درمیان نبردهای زمینی جنگ 33 روزه جنگ در 3 منطقه از همه جا شدیدتر و برای اسراییلی ها مرگبارتر بود: نبرد در "مارون الراس" ، نبرد در "بنت جبیل" و نبرد در" وادی الحجیر" که می شود آن را سنگین ترین نبرد چریک های حزب الله با ارتش صهیونیستی دانست.
درگیری مارون الراس در بین درگیری های جنگ 33 روزه به سنگینی درگیری وادی الحجیر نبود؛ نه از حیث مدت یا وسعت جغرافیایی درگیری، نه از نظر خسارتهای انسانی که مقاومت به اسرائیلی ها وارد کرد و نه خصوصاً، به لحاظ تعداد تانکهایی که منهدم شدند.
شکست در درگیری مارون الراس – که اولین رویارویی زمینی در داخل اراضی لبنان و به فاصله چند متر از مرکز فرماندهی اسرائیل در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین محسوب می شد– مانند صاعقهای بر روحیه سربازان اسرائیلی فرود آمد و حالتی از بهت و ناباوری را در فرماندهان آنان ایجاد کرد و ارتش اسرائیل، با بخشی از آتشی که نیروهای مقاومت برای آنان آماده کرده بودند، آشنا شدند.
به گزارش روزنامه السفیر لبنان، شرایط جنگ، این توهم را برای اسرائیلی ها ایجاد کرده بود که حزب اللهی ها در اعماق جبهه مستقر هستند در حالی که مقاومین تنها چند متر با مرز فاصله داشتند. نیروهای ارتش اسرائیل توقع نداشتند که دشمن در زمینهایی که آنان اشغال کرده بودند حتی در آن تمرکز یافته و پایگاه نظامی خود حتی «مرکز فرماندهی شمال» را در آن بنا کرده بودند انتظار آنان را بکشد؛ بلکه تصور می کردند بمجرد حرکت تانکهای آنها به سمت شمال (جنوب لبنان) این منطقه خالی از هر عنصر انسانی غیر اسرائیلی شود.
روستای "مارون الراس" – با ارتفاع 917 متر از سطح دریا – موقعیت استراتژیک بسیار مهمی دارد. در یک سوی آن «جلیل» و روستاهای آن در فلسطین قرار دارد و در دیگر سو «بنت جبیل»، «عتیرون»، «یارون» و دیگر نقاط جنوب لبنان گسترده شده است. این موقعیت به هر کس که بر آن تسلط داشته باشد سیطره کامل به این مناطق مسکونی را می بخشد ضمن آنکه اگر اسرائیل بر آن دست می یافت می توانست مانع از دسترسی مستقیم نیروهای مقاومت به شهرکهای صهیونیستی شود که بر دامنه آن قرار دارند. اضافه بر تمام اینها، مارون اهمیت دیگری هم دارد: خط مقدم لبنان با فلسطین اشغالی است.
در هشتمین روز تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان – در تابستان 2006 – هنگامی که نیروهای اسرائیلی از شهرک صهیونیست نشین «افیفیم» واقع در جلیل، برای انجام مأموریتی که آنرا «ساده» می پنداشتند خارج شدند، پایان دادن به موشک باران این شهرک و نیز شهرک های زنجیره ای اطراف آن را هدف گرفته بودند.
آنان به سوی «جل الدیر» در مارون الراس حرکت کردند؛ منطقه ای که فاصله بسیار کمی با پایگاه نظامی اسرائیل و مرکز فرماندهی شمال فلسطین اشغالی دارد و به دلیل شرایط طبیعت آن، معبری صعب العبور و نوعی پناهگاه طبیعی محسوب می شود.
«ابو حیدر» یکی از مردان مقاومت، داستان اولین رویارویی زمینی با اسرائیل را که به فاجعه ای برای آنان و عزل تعداد زیادی از افسران ارتش اسرائیل انجامید را اینچنین تعریف می کند:
صهیونیست ها این بار هم شگرد همیشگی خود را به کار بستند و قبل از گسیل نیروها، زمینه را با بارش آتشی سنگین آماده کردند؛ «جبل الباط»، «جل الدیر» و «جنگل مارون» را بمباران کردند و به خیال خود مسیر عبورشان که حدود یک کیلومتر می شد را پاکسازی کردند در حالی که نیروهای مقاومت در پناهگاههای خود ورود آنان را انتظار می کشیدند...
پس از حمله هوایی، نیروی زمینی حرکت خود را شروع کرد. تا اینکه به کمین نیروهای مقاومت نزدیک شد. در این هنگام از مقر فرماندهی حزب الله دستور رسید که: «فقط یکی از این نیروها وارد عمل شود» و وی جنگ را آغاز کرد در حالیکه اسرائیلی ها را در فاصله دو تا پنج متری خود به دام انداخته بود.
وی از این فاصله نزدیک اولین سرباز اسرائیلی را با اسلحه اش – مسلسل کلاشینکف – هدف قرار داد وبه خاک انداخت... اسرائیلی ها که بشدت غافلگیر شده بودند بدون اینکه بدانند از کجا مورد هجوم قرار گرفته اند شروع به شلیک به اطراف خود کردند...
رزمنده، بهترین کار ممکن که آسان ترین کار هم بود را انتخاب کرد: هر سه نفر را درو کرد و به پناهگاه خود برگشت...
اسرائیلی ها انواع و اقسام سلاح هایشان را بی هدف به کار انداختند اما پس از اینکه پی به بی فایده بودن این کار بردند، سکوت بر منطقه حاکم شد.
تا این لحظه گروه مقاومت مستقر در "جل الدیر" وارد معرکه نشده بود و همان یک رزمنده بود که به تنهایی جبهه شمالی را کن فیکون نموده و چهار اسرائیلی را درو کرده بود و بسلامت به مکان خود بازگشته بود.
نتیجه اینکه: تمامی واحد مسلح اسرائیلی که با دبدبه و کبکبه قصد تصرف بی دغدغه "مارون الراس "را داشت عقب نشسته بود و رزمنده ای که باعث این عقب نشینی مفتضحانه بود در بازگشت دوباره اش به مکان درگیری با پنج کوله پشتی جنگی مواجه شد و مطابق دستور، آنها را به غنیمت برداشت و به کمینگاه خود بازگشت.
کسانی که چندی بعد در روزنامه های صهیونیستی خواندند که چگونه سربازان اسرائیلی، از ناراحتی این شکست خود را پشت لانه مرغ و خروس ها در شهرک افیفیم پنهان کردند و بر سرنوشت دوستانشان که تنها چند متر پس از گذر از مرز لبنان به خاک و خون کشیده شده بودند می گریستند، به مخیله شان خطور نمی کرد که یک «رزمنده تنها» تمام آن کارها را کرده باشد؛ اما فقط چند ساعت وقت لازم بود تا «شبکه المنار» غنایمی را که این رزمنده از سربازان تار و مار شده اسرائیلی به چنگ آورده و – علیرغم آتش سنگین دشمن – آنها را به پشت جبهه رسانده بود را بر صحفه تلویزیون به جهانیان نشان دهد.
با این حال چند روز بعد ، بالاخره "مارون الراس" سقوط کرد؛ اما اینگونه بود که یک حزب اللهی تنها، با قدرت ایمان و ذکاوت مجاهدانه خویش، توانست اشک یک لشکر تا بن دندان مسلح را درآورد و باعث عزل افسران متعدد اسرائیلی گردد.