در خاطرات شخصیت های سیاسی گاه نکاتی به چشم می خورد، که گوشه هایی از زندگی خصوصی شخصیت های سیاسی را به تصویر می کشد.
در خاطرات سال 68 هاشمی رفسنجانی در اواخر تیرماه هاشمی به برخی خاطرات خود از سفر به شمال کشور اشاره می کند، که مرور برخی از آن ها خالی از لطف نیست.
در خاطرات هاشمی در روز پنجشنبه 29 تیر ماه سال 68 آمده است:
چمدان را بستم و به مجلس رفتم در گزارشها مطلب مهمی نیافتم فیزیوتراپی انجام شد. مصاحبهای نیم ساعته با صدا و سیما در مورد برنامه هایم برای ریاست جمهوری جهت تبلیغات انتخابات انجام دادم.
به آیت الله خامنهای تلفنی اطلاع دادم که دو روز به سفر خواهم رفت به فرودگاه رفتیم و با هواپیمای فرند شیپ به سوی بیشه کلا استراحتگاه لب دریای خزر نیروی هوایی حرکت کردیم بین راه به (سرتیپ منصور ستاری)فرمانده نهاجا (نیروی هوایی ارتش) درباره مسائل ارئش مذاکره داشتیم.
در خاطرات روز جمعه 30 تیر نیز آمده است:
همراهان عموما بعد از نماز خوابیده بودند. کمی در باغچههای اطراف ویلا پیاده روی کردم. ساعت هشت صبح صبحانه خوردیم. برای شنا به دریا رفتیم. قلاب ماهی گیری به آب انداختیم، اما صیدی نکردیم.
هنگام پرش از روی اسکله، ناخن انگشت پایم شکست و زخم شد. بعد از شنا آقای ابراهیمی بهیار که همراه تیم آمده است، پانسمان کرد. میخواست آمپول ضد کزاز بزند، موافقت نکردم میخواست بقیه ناخن را بردارد، با این هم موافقت نکردم. چون به نظرم مهم نمیآید.
سواحل این طرف خیلی آبادتر و پرجمعیتتر است. تقریبا همه جا را گرفته و پلاژ و ویلا ساختهاند؛ بیشتر آنها شخصی است. از ارتش و ارگانها هم هست. معمولا با دیوارهایی از حصیر، محل شنا زنان و مردان جدا شده است، ولی در مواردی زنان و مردان با هم در دریا هستند ولی آنان با لباس و روسری یا چادر در آب میروند؛ به آن صورتی که شنیده بودم سخت گیری نیست.
در ادامه این سفر و خاطرات سفر در روز 31 تیر ماه خود می نویسد:
ساعت دو و نیم بامداد بیدار شدم. تشنه بودم و پایم هم درد گرفته بود. کمی راه رفتم و آب خوردم. بعد از نماز صبح دیگر نخوابیدم بعد از صبحانه به دریا رفتیم. سپس در کنار باغچه ویلا، خاطرات دیروز را نوشتم. در وان آب گرم برای معالجه درد کمر استحمام کردم. باند انگشت زخمی ام را عوض نمودم. یکی از دوستان یاسر به نام صحرا پور، که وقت عقد داشت، از تهران تلفنی کسب تکلیف کرد. گفتم شب به خانه بیاید.
بعضی از همراهان برای تبریک عید غدیر آمدند. گفتم به همه افراد موجود در این اقامتگاه به هر یک از مبلغ پنجاه تومان عیدی بدهند. ظهر در نماز خانه، پس از اقامه جماعت با جمعی از پرسنل و همراهان صحبت کردم و از پذیرایی و نگهداری مجتمع تشکر کردم. تا ساعت شش و نیم به استراحت گذشت و سپس به سوی تهران حرکت کردیم مغرب به منزل رسیدیم؛ هوای تهران مساعد و معتدل است.