ارسال شده در جمعه 89/6/19 ساعت 5:8 ع نویسنده : ایمان احمدی
دو ماه بعد از پیروزی انقلاب شهید مطهری طرح برنامه ای تلویزیونی را که به تایید امام رسیده بود با مجری گری او ارائه کرد رئیس وقت صداو سیما بعد از دیدن او گفته بود: تلویزیون جای آخوند نیست او هم گفته بود: من هم هنرمندم هم آخوند!
محسن قرائتی یکی از معروفترین روحانیون در بین عموم مردم است و برنامه او با عنوان درسهایی از قرآن طولانی ترین برنامه تلویزیونی است.
همشهری آیه درباره زندگی وی نوشت: پدر تا مدت ها بچه دار نمی شد تا اینکه نذرکرد اگر فرزندی داشته باشد طلبه شود.ولی محسن قرائتی قبول نمی کرد وعلاقه داشت به دبیرستان برود یک روز چند تا از همکلاسیهایش در راه مدرسه کتک مفصلی به محسن زدند او با تن له ولورده خود را به خانه رساند و گفت می خواهد برود حوزه علمیه طلبه شود.
بعد از طلبگی
یک بار به کاشان رفته بود. بعد از نماز ته مسجد چند تا بچه را دید که مشغول بازی هستند صدایشان کرد و گفت: می خواهید چند تا جوک و قصه برایتان بگویم بخندید؟ بچه ها از خدا خواسته پای حرفش نشستند و کلی کیف کردند آخر جلسه پرسید : می خواهید باز هم بیایم ؟ بچه ها استقبال کردند گفته بود: به شرطی که هر کدامتان چند تا از رفقایتان را به مسجد بیاورید.
ازآن روز هر هفته به خاطر بچه ها از قم به کاشان می رفت.
کم کم معروف شد طوری که تلویزیون رژیم شاه دعوتش کرد بیاید برای اجرای برنامه اما قبول نکرد . از همان ابتدای کارش بسیاری از علما مثل آیت الله مشکینی ، بهشتی ، استاد مطهری و آیت الله خامنه ای کارش را پسندیده بودند.
رهبر انقلاب حتی او را به مسجدی که امام جماعتش بودند دعوت کردند تا کلاس در س بگذارد.
بعد از انقلاب با طرح شهید مطهری رفت صدا و سیما ؛ رئیس وقت صدا و سیما گفته بود: تو آخوندی تلویزیون جای آخوند نیست او هم گفته بود: من هم آخوندم هم هنرمند. بعد هم قرار شد اگر قرائتی توانست برنامه ای اجرا کند که هنرمندان خوششان بیاید ماندنی شود.
گفته بود: من معلم دین هستم. از این لحظه دو ساعت وقت بگیرید قول می دهم آنچنان شما را با حرف حق بخندانم که نتوانید لب های خودتان را جمع کنید.
از آن جلسه پایش به تلویزیون باز شد .اما هنوز مخالف داشت. گفتند بدون لباس بیا، قبول نکرد .علنی گفتند ما جز امام خمینی و آقای طالقانی به دیگران توی این تشکیلات راه نمی دهیم.
برخورد آنها را به اطلاع امام رساند و بااخطار امام آنها قبول کردند محسن با لباس روحانی برنامه اجرا کند.
بعد ازآن هم بازخواستند به بهانه هایی برنامه را جمع کنند اما امام آب پاکی ریخت توی دستشان که این برنامه ها مفید است و باید باشد.
از آن روز تا امروز 31 سال است که برنامه درسهایی از قرآن برگزار می شود و طبق نظر سنجی صداو سیما از برنامه های موفق هم هست.
محسن قرائتی همیشه مورد لطف امام بود و چون برای برنامه هایش پولی نمی گرفت امام چندین بار برایش مبالغ قابل توجهی فرستادند اما وی به خدمت امام رسید و قبول نکرد اما امام گفتند :این ازبیت المال نیست و نزد شما باشد.
چند خاطره شنیدنی از زبان استاد محسن قرائتی
نصیحت شهید بهشتی
اوایل کارم بود پای تخته سیاه برای جوان ها برنامه اجرا می کردم. شهید بهشتی از آلمان به ایران آمده بود به همراه علمای قم به دیدارشان رفتیم به ایشان گفتم: شما برای جوانهای آلمان چه میگفتید تا من هم برای جوانهای کاشان بگویم؟ همه خندیدند غیر ایشان که با چهره ای جدی گفتند : جوانان با هم فرقی ندارند همه داری فطرتی پاک هستند آنچه باعث هدایت جوانان آلمان می شود باعث هدایت جوانان کاشان هم می شود.
بعد هم به من نصیحتی کردند که: آقای قرائتی اگر بتوانید در تبلیغ دین خرافات را از آن جدا کنید کار مهمی انجام داده اید.
امان از حرف مردم
بعد از انقلاب در روزگار ترورها و نا امنی در یک راهپیمایی با ماشین به راهپیمایی رفتیم در راه دیدم مردم نگاه می کنند یکی گفت : این آخوندها ما را به راهپیمایی دعوت می کنند اما خودشان از ماشین پیاده نمی شوند! ماشین را پارک کردیم و پیاده با مردم همراه شدیم شخصی گفت: آقای قرائتی غیبت شما را کردم ، گفتم این قرائتی هم حقه بازه، پیاده راه می رود تا بگوید من آخوند خوبی هستم.!
همشهری آیه درباره زندگی وی نوشت: پدر تا مدت ها بچه دار نمی شد تا اینکه نذرکرد اگر فرزندی داشته باشد طلبه شود.ولی محسن قرائتی قبول نمی کرد وعلاقه داشت به دبیرستان برود یک روز چند تا از همکلاسیهایش در راه مدرسه کتک مفصلی به محسن زدند او با تن له ولورده خود را به خانه رساند و گفت می خواهد برود حوزه علمیه طلبه شود.
بعد از طلبگی
یک بار به کاشان رفته بود. بعد از نماز ته مسجد چند تا بچه را دید که مشغول بازی هستند صدایشان کرد و گفت: می خواهید چند تا جوک و قصه برایتان بگویم بخندید؟ بچه ها از خدا خواسته پای حرفش نشستند و کلی کیف کردند آخر جلسه پرسید : می خواهید باز هم بیایم ؟ بچه ها استقبال کردند گفته بود: به شرطی که هر کدامتان چند تا از رفقایتان را به مسجد بیاورید.
ازآن روز هر هفته به خاطر بچه ها از قم به کاشان می رفت.
کم کم معروف شد طوری که تلویزیون رژیم شاه دعوتش کرد بیاید برای اجرای برنامه اما قبول نکرد . از همان ابتدای کارش بسیاری از علما مثل آیت الله مشکینی ، بهشتی ، استاد مطهری و آیت الله خامنه ای کارش را پسندیده بودند.
رهبر انقلاب حتی او را به مسجدی که امام جماعتش بودند دعوت کردند تا کلاس در س بگذارد.
بعد از انقلاب با طرح شهید مطهری رفت صدا و سیما ؛ رئیس وقت صدا و سیما گفته بود: تو آخوندی تلویزیون جای آخوند نیست او هم گفته بود: من هم آخوندم هم هنرمند. بعد هم قرار شد اگر قرائتی توانست برنامه ای اجرا کند که هنرمندان خوششان بیاید ماندنی شود.
گفته بود: من معلم دین هستم. از این لحظه دو ساعت وقت بگیرید قول می دهم آنچنان شما را با حرف حق بخندانم که نتوانید لب های خودتان را جمع کنید.
از آن جلسه پایش به تلویزیون باز شد .اما هنوز مخالف داشت. گفتند بدون لباس بیا، قبول نکرد .علنی گفتند ما جز امام خمینی و آقای طالقانی به دیگران توی این تشکیلات راه نمی دهیم.
برخورد آنها را به اطلاع امام رساند و بااخطار امام آنها قبول کردند محسن با لباس روحانی برنامه اجرا کند.
بعد ازآن هم بازخواستند به بهانه هایی برنامه را جمع کنند اما امام آب پاکی ریخت توی دستشان که این برنامه ها مفید است و باید باشد.
از آن روز تا امروز 31 سال است که برنامه درسهایی از قرآن برگزار می شود و طبق نظر سنجی صداو سیما از برنامه های موفق هم هست.
محسن قرائتی همیشه مورد لطف امام بود و چون برای برنامه هایش پولی نمی گرفت امام چندین بار برایش مبالغ قابل توجهی فرستادند اما وی به خدمت امام رسید و قبول نکرد اما امام گفتند :این ازبیت المال نیست و نزد شما باشد.
چند خاطره شنیدنی از زبان استاد محسن قرائتی
نصیحت شهید بهشتی
اوایل کارم بود پای تخته سیاه برای جوان ها برنامه اجرا می کردم. شهید بهشتی از آلمان به ایران آمده بود به همراه علمای قم به دیدارشان رفتیم به ایشان گفتم: شما برای جوانهای آلمان چه میگفتید تا من هم برای جوانهای کاشان بگویم؟ همه خندیدند غیر ایشان که با چهره ای جدی گفتند : جوانان با هم فرقی ندارند همه داری فطرتی پاک هستند آنچه باعث هدایت جوانان آلمان می شود باعث هدایت جوانان کاشان هم می شود.
بعد هم به من نصیحتی کردند که: آقای قرائتی اگر بتوانید در تبلیغ دین خرافات را از آن جدا کنید کار مهمی انجام داده اید.
امان از حرف مردم
بعد از انقلاب در روزگار ترورها و نا امنی در یک راهپیمایی با ماشین به راهپیمایی رفتیم در راه دیدم مردم نگاه می کنند یکی گفت : این آخوندها ما را به راهپیمایی دعوت می کنند اما خودشان از ماشین پیاده نمی شوند! ماشین را پارک کردیم و پیاده با مردم همراه شدیم شخصی گفت: آقای قرائتی غیبت شما را کردم ، گفتم این قرائتی هم حقه بازه، پیاده راه می رود تا بگوید من آخوند خوبی هستم.!
مطلب بعدی :
« عبادت خالصانه »
پیامهای عمومی ارسال شده