حدود یک سال و نیم پیش از کشف کودتا که آقای قطب زاده پس از چند روز دستگیری آزاد شد، اخباری مستند و گاه غیر مستند که حکایت از فعالیت ایشان علیه جمهوری اسلامی ایران می نمود به دست می رسید. پس از دستگیری اعضای گروهک پارس (پاسداران رژیم سلطنت) یکی از کسانی که با این گروه همکاری می کرد...
هویت قطب زاده
صادق قطب زاده (قطبی اصفهانی) فرزند حسین در تاریخ چهارم اسفند 1314 در تهران متولد شد. پدرش یک تاجر بازاری بود. آخرین سال های تحصیلات متوسطه وی مصادف با نهضت ملی شدن نفت بود که قطب زاده در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت با جدیت شرکت می کرد. (1) پس از کودتای 28 مرداد، به عنوان نماینده دانش آموزان وارد نهضت مقاومت ملی شد و به فعالیت پرداخت. در سال 1337 برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و در رشته زبان به تحصیل پرداخت.(2) اما پس از مدتی به دلیل بر هم زدن جلسه سخنرانی اردشیر زاهدی در واشنگتن، از امریکا اخراج شد. پس از خروج از امریکا، قطب زاده پی در-پی به کشورهای آسیایی، خاورمیانه و آفریقا مسافرت کرد. در سال 1343 به همراهی تنی چند از دوستانش به خاورمیانه عربی رفت و در آن جا مبارزه مسلحانه را علیه رژیم ایران فراهم کرد. در سال 1346 مجدداً به امریکا مراجعت کرد و برای بار دوم پس از چند ماهی از امریکا اخراج شد و به ناچار به کانادا رفت. در سال 1348 مجدداً به اروپا و خاورمیانه بازگشت که از این تاریخ به بعد تمامی فعالیت های او منحصر به انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا و نهضت مقاومت ملی فلسطین بود.(3) پس از ورود امام به پاریس نیز قطب زاده از جمله کسانی بود که در کنار یاران امام فعالیت می کرد.
علی جنتی درباره فعالیت ها و شخصیت قطب زاده در این دوران می گوید: «صادق قطب زاده شخصیتی مشابه بنی صدر داشت، او مجرد بود و تا زمانی هم که به ایران آمد مجرد باقی ماند. به هر حال خیلی روحیات دینی نداشت، یعنی در همان زمان هم که درآن جا بود بسیاری از دانشجویان خارج از کشور پشت سر ایشان مسایلی از نظر اخلاقی مطرح می کردند. در هر صورت وی یک عنصر دینی شناخته نمی شد. من اختلاطش را با خانم ها می دیدم. با بسیاری از خبرنگاران به راحتی می نشست و صحبت می کرد. این دسته از مبارزان روحیات دینی خاصی داشتند؛ به ظاهر مسلمان بودند، نماز می خواندند و در اروپا سمبل نیروهای مبارز مسلمان بودند.»(4)
ساواک همواره به دنبال قطب زاده بود و حتی یک بار در 1353 برادر او را در ایران دستگیر کردند و به عنوان گروگان شش ماه در زندان نگه داشتند تا او خود را به ساواک معرفی کند، اما این کار بی نتیجه بود.
فعالیت های پس از پیروزی انقلاب
هنگام پیروزی انقلاب همراه امام به ایران آمد و در ابتدای پیروزی انقلاب از اعضای شورای انقلاب بود. علی جنتی درباره حضور لیبرال ها از جمله بنی صدر و قطب زاده در شورای انقلاب می گوید: «من با آقای قدوسی ارتباط نزدیک داشتم. یک روز به ایشان گفتم چرا بنی صدر و قطب زاده را در شورای انقلاب راه داده اند؟ اگر وضعیت این ها را نمی دانستند حداقل از کسانی که در خارج بودند سوال می کردند؛ آقای هاشمی رفسنجانی خبر دارد که این ها آدم های مذهبی و دینی و شایسته ی اطمینان نیستند. بعد هم مسایلی را که درباره ی بنی صدر می دانستم از نوع تفکر و نحوه زندگی خانوادگی برای ایشان توضیح دادم. ایشان گفت که آقایان هم دل خوشی از آن ها ندارند اما نظر امام این بود که باید در شورای انقلاب باشند که دیگران فکر نکنند آخوندها آمده اند تا همه ی مراکز قدرت را در اختیار خود بگیرند...»(5)
قطب زاده پس از روی کار آمدن دولت موقت عهده دار سر پرستی صدا و سیما و سپس با حفظ سمت عهده دار وزارت امور خارجه ی دولت موقت گردید. پس از آن در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری شرکت کرد و در میان هفت کاندید نهایی انتخابات با کسب 48547 رأی، کمترین آرا را کسب کرد و هفتم شد.
از دست دادن مناصب و موضع گیری علیه نظام
به تدریج با از دست دادن مناصبش خط مشی سیاسی او هم تغییر کرد تا جایی که در برابر امام و نظام اسلامی به توطئه گری پرداخت. احمد عباسی داماد سید کاظم شریعتمداری در این باره می گوید: «... پس از برکناری قطب زاده از سمت های رسمی اش در کشور و بعد از این که دیگر خانه نشین شد و دیگر اسمی از او مطرح نبود و فعالیت رسمی نداشت، گاهی شنیده می شد که ایشان می خواهد روزنامه ای دایر کند به نام والعصر مستقلاً. بعد می گفتند که نه پشیمان شده می خواهد دوستانی جمع آوری کند و در نهادها و سازمان های مختلف هم حتی رفقایی دارد و پیدا کرده است و آن موقع ها صحبت می کردند که می خواهد مثلاً یک تظاهراتی، اعتصاباتی راه بیندازد. یک جبهه گیری در برابر جمهوری اسلامی بکند و مخالفت هایی ابراز کند...»(6)
تدارک کودتا
قطب زاده پس از خانه نشین شدن به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و برای بازگرداندن آن به مسیر اصلی راهی جز برخورد نظامی وجود ندارد. البته وی در بازجویی حرکت خود را براندازی نظام جمهوری اسلامی نمی داند و اعتقاد دارد اصلاً مسأله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبود، بلکه نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر وی صلاحیت حکومت کردن ندارند، مورد نظر بوده است. هدفی که قطب زاده برای حرکت خود ذکر کرده است، دقیقاً همان هدف کودتاگران نوژه بود که دو سال قبل از او با شکست مواجه شدند؛ این تفاوت که آنان تصریح می کردند که ما جهت نجات انقلاب از دست حضرت امام خمینی(ره) شروع به عملیات سیاسی کرده ایم.
صادق قطب زاده برای تحقق هدف خود حدود یک سال و نیم تلاش کرد. ارتباط با برخی از کشورهای منطقه، ارتباط با تنی چند از نظامیان و ارتباط با شماری از روحانیون مخالف، نمونه ایی از فعالیت-های خام و حساب نشده ی وی بود که قبل از آن که تعداد بیشتری را آلوده کند، دستگیر شد.
اعتراف به توطئه
قطب زاده شکل گیری توطئه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را این گونه بیان می کند: «از مدتی قبل، حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسایلی که فعلاً در کشور ما می گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه نظرهایی داشتم و آن ها هم همچنین. بعد از قبول نقطه نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می توان کرد. بر این اساس، بحث اول آن ها صحبت از محاصره بود و آن ها درباره محاصره نقشه ای می خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آن ها دادم. یک نقشه عادی بود. آن ها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی-آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن جا را ببینم. آن ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن جا منزلی - بغل منزل امام - داشت معرفی کردم و این ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار، گفتند: خیلی خوب و بحث راجع به محل انفجار صورت گرفت که چگونه و به چه نوع. هفته ی بعد - که دو هفته قبل از دستگیری من بود - آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آن جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل منزل ... هدف از بین بردن همه سران حکومت من جمله امام [بود]. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم، یکی مساله آری یا نه. منتها متاسفانه در وهله ی اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم چه کار می شود کرد و «نه» نگفتم. آن ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه کوبیدن آن جا باشد و هم به حالت خون خواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند. قرار شد که آن ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. فی الواقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به - اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام - جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیه نقشه مثل گرفتن سپاه،کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشه ای بود که در واقع انجام و عملی شد، یعنی تا آن مرحله؛ ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی در بیاید، دستگیر شدیم.»(7)
ارتباط با خارج از کشور
کودتای قطب زاده– شریعتمداری نیز مانند دیگر کودتاهایی که در ایران صورت گرفته است، بی بهره از حمایت خارجیان نبود. شخصی به نام «ایل آلون» که از جامعه سوسیالیست ها بود، از نظر اقتصادی به قطب زاده قول پول و اطلاعات لازم برای انجام کودتا را داده بود. همچنین صورت اسلحه هایی که لازم داشتند، مقداری از آن ها را قطب زاده صورت کرده بود و قرار بود از طریق آقای ایل آلون تهیه بشود.(8) احمد عباسی داماد شریعتمداری در اعترافات خود درباره ی حمایت و تأیید خارجی ها از توطئه قطب زاده از زبان مهدی مهدوی، امام جماعت مسجد جامع قلهک که در توطئه قطب زاده مشارکت داشته است، می گوید: «این بنده [مهدوی] حدود یک ماهی بود در مسافرت بودم. از این جا ابتدا رفتم به سوریه و چند روزی در سوریه بودم. از آن جا سفری کردم به آلمان و در آلمان با بعضی از شخصیت ها و مقامات آلمانی ملاقات کردم و برای آن ها وضع ایران را تشریح کردم که در ایران اوضاع خیلی خراب است، مردم خیلی مخالف هستند و خفقان و فشار و این ها زیاد است و ناراحتی های مردم رو به شدت گذاشته. [است] مقامات آلمانی هم حرف من را تأیید کردند وگفتند: بله ما اطلاع داریم و این طور هست و ما هم با این وضع موجود ایران با آقایان نمی توانیم همکاری بکنیم و اگر یک نظام صحیحی، درستی و افراد صحیحی روی کار باشند، ما حاضریم با آن ها همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم ... بعد از آلمان بنده سفری کردم به عربستان سعودی، هواپیما که نشست و خواستیم پیاده شویم آن جا از ما استقبال محرمانه ای کردند... برای ایشان هم بنده شروع کردم همان حرف ها که در آلمان زده بودم زدم که در ایران وضع اِلِه و بِلِه است، نارحتی زیاد است فشارها و مخالفت ها با رژیم زیاد است ... پس از صحبت های من [آن شخصی که به استقبال آمده بود] شروع کرد به صحبت کردن که او هم دل پری داشت از مقامات ایران و رژیم ایران می گفت: بله ایران منطقه را به آتش کشیده که ایران اِلِه و بِلِه کرده با این ها نمی شود کار کرد و ما هم آماده ایم اگر رژیم صحیحی در ایران باشد، همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم. بعد با بعضی از مقامات دیگر در آن جا ملاقاتی دادند و ملاقات کردیم.»(9)
قطب زاده در اعترافات خود درباره همکاری با بعضی از افراد در خارج از کشور و کشورهای بیگانه می گوید: «من با آقایان نجفی و محمدحسینی و زارع و ریاضی [از عناصری که قرار بود با کودتا همکاری کنند] این بحث را بلا استثنا کردم که ما نباید به هیچ سیاستی و نیرویی در خارج ازکشور متکی باشیم. این بحث را نیز با آقایان حبیب زاده و کامبیزی در مدت طولانی نیز داشتم و مسوولیت سیاست خارجی به عهده من گذاشته شد. حتی یک مورد آمدند و گفتند که جلسه ای در استانبول یا آنکارا بوده است که رضا پهلوی و بختیار و آریانا و یکی دو نفر دیگر در این جلسه بوده اند. آقایان می خواستند ما سیاست خارجی خود را با این ها هماهنگ کنیم، اما من گفتم از لحاظ من هر کس هر کاری که می خواهد بکند، ولی من موافق این کار نیستم. قسمت دیگر مسأله ارتباط با یک سلسله افراد خارج از کشور بود. ارتباط من ارتباط امروز و دیروز نبوده و نیست، بلکه من این ارتباطات را در اثر 15، 16 سال زندگی در خارج از کشور پیدا کرده ام و با برخی از شخصیت های بین المللی سر و کار داشته ام و فعالیت های زیادی نیز در خارج داشته ام ... من می-خواستم از نظرات کلی کشورهای اروپایی و خاورمیانه و بلوک شرق راجع به اوضاع داخلی ایران مطلع شوم، زیرا من داشتم وارد کار تغییر حکومت می شدم و برای این کار نیاز به یک سلسله مسایل اطلاعاتی داشتم. به خاطر این مسأله بود که بر اساس آن یک سلسله تما س هایی با «ویل آلون» گرفته و ایشان هم با سوسیالیست های آلمان تماس گرفتند ... [سازمان سوسیالیست های آلمان] در10، 15 سال گذشته [سال 1361] شاید حدود یک هزار تلگراف به شاه سابق و دستگاه گذشته، راجع به زندانیان آن روز ایران زده بود. به همین دلیل با اعتقادی که به نقش عربستان سعودی در خاورمیانه داشتم، باید از نظرات آن کشور نیز مطلع می شدم. ولی در هیچ مورد ما به آن ها نگفتیم که می خواهیم چه بکنیم و در آینده قول دادن امتیازی به آنها بدهیم ... من در تمام عمرم تنها یک اسلحه کمری از برادر حافظ اسد گرفتم، آن هم هنگام مذاکرات با وی بود. بعدها نیز من این اسلحه را به برو بچه های مدرسه رفاه دادم.»(10)
شریعتمداری و کودتا
یکی از مسایل مهمی که در جریان کودتای قطب زاده مطرح شد، شرکت آیت الله شریعتمداری از مراجع تقلیدآن زمان در کودتا بود که منجر به سلب صلاحیت مرجعیت ایشان شد. آیت الله سیدکاظم شریعتمداری در سال 1282 ه.ش در تبریز به دنیا آمد، وی از شاگردان آیت الله عبدالکریم حائری بود که پس از وفات ایشان به تبریز رفت و در سال 1326 علیرغم تحریم دیدار با شاه از سوی علمای تبریز، ملاقاتی با شاه در مدرسه طالبیه تبریز داشت. همین امر ادامه کار وی را درآذربایجان دشوار ساخت و لذا در سال 1328 به دعوت تعدادی از طلاب و فضلا به قم رفت و به تدریج زمینه ای برای مرجعیت وی فراهم شد تا آن که پس از درگذشت آیت الله بروجردی در ردیف عده ای دیگر وارد میدان مرجعیت شد. از فعالیت های وی تأسیس مجله مکتب اسلام با همراهی شماری از فضلای حوزه علمیه قم در سال 1338 بود. شریعتمداری با مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه موافقتی نداشت و تلاش می کرد راهی میانه ی سازش و مبارزه را دنبال کند و به همین دلیل حاضر نبود در روزهای پیش از انقلاب نامی از شاه به میان آورد.(11)
صادق قطب زاده در مصاحبه ای تلویزیونی پس از دستگیری رابطه آیت الله شریعتمداری را با جریان کودتا افشا کرد. وی در این باره گفت: «... در بین مراجع فقط با واسطه ای با شخص آیت الله شریعتمداری مسأله را درمیان گذاشته شده بود... من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب - مسأله اصل براندازی - به نظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آن جا و صحبت کرده بودند با ایشان و در مجموع برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانه ای بود با کل مسأله. بعد وقتی که حجت الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت الله شریعتمداری در میان بگذارند و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم و آقای حجازی هم با آیت الله شریعتمداری - آن طوری که به من گفتند - مسأله را در میان گذاشته است. و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه کاری نمی توانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید می کنم و اقدام می کنم. این ماجرا گذشت... تا مجدداً آیت الله مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک دو روز بعدش آقای مهدوی پولی در حدود پانصد هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من بابت خرید منزل از آیت الله شریعتمداری گرفتم.»(12)
کشف کودتا
حدود یک سال و نیم پیش از کشف کودتا که آقای قطب زاده پس از چند روز دستگیری آزاد شد، اخباری مستند و گاه غیر مستند که حکایت از فعالیت ایشان علیه جمهوری اسلامی ایران می نمود به دست می رسید. پس از دستگیری اعضای گروهک پارس (پاسداران رژیم سلطنت) یکی از کسانی که با این گروه همکاری می کرد و در همین رابطه اعدام شد به نام عسگر مهاجر، در بازجویی هایی که در تاریخ 27/3/1360 از وی انجام شد، معلوم گردید که با آقای قطب زاده ارتباط داشته و آقای قطب زاده مشغول جذب افراد ناراضی مانند اوست. پس از دستگیری گروهک سلطنت طلب رضازاده یکی از افراد این گروه به نام «سرهنگ صیرفی» که در همین رابطه اعدام شده، در بازجویی در تاریخ 5/7/1360 ضمن اعترافاتی از یکی از همکاران قطب زاده نقل می کند که قطب زاده به همراهی تعدادی نظامی می خواهند حکومتی تشکیل بدهند که او نخست وزیر باشد. نقل کننده ی این سخن یکی از محافظین قطب زاده بوده که در رژیم سابق هفده سال از شاه محافظت نموده و اکنون به جرم همکاری با گروه رضازاده، به حبس دائم محکوم شده است. به تدریج با پی گیری هایی که انجام می شد، فعالیت های قطب زاده علیه جمهوری اسلامی ایران قطعی تر می گردید تا این که تعدادی از عناصر نظامی و غیر نظامی که قطب زاده می خواست با آن ها همکاری کند و در این رابطه مبالغ زیادی پول جهت همکاری به آن ها داده بود، مسوولین را در جریان فعالیت گسترده ی وی در رابطه با براندازی جمهوری اسلامی ایران قرار دادند. اطلاعاتی که از این طریق می رسید حاکی از این بود که جریان آقای قطب زاده یک مسأله ساده نیست، زیرا از نظر خارجی به بعضی از رژیم های مرتجع منطقه و بعضی از کشورهای غربی و در رأس همه ی آن ها امریکا متصل می شود و در داخل نیز به تعدادی روحانی نما و در رأس آن ها آقای شریعتمداری ربط پیدا می کند و روابطی با بعضی از خان های ایلات دارد و با بعضی در حال ارتباط است. تا این جا جریان اهمیت فوق العاده ای نداشت زیرا از مرحله ی طرح و فرض و تصمیم کلی تجاوز نمی کرد و نیرویی هم که بخواهد با آن ها همکاری انجام دهند، هر چند بسیار محدود و کوچک در اختیار آقای قطب زاده نبود. قابل ذکر است که تا این مرحله تعدادی از مسوولین جمهوری اسلامی تصمیم داشتند وی را احضار نمایند و با اخذ اطلاعات وی در رابطه با همکاری داخلی و خارجی اش، او را از منجلاب نجات دهند.
این جریان از جایی اهمیت یافت که همزمان با شروع عملیات گسترده ی رزمندگان اسلام علیه رژیم صدام، آقای قطب زاده پیشنهادهای تندی از قبیل ترور فرمانده نیروی زمینی و اعضای شورای عالی دفاع را مطرح نمود و از همکاران خود به طور جدی می خواست که ترورها را به مرحله اجرا درآورند. مهم تر از موارد یاد شده، پیشنهاد ترور حضرت امام خمینی از سوی قطب زاده است. طبق نوارهایی که از جلسات آقای قطب زاده به دست آمد، مقارن با پیروزی های غرورآفرین رزمندگان اسلام نامبرده پیشنهاد ترور امام را مطرح و روی این مسأله سخت پافشاری می کند و امکاناتی از قبیل منزل و مبلغ 750 هزار تومان پول در این رابطه قرار می دهد. حجت الاسلام ری شهری در این باره می گوید: «... تعدادی از مسوولین کشور که در جریان این توطئه بودند، نظرشان این بود که قطب زاده را از این جهنم و از این آلودگی نجات بدهیم. نظر این بود که یک روز بخواهیمش و بگویم این جریان را می دانیم و افرادی با تو هستند و می دانیم افرادی که از خارج و داخل در ارتباط با تو هستند مشخص کن و بعد از این که همه ی مسایل را گفت، آزادش کنیم تا این که این جریان پیش آمد. مقارن عملیات فتح الفتوح قرار شد خانه شاه ویسی را با کمک مهندس فرزان در اختیار این گروه قرار بدهند تا از آن جا کار را انجام دهند. این مسأله که مشخص شد و وقتی فهمیدیم این مرد این قدر کثیف است و می خواهد یک چنین خیانتی(13)به امت بکند - خیانتی که شاه حاضر نشد انجام دهد - وقتی مسأله به این شکل شد، تصمیم گرفتیم ایشان را باز داشت کنیم... »(14)پس از دستگیری آقای قطب زاده تمامی اتهامات را مردود دانست ولی پس از اطلاع از این که مسوولین کشور در جریان بوده اند، به جرم خود اعتراف کرد و کودتای او و همدستانش علیه نظام جمهوری اسلامی با شکست مواجه شد.
اتهامات قطب زاده
با توجه به اطلاعاتی که از فعالیت های آقای قطب زاده پیش از دستگیری وی وجود داشت و اعترافات او پس از دستگیری، پروند? اتهامی او به سرعت تکمیل و به دادگاه ارسال شد. در تاریخ 23 مرداد1361 دادگاه انقلاب اسلامی ارتش برای رسیدگی به اتهامات وی تشکیل جلسه داد و اتهامات قطب زاده به شرح زیر اعلام شد:
1ـ رهبری کردن عده ای جهت براندزی نظام جمهوری اسلامی در زیر پوشش پیاده کردن جمهوری اسلامی واقعی.
2ـ همکاری با چند گروه نظامی به منظور تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود.
3ـ تغذیه مالی گروه های نظامی همکار.
4ـ برقراری ارتباط و حتی همکاری و تهیه پوشاک جهت مفسدین جریانات شمال کشور.
5ـ اعزام رابط جهت تماس با قشقایی ها و درخواست کمک از آنها.
6ـ اعزام نمایندگانی به خارج از کشور جهت گرفتن پول و اطلاعات برای براندازی.
7ـ گرفتن مبلغ شصت هزار دلار از خارج از طریق «ویل آلون».
8ـ فرستادن سید مهدی مهدوی به عنوان نماینده به عربستان برای گرفتن پول.
9ـ برقراری ارتباط با جامعه سوسیالیست ها جهت براندازی و اعزام نمایندگانی نزد آنان.
10ـ اعزام نمایندگانی نزد شریعتمداری برای جلب همکاری و تایید وی.
11ـ درخواست اسلحه از خارج با فرستادن لیستی مرکب از اقلام مورد نیاز.
12ـ تهیه طرح و به عهده گرفتن رهبری عملیات تسخیر مراکز سپاه و کمیته ها و رادیو و تلویزیون.
13ـ تهیه نقشه چگونگی انهدام بیت امام و شروع به اقدام.
14ـ قرار دادن دو منزل در اختیار بعضی از افرادگروه، یکی نزدیک بیت امام و دیگری خارج از جماران جهت دیده بانی و تخریب.
15ـ اقدام جهت آزادی اصغر مهاجر یکی از بمب گذاران گروه پارس با دادن مبلغ 500 هزار ریال به عنوان رشوه.
16ـ اقدام به آزادی یکی از منافقین و تلاش برای تهیه ی گذرنامه و خروج او از کشور.(15)
سرنوشت رهبران کودتا
پس از دستگیری صادق قطب زاده، دادگاه انقلاب ارتش با عنایت به اتهامات وی، او را به عنوان یاغی و یکی از مصادیق بسیار روشن مفسد، محکوم به اعدام کرد. قطب زاده درآخرین لحظات اجرای حکم اعدامش، در جمع زندانیان اوین سخنرانی کرد وضمن اعتراف به کودتا علیه جمهوری اسلامی، از اقدامات خود اظهار پشیمانی و ندامت نمود. همچنین در پی افشای ارتباط آیت الله شریعتمداری با جریان قطب زاده و با عنایت به سوابق حمایت ایشان از جریان های مخالف نظام اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه ی قم در جلسه مورخ 31/1/1361 عدم صلاحیت وی را برای مرجعیت تصویب کرد.
قطبزاده که در تاریخ 17/1/61 بازداشت شده بود پس از سه جلسه محاکمه بر اساس رای دادگاه ارتش به اعدام محکوم شد و رای صادره در شب 24 شهریور 1361 اجرا شد.
پینوشتها:
1- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کدهای 18287، 20369 و 8611..
2- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی،1380، ص57 ؛ روزشمار انقلاب اسلامی، ج 6، ص260- 259.
3- روزشمار انقلاب اسلامی، ص60- 59.
4- خاطرات علی جنتی، به کوشش سعیدفخر زاده، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص117.
5- همان، ص169.
6- روزنامه کیهان 8/2/1361.
7- همان 21/2/1361.
8- همان.
9- همان 8/2/61.
10-محمد محمدی ری شهری، خاطره ها، ، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383 جلد اول، ص237.
11- محسن صالح، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تاکنون، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ج دوم (فعالیت ها)، ص160- 159.
12- روزنامه جمهوری اسلامی 20/8/1368.
13- منظور ترور حضرت امام خمینی است.
14- ری شهری، پیشین، جلد اول، ص425
15- شش نفر از اعضای «اتحادیه کمونیست ها» در تاریخ 18/8/1360 با انگیزه اعلام حضور در جنگل و معرفی بیشتر اتحادیه به مدت یک ساعت جاده ی آمل – تهران، هراز را مسدود کرده پس از پخش اعلامیه و درگیری با نیروهای مدافع جمهوری اسلامی و شهادت یکی از نیروهای «کمیته انقلاب اسلامی» به جنگل پناه بردند. از آن تاریخ تا 15/11/1360 مکرر میان آن ها و نیروهای خودی درگیری های پراکنده وجود داشت. 5 بهمن1360 نیروهای اتحادیه با استعداد حدود یکصد نفر به شهر آمل حمله کردند. در ساعت 23 و 45 دقیقه عملیات موسوم به 6 بهمن 1360 با حمله به بیمارستان 17 شهریور و فرمانداری آمل آغاز کردند. این عملیات با استمرار حمله به دادگاه انقلاب و سپاه و بسیج و دیگر اماکن اداری تا صبح ادامه یافت. صبح روز ششم بهمن ستاد عملیاتی مرکب از سپاه ،اطلاعات و ژاندارمری تشکیل شد و با همکاری مردم ظرف چند ساعت تمامی اماکن تحت تصرف اتحادیه باز پس گرفته شد و تعداد تقریباً بیست تن از مهاجمین با به جای گذاشتن 61 کشته و اسیر و به شهادت رساندن 41 نفر از مردم که به رگبار بسته بودند، مجدداً به جنگل بازگشتند. عملیات های تغقیب مهاجمین ادامه یافت تا این که در تاریخ 12/12/61 جنگل به طور کامل تخلیه شد.