منکر این نیستند که یکی از ابزارهای قضاوت، بیّنه است، که عبارت است از دو شاهد عادل. سؤالکننده تصور کرده است عمل به علم، به معنای طرد دیگر ابزارهای قضاوت است، در حالی که این شیوه، توسعة ابزار قضاوت است.
از حسن اتفاق، گروهی از فقهای اهل سنت معتقدند قاضی در مواردی میتواند به علم خود عمل کند. ربیع میگوید: مذهب شافعی بر این عقیده است که قاضی به علم خود عمل میکند و اگر در این فتوا توقف کرد، به علت فساد دستگاه قضاوت است.
ابو یوسف، شاگرد ابوحنیفه، مُزَنی، پیرو مکتب شافعی، بر همین نظریه فتوا دادهاند. حتی میگویند: شافعی در کتاب امّ و در رسالة خود، در حجّیت اصول، بر این مسئله تصریح کرده است.
ابوحنیفه و محمد بن حسن شیبانی میگویند: اگر پیش از انتصاب به قضاوت،از جریان آگاه گردد و موضوع نزاع مربوط به قلمرو قضاوت باشد، میتواند به علم خود عمل کند.3
هیچ کس تصور نکرده است که اگر کسی گفت قاضی میتواند به علم خود عمل کند، این به معنای ترک شریعت اسلام و عمل به شریعت منسوخ است.
اگر گرد آورندة این پرسش دارای آگاهیهای علمی و فقهی بود، با او به گونهای دیگر سخن میگفتیم.
- چرا وقتی حضرت مهدی(ع) ظهور میکند، با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی درمیآید، اما عربها و قریش را به قتل میرساند؟
در این هنگام گروهی از پاکسرشتان یهود و نصارا به وی میگروند و گروهی از عربها و به ظاهر مسلمانان، با او به مخالفت برمیخیزند. آنگاه با گروه نخست از در صلح درمیآید و با گروه دوم جهاد میکند.
ظهور او همانند ظهور پیامبر خدا(ص) است که برخی بستگانش با او مخالفت کردند و برخی از یهود و نصارا به وی گرویدند.
مسئله، مسئلهای کلّی نیست، نه در طرف اهلکتاب و نه در طرف عرب و قریش. اگر کسی مجموع روایات رسیده را مطالعه کند، قضاوت خواهد کرد که جریان، یک جریان طبیعی است؛ چه بسا خواصی که منافعشان به خطر میافتد، با او از در مخالفت وارد میشوند و دور افتادگان که به هر دلیلی توفیق الهی شامل حال آنان میشود، به او میگروند.
ابوسفیان، ابوجهل، ابولهب و حکم بن عاص از بستگان پیامبر با او جنگیدند ولی صهیب رومی، بلال حبشی و سلمان فارسی از مخلصان آن حضرت شدند.
- گفته میشود که شیعه معتقد است: ائمه در پهلوی مادرانشان هستند و از ران راست متولد میشوند؟!4
نخستین دروغ در این پرسش آن است که میگوید: «شیعه معتقد است... » در حالی که این جزو اعتقادات شیعه نیست. تنها در کتابی چنین خبری وارد شده و در کتاب اثبات الوصیـة مسعودی، در صفحهای که او نشانی داده، جز این جمله چیزی نیست: «ولادت امام رضا(ع) به سان ولادت نیاکانش بود و رشد و پرورش او نیز مانند آنها بود». و مقصود از این جمله آن است که او در محیطی پاک، روحانی و نورانی پرورش یافت؛ چنانکه پدران بزرگوار او نیز در چنین محیطی رشد یافتند.
فرض کنیم چنین جملهای در آن کتاب هست، ولی هر چه که در کتابها آمده، عقیدة شیعه نیست. عقیدة شیعه بر کتاب خدا، سنت قطعی پیامبر و روایات متواتر از ائمه استوار است، نه یک روایت ناشناخته.
گرد آورندة این پرسش، ما را با مبانی خود ـ یعنی وهابیت ـ مقایسه میکند. پایهگذاران مذاهب او کسانی هستند که خبر واحد را در عقاید حجت میدانند، در حالی که شیعه به شدت آن را نفی میکند.
- از امام صادق(ع) نقل میکنند: هر کس نام مهدی را ببرد کافر است و از امام عسکری(ع) نقل میکنند که او به مادر حضرت مهدی گفت: به همین زودی فرزندی مییابی و نام او را «م ـ ح ـ م ـ د» میگذاری؟!
بنابراین اگر امام صادق(ع) میفرماید: «کسی جز کافران نام او را نمیبرد»، مقصود از این حدیث آن است که هر کس نام او را در این شرایط حساس ـ که خلافت عباسی به دنبال او هستند ـ ببرد میخواهد از این طریق به او صدمهای برساند.
بنابراین، دو روایت یاد شده منافاتی با هم ندارند. اصولاً آگاهی پدر و مادر از نام، با نهی دیگران از بردن نام، هیچ تعارضی ندارد.
- روایات مختلفی دربارة نام مادر، زمان تولد و سنّ حضرت مهدی در هنگام ظهور، محلّ آن حضرت، مدت غیبت و مدت حکومتش وجود دارد. کدام یک از آنها صحیح است؟
مسئلة حضرت مهدی(ع) و اینکه در برههای از زمان، فردی از خاندان پیامبر(ص)، از نسل حسین(ع) ظهور خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، از مسلّمات عقاید اسلامی است. خوشبختانه محدثان اهل سنت کتابهای ارزندهای دربارة حضرت مهدی به نگارش در آوردهاند و در این سالهای واپسین، در عربستان سعودی کتابی با نام بین یدی الساعـ[ منتشر شده و حقّ مطلب را ادا کرده است.
از نظر شیعه و نیز از نظر بیش از چهل تن از علمای بزرگ اهل سنت، مهدی فرزند امام عسکری(ع) دیده به جهان گشوده و مدتی در دامان آن حضرت پرورش یافته و پس از رحلت آن حضرت(ع)، در غیبت به سر برده است.
خصوصیات زندگی آن حضرت، که جنبة اعتقادی ندارد، چندان مهم نیست و اینکه نام مادرش نرجس باشد یا ریحانه یا سوسن، در این اعتقاد تزلزلی ایجاد نمیکند و همچنین بقیة پرسشها که مطرح شده است.
آنچه قطعی است اینکه حضرت در همین جهان زندگی میکند. جایگاه خاصی ندارد و اگر هم باشد، زندگی او در آنجا پیوسته نیست و اگر در برخی از ادعیه آمده است: «کاش میدانستم کجا هستی؟ در کدام زمینی یا در کدام... آیا در رضوی هستی یا در ذیطوی یا غیر آن؟» همة اینها نوعی اظهار علاقه به آن حضرت است، نه اینکه حضرتش در این نقاط به سر ببرد.
شگفت اینجاست که گرد آورندة پرسشها، دعای ندبه را تحریف کرده، چیزهایی هم بر آن افزوده است؛ مانند پس از جمله «أبرضوی أو غیرها أم ذی طوی» چند نقطه گذارده و این جملهها را آورده است: «ام فی الیمن بوادی شمروخ أم فی الجزیرة الخضراء...!» باید بر این تحریف آفرین گفت.
پس اصل عقیده، که مورد اتفاق تمام فرق و مذاهب و علمای شیعه است، مطلبی است و فروع و شاخهها که جنبة اعتقادی ندارد، مطلب دیگر. باید موضوع نخست را از موضوع دوم جدا ساخت.
عین مطلب در معراج پیامبر وجود دارد. اصل معراج مسلّم است و بخشی از روایات آن متواتر، اما قسمتهای دیگر آن، که به صورت اخبار آحاد نقل شده، ارتباطی به عقیده ندارند و نمیتوان به خاطر مشکلات آنها در اصل معراج تردید کرد.
- شیعیان میگویند: امامان ما معصوماند و مهدی آخرین آنهاست، که زنده و حاضر است، وجود امام از جانب خداوند برای رفع اختلاف است. با این وضع، در میان آنها همچنان اختلاف وجود دارد و نیز میگویند 300 نفر با مهدی در ارتباط هستند و از طرفی مدعیاند که هر کس ادعا کند امام را دیده است، دروغگو است. اینها چگونه قابل جمعاند؟!
قد جئتکم بالحکمة و لأبینّ لکم بعض الّذی تختلفون فیه؛6
من با دانش استوار به سوی شما آمدهام تا برخی از اختلافات شما را بیان کنم.
ولی آنان که عاشق حق و حقیقت بودند، به عیسی گرویدند و حق را پذیرا شدند. اما آنان که از هوا و هوس پیروی کردند، بر اختلاف دامن زدند.
بنابراین، وجود حجت الهی، ملازم با رفع اختلاف نیست. افزون بر این، پیامبر فرمود: اهل بیت من امان امّت از اختلافاند7 با این حال وجود حجت ملازم رفع اختلاف به صورت گسترده نیست.
امامان شیعه هر کدام در عصر خود با بیانی استوار، راه را نشان میدادند. آنان که پذیرا شدند به سوی وحدت گرویدند و آنان که از اندیشههای نسنجیدة خود پیروی کردند، به اختلاف دامن زدند. این بیان دربارة امامانی است که مردم به آنان دسترسی داشتند ولی دربارة حضرت مهدی مسئله به شکل دیگر است و آن اینکه ارادة قطعی خدا بر آن تعلق گرفته است که آخرین وصیّ پیامبر را دور از گزند دشمنان، در پس پردة غیبت حفظ کند تا روزی که خود میداند، او را برای بر افراشتن پرچم عدل، آشکار سازد.
مسلماً عدم بهرهگیری از امام و در نتیجه، وجود اختلاف، به خاطر این است که ظهور آن حضرت زمانی و در موقعیتی خواهد بود که جهان پذیرای او باشد وگرنه به سان دیگر پیشوایان به وسیلة شمشیر ظلم یا زهر جفا، شهید خواهد شد.
و اما اینکه میگویند سیصد نفر با او در ارتباطند، سخنی است بیمدرک. بارها گفتهایم وجود یک مطلب در یک کتاب نشانة عقیدة شیعه نیست. عقاید را از کتب کلامی مبرهن میگیرند.
آری، گاهی برخی از اوتاد که از کمالات بالایی برخوردارند، به حضورش تشرف یافته و چه بسا بهرههای علمی و معنوی از وجودش برگیرند.
- شیعه معقتد است: جهان از حجت الهی خالی نمیماند و از سویی میگوید: تقیه نُه دهم دین است، پس امام شیعیان نه دهم دین را به مردم نگفتهاند؟!
طراحان پرسشها تصور کردهاند: امامان شیعیان، بر اثر جور حاکمان وقت، در تمام ابواب و احکام فقه و معارف قرآن و سنت، تقیه میکردند. بنابراین، نُه قسمت از گفتار آنان را تقیه تشکیل داده و یک قسمتش واقعیت است. ولی اشتباه ایشان در همین نقطه است. تقیه موارد خاص دارد و مربوط به مواردی است که حاکمان ظالم بر اثر ناآگاهی از سنت رسول الله، احکامی را به رسمیت شناخته بودند یا فقیهانی را برای قضاوت نصب کرده بودند، که روش آنان رسمیت پیدا کرده بود. در چنین مواردی امام برای حفظ خون شیعیان تقیه میکرد و به گونهای سخن میگفت که مردم به همان فتوای معروف عمل کنند. ولی در دریای فقه و اقیانوس عقاید مسائلی است که حاکمان وقت و فقیهان درباری، در آن مورد نظر نداشتند. امام در چنین مواردی حقیقت را گفته و کوچکترین تقیهای نکرده است و اگر میگوید نه دهم دین تقیه است، کنایه از اهمیت حفظ جان مؤمنان است؛ زیرا برخی از شیعیان بیپروا، آرا و نظریاتی را که مخالف نظر حاکمان ظالم بود، پخش میکردند و خود را گرفتار میساختند.
از این گذشته، پیشتر گفته شد، شاگردان واقعی امام، تقیه را از غیر تقیه باز میشناختند؛ زیرا با روایات واقعی ائمة اهل بیت(ع) آشنا بودند، حتی لحن گفتار امام در مورد تقیه با لحن گفتارش در غیر مورد تقیه را کاملاً میشناختند.
- شیعه بر این باور است که: شناخت ائمه، شرطی برای صحت ایمان است. اکنون میپرسیم: کسانی که قبل از کامل شدن دوازده امام مُردهاند چه خواهند کرد؟
یاران پیامبر(ص) که در مکه و مدینه، پیش از تکمیل احکام اسلام و قبل از خلافت خلفای چهارگانه مردهاند، از نظر شما چه حکمی دارند؟ شما که معتقدید خلافت خلفا جزو عقاید اسلام است و احمد بن حنبل و همچنین اشعری در تنظیم عقاید، ایمان به خلافت و حتی مراتب فضل آنان را به ترتیب زمان، جزو عقاید میدانند!
بنابراین شهیدانی که در بدر و احد از دنیا رفتهاند و از بهترین شهیدان اسلام بودهاند، ایمان ناقص داشتند؟
پاسخ شما دربارة آنان، همان پاسخ ما در این مسئله است. علاوه بر این، خود پیامبر گرامی اسلام(ص) طبق روایاتی که مسلم در صحیح خود نقل کرده، یادآور دوازده خلیفه است که عزت اسلام به آنان بستگی دارد و حتی رسول الله(ص) به وجود قائم آخرالزمان، مهدی موعود(ع) تصریح کرده است. بنابراین، شیعیان از روزهای نخست اسلام، اعتقاد به امامت دوازدهگانه داشتند. هر چند برخی زمان، آنها را درک نکرده بودند و این اعتقاد اجمالی جانشین اعتقاد تفصیلی بود.
ماهنامه موعود شماره 91
پینوشتها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، کتاب العقل، ج 1، ص 25، حدیث 21.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 320، ح 24.
3. شیخ طوسی، خلاف، کتاب قضا، مسئلة 41 و در این مسئله ر.ک: ابن قدامه، مغنی، ج 10، صص 140 و 141.
4.مسعودی، اثبات الوصیة، ص 196.
5. اصول کافی، ج 1، ص 333.
6. سورة زخرف (43)، آیة 63.
7. مستدرک حاکم، ج 2، ص 448 و ج 3، صص 149 و 457؛ ذخائر العقبی، ص 17.
