بررسی علل عقبماندگی بعد از اطلاع داشتن از چنین گذشتهی درخشانی، بهطور طبیعی این پرسشپیش میآید که چطور شد مسلمانان، پس از آن همه پیشروی در علوم ومعارف و صنایع، به قهقرا باز گشتند؟ مسئول این انحطاط کیست؟ استاد مطهری علل عقبماندگی را در سه بخش کلّی (اسلام ـ مسلمانان وعوامل بیگانه) قابل بررسی میداند که هر یک از این بخشها نیز مشتمل برمسائلی متعدد است. در بخش اسلام، ممکن است کسانی بعضی از افکار وباورهای اسلامی را در انحطاط مسلمانان مؤثّر بدانند؛ گروهی سیستم اخلاقیاسلام را ضعیف و انحطاطآور بدانند و دستهیی نیز قوانین اجتماعی اسلام راعامل انحطاط بهشمار آورند. در میان باورهای اسلامی، مسائل زیر در معرض اتّهام قرار گرفته، عاملانحطاط معرفی شدهاند: 1. اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر؛ 2. اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا؛ 3. شفاعت؛ 4. تقیه؛ 5. انتظار فرج. در اخلاق اسلامی نیز زهد، قناعت، صبر، رضا، تسلیم، و توکّل از سویگروهی در معرض اتّهام قرار گرفتهاند.
افزون بر این، قوانین جزایی و مدنی اسلام (حقوق زن، مالکیت، ارث و...) و حقوق و وظائف بین الملل اسلامی نیز از موضوعاتی است که گروهی راناخشنود ساخته است. این گروه، قوانین و حقوق یاد شده را عامل عقبماندگی مسلمانان از قافلهی تمدن به شمار میآورند. در بخش مسلمین، باید به دنبال بررسی اموری باشیم که مسلمانان در اثرکوتاهی و انحراف از تعلیمات اسلامی بدان رسیده، در گرداب انحطاط فرورفتند. در این قسمت نیز اولا" باید نقطههای انحراف را مشخص کنیم؛ آنچیزهایی که از اسلام است و متروک شده و آن چیزهایی که از اسلام نیست،ولی در میان مسلمانان معمول است چه چیزهایی است؟ ثانیا" باید ببینیمعامهی مسلمانان مسئول این انحطاطند یا گروهی خاص از آنها؟ در بخش عوامل بیگانه، جریانهای زیادی است که باید مورد توجه قرارگیرد. یهودیان، مسیحیان و مجوسها و ...،که در میان مسلمین بودهاند، غالبا"بیکار نبوده، و از پشت به اسلام خنجر زدهاند. بسیاری از آنها در تحریفحقایق اسلامی به وسیلهی جعل احادیث یا ایجاد فرقهها و تفرقهها و لااقل دردامن زدن به اختلافات مسلمانان تأثیر زیادی داشتهاند. از همه خطرناکتراستعمار غربی در قرون اخیر است که خون مسلمانان را مکیده و کمر آنها رازیر فشار خود خم کرده است. اینهابرخی از عللی است که به طور معمول عقبماندگی وفقر مسلمانان بهآنها نسبت داده میشود. بیتردید بخشی از آنها واقعیتهای تلخ است. بایداز گذشته عبرت گرفت، در پی چارهجویی برآمد و در برابر امور مشابهی کهممکن است در آینده مسلمانان را تهدید کند، حساس بود. البتّه اتّهامهایی کهگروهی به مسائل اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی اسلام وارد کردهاند در سایهیغرضورزی آگاهانه یا کجفهمی و برداشت نادرست از معارف اسلام شکلگرفته است و دادن پاسخ تفصیلی به هر یک از آنها، کتابی مستقل میطلبد.در این بخش، میکوشیم به اختصار به برخی از این پرسشهای یاد شده، پاسخدهیم.
1. اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر قضا و قدر، که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته، در شمارپیچیدهترین مسائل فکری و فلسفی جای دارد. این مسئله از آن جهت حائزاهمیت وحسّاسیت ویژهیی است که دربارهی پرسش زیر سخن میگوید: آیا انسان میتواند در سرنوشت و تأمین سعادت آینده و رسیدن به اهدافمورد نظر خود دخالت داشته باشد یا تحت سلطهی قدرتی نامرئی و فوق العادهمقتدر بوده، چون ابزاری بیاراده عمل میکند و خواه ناخواه به آنچهسرنوشت حتمی اواست، میرسد؟ بدیهی است اخلاق و رفتار کسی که خود را دست بسته و بیاختیار میداندبا کسی که خویشتن را حاکم بر سرنوشت خود و تعیین کنندهی آن میشمارد،متفاوت است؛ زیرا اوّلی به صورت شخصی فعّال، بانشاط وامیدوار درصحنهی اجتماع ظاهر میشود و دوّمی به تنبلی، بینظمی و سستی در کارهاگرایش داشته، اگر مورد اعتراض قرار گیرد، پاسخ میدهد: آنچه باید بشودمیشود و من در آن نقشی ندارم. در کنار اعتقاد به قضا وقدر، در باوربسیاری از مردم مسئلهیی به نام شانس یا بخت و اقبال وجود دارد که آن را منشأپیدایش بسیاری از حوادث میدانند و حتی سستی، تنبلی، بینظمی و کوتاهیخود را با آن توجیه میکنند. این اعتقاد نه تنها در میان تودهی مردم، بلکه گاهدر آثار ادبی و اندیشههای شاعران نیز دیده میشود؛ و به تعبیر شهید مطهری،در نظر اینها نام بخت که به میان میآید دیگر همه چیز از ارزش میافتد؛علم، عقل، سعی و کوشش و ... اثری ندارد. اگر به هر سر مویت دو صد هنرباشد هنر به کار ناید چو بخت بد باشد گلیم بخت کسی را که بافتند سیاهبه آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد رواج چنین برداشتهایی در میان مسلمانان، این بهانه را به دست گروهیاز مستشرقان و دانشمندان غربی داده است که گاه در نوشتههای خود اعتقاد بهقضا وقدر را بزرگترین عامل عقبماندگی مسلمانان بشمارند وچنان وانمودکنند که اعتقاد به جبر از لوازم تفکر اسلامی است؛برای مثال «سان کلیف»اعتقاد به قضا و قدر را علّت عقبماندگی مسلمانان میداند. البته او پی برد که،به رغم اعتقاد مسلمانان به از پیش مقدّر بودن عمر انسان، درمانگاههایمنطقهی مورد بررسی وی همواره آکنده از بیمار است. آنگاه، به دلیل ناتوانیاز درک نکات ظریف این موضوع، کوشید با این سخن که مردم آن ناحیه تنهابه زبان به نظام عقیدتی اسلام اعتقاد دارند، تضادّ گفتار و رفتار آنها رابرطرف سازد. چنانکه ملاحظه میشود، برداشتی چنین عامیانه از مسئلهی سرنوشت وقضا و قدر، منشأ یکی از شبهات اساسی در مسئلهی توسعه به طور عام ودرپدیدهی فقر زدایی به طور خاص شده است.پیش از پاسخ دادن به اصل شبهه،اشارهیی کوتاه به منشأ پیدایش پندارهایی چنین انحرافی و مسخ مفاهیمارزشمند دینی بسیار سودمند مینماید. بدیهی است بررسی تفصیلی اینمسئله، که ابعاد گوناگون فلسفی، کلامی، اجتماعی، سیاسی و حتّی اقتصادیدارد، مجالی مستقل میطلبد.
|
