.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 8576
  • بازدید دیروز : 41
  • کل بازدید : 1547070
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/28    ساعت : 6:45 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در چهارشنبه 91/7/19 ساعت 7:38 ص نویسنده : ایمان احمدی

مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.

 او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.

 مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»

 مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.

بنابراین به او اجازه عبور میدهد.

 هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...

این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.

یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟

 قاچاقچی میگوید : دوچرخه!

 

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا