.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 315
  • بازدید دیروز : 2916
  • کل بازدید : 1516824
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/7    ساعت : 7:48 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در یکشنبه 91/9/5 ساعت 4:0 ع نویسنده : ایمان احمدی

عبدالرحمن بن محمد اشعث (اَشعَث)
عبدالرحمن، از سرکردگان سیاسی و نظامی بنی امیه که نامش در تاریخ با عنوان «ابن اشعث» مطرح شده است.
پدرش: محمد بن اشعث بن قیس کندی ازدی کوفی
مادرش: ام عمرو، دختر سعید بن قیس
برادرانش: صباح، اسحاق و منذر که ظاهرا نائنی و قاسم برادر تنی او بود.وی از قبیله بزرگ «کنده حضرموت در جنوب عربستان» و بسیار زیرک و با مطانت بود. و خود و خاندانش میانه خوبی با آل پیامبر (ص) نداشتد. به تعبیر امام صادق (ع) اشعث که پدر بزرگش بود شریک در قتل علی بن ابیطالب (ع)، عمه اش جعده، قاتل امام حسن مجتبی (ع) و پدرش محمد بن اشعث که در قتل حسین بن علی (ع) شرکت داشت. عبدالرحمن نیز از همین قبیله سرشناسی بوده که در 40 سال اول خلافت بنی امیه، همکاری با امویان را در برابر دولتمردان و مراکز قدرت دیگر ترجیح میداند- او در ادامه کار خانواده اش در عرصه سیاست وارد شد و نقش او در تاریخ، اولین بار آنجایی است که در سال 60 ه.ق د قیام حضرت مسلم بن عقیل و مخفی شدن او، به مجلسی «عبیدالله بن زیاد» وارد می شود و پدرش محمد را، مشغول گفتگو با عبیدالله می بیند و او ار از محل اختفای حضرت مسلم باخبر می کند که همین امر باعث دستگیری مسلم و شهادت او می شود.

جریانات سیاسی و اقدامات او
سال 66 ه.ق، قیام «مختار ثقفی» او را یکباره به حوادث سیاسی بیشتر کشاند و همراه قبیله اش در خدمت «زبیریان» قرار گرفت تا جائیکه در حجاز اقامت و فرمانده سپاهی شد تا شهر مدینه را از لشگریان بنی امیه حفظ کرد، و مامور جمع آوری مالیات مدینه از طرف حکومت «آل زبیر» شد.
در اوایل قیام مختار، سیاست مماشات و آشتی موقت با او را داشت و حتی با پدرش «محمد» که آماده جنگ با مختار بود مخالفت کرد.
اما اوایل سال 67 ه.ق به بصره رفت و چون پدرش را همراه بزرگان کوفه در جنگ با مختار دید، فورا به کمک او شتافت و مصعب بن زبیر حریف سرسخت مختار را تقویت و حمایت نمود و چون پدر و دو برادرش در جنگ با مختار کشته شدند، نفرت و کینه عمیقی نسبت به شیعیان پیدا کرد و به انتقام خون آنها، شیعیانی که در زندان بودند و حتی اسیران هم قبیله اش را کشت:
بعد از پدرش، با وجود برادران بزرگتر، او جانشین پدر و رئیس قبیله «کنده» شد. شاید این به دلیل محبت فوق العاده اش به پدر بود که او را در سن جوانی (27 سالگی) به این سمت، منصوب کرد.
در حکومت زبیریان، مدتی از طرف «مصعب بن زبیر» (حاکم بلاد شرق اسلامی) حکومت فارس را به جای «مهلب بن ابی صفره» حاکم خراسان بدست گرفت. عبدالرحمن در زمان حکومت مروانیان که برادرش «اسحاق» مدتی فرمانده سپاه اعراب طبرستان بود، فرماندهی قسمتی از این سپاه را به عهده داشت تا با حملات ناگهانی «شبیب» رهبر بزرگ از ارقه خوارج مقابله کند.
از مهمترین حوادث دوران زندگی «ابن اشعث» در زمان حکومت حجاج بن یوسف ثقفی» حاکم عراق می باشد.
او در آغاز حقیقتا قصد همکاری کامل با حجاج را در تمام زمینه های نظامی و اجتماعی داشت و حجاج با وجود مخالفت های شخصی اش با او، در سال 80 ه.ق به علل اساسی، حکومت سیستان را با اختیارات نامحدود به او واگذار کرد، ضمنا فرماندهی لشگری بزرگ و پرزرق و برق که به «جیش الطواویس، یعنی سپاه طاووسان» مشهور بود، بر عهده گرفت این لشگر که از شهرهای بصره و کوفه در شهر اهواز، سپاه واحدی را تشکیل دادند، یکی از اهدافش جنگ با «رتبیل یا زنبیل»، حاکم سجستان (مناطق جنوبی ماوراء النهر، از کابل به سمت جنوب و از ایران به بلاد کرمان به سمت شرق را سجستان گویند) بود.
رتبیل خواهان مصالحه شد ولی عبدالرحمن نپذیرفت و خواست تا تمام منطقه سیستان را تصرف کند. او پس از کسب موفقیت هایی از جمله: تصرف بخشی از آن سرزمین و گرفتن غنائم زیاد بدست اعراب، یکباره تصمیم گرفت تا آن جنگ را تا بهار سال بعد، متوقف کند. این تصمیم را با حجاج در میان گذاشت. حجاج به دلیل زیرکی عبدالرحمان، هرگز نتوانست از نقشه های سری او باخبر شود لذا این پیشنهاد را رد کرد و از او خواست تا به فتوحات ادامه دهد. عبدالرحمان که دائما شورش علیه حجاج را در سر داشت با سپاه عراق که مشکلات کار را درک می کردند سر به مخالفت گذاشته، و حاضر به قبول فرمان حجاج نشدند و همین مسئله بهانه ای برای مخالفت عبدالرحمن با حجاج بن یوسف و حکومت اموی شد و در واقع، بین آن دو اختلاف افتاد.
عبدالرحمن به جای اینکه به فتوحات بپردازد. با لشگر خویش برای عزل حجاج و استیلای عراق بر حجاج شورید و در ذی حجه سال 81 ه.ق وارد شهر بصره شد؛ تمام مردم آن شهر، اعم از قراء و اشراف و بزرگان و سربازان عراقی و موالی مسلمان که از سختگیریهای حجاج خسته بودند، عبدالرحمن را حمایت کردند و چون او زمینه را مساعد دید تابستان سال 81، با همراهی هفتاد هزار و به روایتی صد و پنجاه و سه هزار نفر سرباز و حمایت بالقوه اهالی بصره و کوفه از اشراف اعراق و سپاهی بزرگ از طریق کرمان و فارس عازم بصره شد و قیام کرد. از آن طرف 3 برادرش که ظاهرا ناتنی بودند با استفاده از یک فرصت مناسب مخفیانه فرار کرده و خود را به سرعت در عراق به حجاج رساندند. مردم دسته دسته به عبدالرحمن ملحق می شدند. نقل است که تنها در کرمان، همه 4000 جنگجوی منطقه از مردم بصره و کوفه به شورشیان پیوستند. و تمام عمال حجاج را از مسند حکومت بیرون کرده و کسانی از خودشان به جای آنها گذاشتند. در میان آنها تعدادی زیادی از فقهای عراق از جمله «ابن ابی لیلی» کسی که مورد ضرب و شتم حجاج قرار گرفته بود تا امام علی (ع) را دشنام دهد، بودند (ص/ 585 تاریخ خلفا) همچنین کمیل بن زیاد از محبان علی (ع) فرماندهی گروهی از قراء را به عهده داشت. «عبدالملک»، خلیفه وقت که از این شورش ترسیده بود پیشنهاد کرد که حاضر است حجاج را عزل کند ولی عبدالرحمان و یارانش که احساس پیروزی می کردند و به این تعهد عبدالملک اطمینان نداشتند حاضر نشدند، اضافه بر اینکه اساسا اصل مخالفت آنها، علیه بنی امیه بود نه فقط شخص حجاج!! وی تا آخرین لحظات مردانه جنگید ولی در اواخر سال 82 جنگ با شکست عراقیان پایان گرفت. این قیام که از طولانی ترین و وسیع ترین قیامهای سیاسی و مذهبی ضد امویان در سده اول هجری بود در (دیر الجماجم) بین او و سپاه حجاج جنگی سخت شد و عاقبت به شکست عبدالرحمان و اسارت بسیاری از یارانش انجامید و خود سبب شد تا در درگیریهای بعدی نتواند مقاوم باشد. از این رو از همان راه عراق به سیستان بازگشت و در راه خراسان عده ای از همراهانش از او جدا شدند و خودش به هرات رفته و به «رتبیل» شاه سیستان، پناهنده شد.
به نقلی، او با عده ای از سرداران و محارم خود به کوفه فرار کرد. سال 85، معاهده ای بین «حجاج ثقفی» و «رتبیل» امضاء شد که سر عبدالرحمان جزو تعهدات «رتبیل» بود که برای حجاج فرستد.

پایان زندگی شوم:
درباره پایان زندگی عبرت انگیز «ابن اشعث» روایات و اخبار گوناگون و داستان های مختلفی نقل شده، اما آنچه که همه در آن اتفاق نظر دارند اینست که: او زنده به دست حجاج ثقفی نیفتاد. نامه ها و پیام ها و یا تهدیدهای حاکم عراق یعنی حجاج به «رتبیل»، سرانجام او را مجبور کرد تا عبدالرحمان را تسلیم کند. او نیز با توسل به خودکشی در بین راه خود را از بام قصری به زیر افکند و کشته شد. بعضی مورخین گویند: رتبیل، سر عبدالرحمان را برای حجاج فرستاد و با او شرط کرد مدت 7 یا 9 سال جنگ میان آنها متوقف شده و مبلغی نیز بپردازد.

منابع:

1- دائره المعارف بزرگ اسلامی به نقل از: کامل ابن اثیر، وفیات ابن خلکان، تاریخ طبری، ابوالفرج اصفهانی الانحانی، جاحظ، و چندین منبع دیگر    

2- تاریخ خلفا ج 2 رسول جعفریان    

3- دائره المعارف فارسی (مصاحب)




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا