.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 188
  • بازدید دیروز : 435
  • کل بازدید : 1556240
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 03/10/17    ساعت : 5:48 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در چهارشنبه 91/8/17 ساعت 1:0 ع نویسنده : ایمان احمدی

میثم تمار

دروازه دانش های علومی به رویش گشوده شد، وقتی که مولایش علی علیه السلام، آن صاحب سرّ، او را چون بستر یک رودخانه یافت که میل دریا شدن کرده است. خرما می فروخت؛ اما جز آن شیرینی که در بساط او بود، از اثر همنفسی با مولا، مردمان را می برد به ضیافت شهدهای آسمانی اش.

او هیچ وقت گمگشته نبود. از همان دورترها که رسول امین صلی الله علیه و آله از او سخن گفته بود با برادرش امام علی علیه السلام، پیشاپیش، زائر کوی حقیقت شده بود و جرعه های ناب حکمت و راز، او را انتظار می کشید.

کم نبود؛ که اگر کم بود، خلوت شبانه خدا و ولیّ او، با او آشنا نمی شد؛ همان شب ها که هم قدم او به صحراهای عرفان و خشوع رهسپار می شد.

 

تب عشق

صدای عشق در گوشش می پیچد ـ انگار همین دیروز بود که از غلامیِ زن بنی اسدی بیرون آمد و برای ابد، غلام حلقه به گوش علی علیه السلام شد!

انگار همین دیروز بود که امیرالم?منین علی علیه السلام به او سلام کرد و اسلام آوردنش را تبریک گفت!

انگار همین دیروز بود و انگار همین درخت بود که علی علیه السلام پای آن ایستاد و به چشم های منتظر او زل زد و با مکثی بلند فرمود:

میثم! تو را بعد از من دستگیر می کنند و به دار می آویزند.  روز سوم از دهان و بینی ات خون جاری می شود و محاسنت به خون رنگین خواهد شد.

علی علیه السلام در عمق نگاه میثم نفوذ کرد تا بشنود که با چه ایمانی زمزمه می کند:

جانم به فدایت یا علی !

و آن گاه ادامه کلامش را فرمود: میثم! تو در آخرت با من خواهی بود... .

و همین وعده کافی است تا میثم تمّار چنین آرام و مطمئن به درخت نزدیک شود؛ درختی که سال ها به یاد وعده علی علیه السلام ، پای آن نماز خوانده و گریسته بود، درختی که خلوت او را بارها و بارها تجربه کرده بود.

هر چند در ناجوانمردانه ترین صحنه زمان، عبیداللّه ، بر دهان مطهرش، لگام می زند، امّا مگر صدای آسمانی میثم تمّار را می توان در حنجره ای محدود کرد و در حصاری خاموش؟! این تار و پود میثم است که در مقابل آسمان، به حقانیت علی علیه السلام شهادت می دهد

وعده موعود

دل های کور و بی پنجره، آفتاب عدالت را تاب نمی آورند و روزنه های آزادگی را همواره بسته می خواهند. اینان، یاوران عدالت را در حصار نیستی آرزو می کنند تا فریاد آگاهی، رنجدیدگان زمین را تسخیر نکند. اینگونه است که ظلم، ریشه می دواند تا کوچه های آزاد اندیش در خفقان و استبداد، به فراموشی سپرده شوند.

و اینک سال 60 هجری است و چیزی تا ورود اباعبداللّه به کربلا نمانده است. عبیداللّه بن زیاد، بر میثم تمّار خشم گرفته است. آری! اسلام میثم، همیشه تهدید دل مصلحت جویان بوده است و وجودش مانعی بر سر راه طاغوت زمان. عبیداللّه، دستور اعدام میثم را صادر کرده است.

ابن زیاد، مدت ها به دنبال میثم بود و هر روز خاک پاک پای او را بو می کشید تا خائن حق نان و نمک شکسته ای را به شکارش بفرستد!

و حال روز وعده داده شده، فرا رسید و طاقت «میثم» هر لحظه از کف می رفت. آن روز، شهر آکنده از زمزمه ای بود که مردم را متحیر می کرد. بارها قصه ی این روز خونین را نخل ها گفته، کوچه ها خوانده و پرندگان سروده بودند .

و اینک پله های دارالارماره بود و قدم های راستین میثم! که فارغ بال از نگاه خیانت بار ساکنانش به سوی مسلخ می رفت! مسلخی که بارها وصف آن را از مولایش شنیده بود و اینک شادمانه به پای آن می رفت.

آری، مرد هم نفس علی علیه السلام ، مرد یاری خدا، طناب دار را دور گردن احساس می کند.

اسرار دلش هر روز، سر ریز می شد؛ ولی چشم و گوش بسته های امّت، رفتار و گفتار او را حتی هذیانی از «تب عشق» نمی پنداشتند، چه رسد به «آیات و کرامات الهی»!

همیشه این گونه است! کویری ها، قادر به درکِ حتی بِرکه ای نمی شوند؛ چه رسد به دریا! آنان که خود، خورشید وجود علی علیه السلام را نشناختند، چگونه می توانستند از آینه وجود میثم، او را بشناسند؟!

دفتر تقدیر میثم را مولا، پیش تر برای او خوانده بود و او منتظر ورود به هفتمین «شهر عشق» یعنی «شهر شهادت» بود! شهادت بر فراز «نخلی» که بارها آن را با دست خویش آب داده بود! شهادت پیش روی تمام باورها، باورهایی که آن روز تنها بوی «دارالاماره» می دادند! و تنها منتظر شنیدن کلمات شیطانی از حلقوم «ابن زیاد» (لعنة اللّه علیه) بودند.

... آوردند و بستند به نخلی که «نخل آرزوی میثم» بود! نخلی که پلکان عروجش برای رسیدن به خدا بود؛ برای پیوستن به حلقه باده نوشانِ کوثر علوی!

گفت آن یار، کزو گشت سرِ دار، بلند             جرمش این بود که اسرار، هویدا می کرد

امام علی

اما دیگر سخن از سرریزی اسرار نبود! که خُم صبر، بر زمین زده بود و طوفان کلماتش لحظه لحظه پرده از رخ «بیداد امویان» می کشید! پرده از رخ نوادگانِ «لات» و «هُبل» و «عزّی»؛ پرده از رخ دست پروردگان «هِند» و «مرجانه» و فرزندانِ آتشین مزاج اهریمن!

 

فریادی برای همیشه

دهانش را بسته بودند و باریکه های خون از محاسنش جاری بود؛ امّا او خاموش نمی شد؛ سخن می گفت؛ امّا کسی را توان فهمیدن نبود!

چشم هایش عاشقانه سخن می گفتند؛ امّا کسی نبود که «عشق» را بشناسد!

دریغا، دریغا که مردم کوفه، هرگز شنیدن سخن حق و حقیقت ناب علوی علیه السلام را تاب نداشتند.

دژخیم سیاهپوش، حتی نگاه خود را باور نداشت. دست های خونینش به صداقت «میثم» ایمان آورده بود؛ امّا همچنان به کفر خویش می بالید.

هر چند در ناجوانمردانه ترین صحنه زمان، عبیداللّه ، بر دهان مطهرش، لگام می زند، امّا مگر صدای آسمانی میثم تمّار را می توان در حنجره ای محدود کرد و در حصاری خاموش؟! این تار و پود میثم است که در مقابل آسمان، به حقانیت علی علیه السلام شهادت می دهد.

مرحوم علامه مامقانی در مقام میثم تمّار می گوید: عظمت و بزرگی میثم، از بیان کردن بی نیاز است. ایشان عادل ثقه (مورد اطمینان) است؛ بلکه اگر بین عدالت و عصمت مرتبه دیگری وجود داشت، آن مرتبه را برای ایشان قائل می شدیم.

آخرین دژخیم رسید و آخرین ضربه را زد!... دریچه آسمان برای پرواز گشوده شد و دستی از فراز «دار» با دست «میثم» گره خورد! انتظار عاشقانه پایان یافته بود و آسمان به جناب میثم تمّار خوش آمد می گفت! و دستی که عطر «نان و خرما» داشت، به گرمی برایش آغوش می گشود.

اما ابن زیاد، باورش نمی شد که میثم، بر سر دار هم به اهتراز درآید! باورش نمی شد میثم، بر شاخه نخل آویزان بماند و چون پرچمی در هوای نخلستان بوزد.

حتی خوابش را هم نمی دید که صدای حقیقت علی علیه السلام ، از میثمِ خرمافروش، بر روی شاخه های نخل در فضای تاریخ هم بپیچد.

 

میثم ازنگاه دیگران

امام خمینی رحمه الله، در 29 اسفند سال 1341، در مسجد اعظم کوفه، در مورد توطئه های استکبار جهانی بر ضد اسلام و مسئولیت سنگین علماء، سخنرانی کرده و میثم را به عنوان زبان گویای اسلام، معرفی کرده و فرمود:

«میثم تمار، این زبان گویای اسلام، تا آنجا گفت و گفت که جلادان معاویه، زبانش را بریدند».

مرحوم علامه مامقانی نیز در مقام میثم می گوید: «عظمت و بزرگی میثم، از بیان کردن بی نیاز است. ایشان عادل ثقه (مورد اطمینان) است؛ بلکه اگر بین عدالت و عصمت مرتبه دیگری وجود داشت، آن مرتبه را برای ایشان قائل می شدیم» .

شیخ عباس قمی نیز می فرماید:«میثم، از برگزیدگان اصحاب امام علی علیه السلام بود و حضرت، او را بر اسرار خفیه و اخبار غیبیه مطلع کرده بود. او یکی از زاهدترین افراد زمان خود بود و به علت زهد و عبادت زیاد، پوست بدنش خشکیده بود».

درود بی کران الهی بر روان مَحرمِ رازهای علی! درود بر روان آسمانی کسی که جانش را عاشقانه در راه محبت امامت و ولایت باخت! روحش شاد و شفاعتش نصیبمان باد!

 




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا