.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 69
  • بازدید دیروز : 232
  • کل بازدید : 1563841
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 03/11/26    ساعت : 2:40 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در پنج شنبه 92/1/15 ساعت 8:21 ص نویسنده : ایمان احمدی


چند شب دزدی به مسجدی آمدند و وسائل را جمع کردند که ببرند، خادم مسجد را کنار دیوار نگه‌داشته بودند و گفته بودند، اگر سر و صدا نکنی با تو کاری نداریم والا تو را می‌کشیم، خادم به آن‌ها گفت: لااقل مرا در این اتاق کنار محراب زندانی کنید و این قفل را به در بزنید که مردم نگویند من با شما هم دست بودم، دزدها هم همین کار را کردند.

وقتی خادم را داخل اتاق کردند و در قفل کردند، خادم بلندگوی مسجد را که در همان اتاق بود روشن کرد و گفت: آی مردم! بیایید، دزد آمده، دزدها خواستند در اتاق را باز کنند و خادم را گوشمالی بدهند، نتوانستند، زیرا کلید اتاق نزد خادم بود و بر اثر تعلل آن‌ها، مردم داخل مسجد ریختند و دزدها را گرفتند.




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا