.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 2698
  • بازدید دیروز : 45
  • کل بازدید : 1536048
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/22    ساعت : 11:42 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها

عضو تیم مذاکره کننده با 1+5 گفت: برخی خبرنگاران از ما سوال می‌پرسیدند که من و آقای جلیلی چه کینه‌ای نسبت به عراقی‌ها داشتیم ...
به گزارش جهان به نقل از «خبرگزاری دانشجو»، در مراسم تجلیلی که از سید ناصر حسینی، نویسنده کتاب «پایی که جاماند» با حضور محمد ذوقی، مدیر عامل خبرگزاری دانشجو؛ حسن قشقایی، معاون کنسولی و پارلمانی وزارت امور خارجه و محمد خزاعی، دبیر سابق جشنواره فیلم فجر در محل «خبرگزاری دانشجو» صورت گرفت؛ حسینی به عنوان یکی از اعضای تیم مذاکره کننده با گروه 1+5 از حواشی سفر به بغداد به شرح خاطراتی پرداخت که از زبان خود این نویسنده بسیجی در جملات زیر می خوانید.

ماجرای 1+5 در دوران جنگ در خانواده ما چه بود؟

یکی از خاطرات جالب من در مذاکرات بغداد ماجرای عدد 1+5 است. مخاطبانی که کتاب «پایی که جا ماند» را خوانده‌اند می‌دانند ماجرای این عدد در خاطرات جوانی من در کتاب ثبت شده است.

در خانواده ما 5 برادر بودیم و با پدرم زمانی که عازم جبهه‌ها شدیم اطرافیان به خانواده ما می‌گفتند خانواده 1+5.

بعد از 24 سال وقتی به خاطر شغلم و اصرار آقای جلیلی برای همراهی در مذاکره 1+5 راهی بغداد شدم؛ قرین شدن این دو ماجرا برایم جالب بود و زیبایی خاصی داشت چرا که از بین تمام نویسندگان این اتفاق فقط برای من رخ داده بود.

تعجب خبرنگاران در فرودگاه بغداد وقتی که متوجه شدند پای راست من وسعید جلیلی در دوران جنگ قطع شده

یکی از خاطراتی که از این سفر در ذهنم وجود دارد، سوالات خبرنگاران در فرودگاه و در محل‌های مختلف در بغداد است. از بین 7 الی 8 نفر مذاکره ‌کننده تیم ایرانی که به عراق اعزام شده بود، دو نفر از ما یعنی من و آقای جلیلی هر دو پای راست‌مان در دوران جنگ توسط عراقی‌ها قطع شده بود.

این نکته برای خبرنگاران خیلی جالب بود، بعضا برخی از آنها از ما سوال می‌پرسیدند که من و آقای جلیلی چه کینه‌ای نسبت به عراقی‌ها داشتیم که آنها پای راست ما دو نفر را قطع کردند.

وقتی که خبرنگاران فهمیدند من در عراق اسیر بودم ...


خبرنگاران وقتی می‌فهمیدند من در زندان‌های مخفی بغداد اسیر بودم حس کنجکاوی‌شان زیاد می‌شد و از من می‌خواستند نظرم را نسبت به عراق بگویم. من در جواب به سوال آنها آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها را مقصر می‌دانستم.

به خبرنگاران می‌گفتم عراق آن روز فریب خورد و به ما حمله کرد. عراقی‌ها فریب آمریکایی‌ها را خوردند و ما در برابر این فریب وظیفه خودمان را انجام دادیم و دفاع کردیم.

در مصاحبه ها من عراقی هارا در جنگ ایران مقصر ندانستم/به خبرنگاران خارجی گفتم مقصر این جنگ آمریکایی ها بودند

من در گفت‌وگوهایم با خبرنگاران برای پیشرفت و سرفرازی مردم شیعه عراق آرزوی موفقیت می‌کردم و به آنها می‌گفتم: دوست دارم مردم شیعه عراق به پیشرفت برسند چرا که من عراقی‌ها را خیلی مقصر نمی‌دانستم.

حضور من در مذاکرات بغداد برایم یادآور خاطره‌های اسارت بود، تفاوت جایگاه اسارت و جایگاه یک دیپلمات برای مذاکره با عراقی‌ها برایم جالب بود.

24 سال پیش عراقی ها من را شکنجه می کردند اما امروز که به عراق رفتم با عزت سوار ماشین های ضد گلوله دیپلماتمان کردند

24 سال پیش وقتی در اسارت بودم خاطرم هست زمانی که ما را وارد عراق کردند، عراقی‌ها توسط ستون‌هایی که در اطراف درست کرده بودند با کابل بر سر ما می‌زدند و اگر کسی از دست آنها کتک نخورده عبور می‌کرد دوباره او را به ستون‌ها بر می‌گرداندند و با کابل بر سرش می‌کوبیدند.

اما امروز وقتی وارد عراق شدم با ماشین‌های سیاسی مشکی رنگ ضدگلوله وزارت امور خارجه من را جابه‌جا می‌کردند. آن روزها ما را با کتک درون ماشین‌ها پرتاب می‌کردند اما امروز با عزت در همان سرزمین با من برخورد می‌شد.

تفاوت این دو رویکرد بعد از گذشت 24 سال برایم جالب بود که آن روزها چطور با من برخورد می‌شد و امروز چه برخورد متفاوتی با من صورت می‌گیرد.

سختی های دوران اسارت پای کربلا رفتن را از من گرفته بود/آن روزها در زندان الرشید اسیر بودم اما امروز در هتل دارالضیافه از ما استقبال می کردند

در دوران اسارت اینقدر خاطرات بد و فشار بر روی ما بود که خاطرم هست در مصاحبه‌ای با بچه‌های رجانیوز گفتم پای کربلا رفتن ندارم واقعا هم اگر اصرار آقای جلیلی و ضرورت شغلم نبود پای رفتن به عراق را نداشتم.

صحنه‌های زندان الرشید در ذهنم تداعی می‌شد که چطور با پای کرم خورده بچه‌ها من را جابه‌جا می‌کردند صحنه‌های سفر اخیرم برایم تداعی‌کننده تفاوت دو تجربه مختلف از یک سرزمین بود، اما این بار به جای زندان الرشید ما در مرکز دارالضیافه مرکز سران دنیا بودیم و این دو شکل برای من جالب بود.

سعید جلیلی نماد یک بسیجی و یک دیپلمات ارشد واقعی است/ماجرای شب هایی که در سفر مذاکره به بغداد به کاظمین می رفتیم

من بدون اغراق معتقدم سعید جلیلی نماد یک بسیجی با اخلاص و یک دیپلمات ارشد با تمام معنا در علم و در عمل است ایشان با حفظ روحیه اقتدار و با منش ایرانی یک جایگاه برجسته‌ای در ایران و در جهان دارا هستند

ایشان آدم اهل دلی هم هستند در این سه ماهی که ایشان را می‌شناسم با کمترین کسی می‌توانم مقایسه‌شان کنم.

خاطرم هست در سفرمان به بغداد هر شب ایشان برنامه را طوری هماهنگ می‌کردند که به کاظمین برویم.

7 و 8 نفری که از ایران عازم شده بودیم مجبور بودیم در ماشین‌های مختلف به دلیل مسائل امنیتی پخش بشویم. در چند ماشین ضدگلوله می‌نشستیم و نزدیک به 70 الی 80 ماشین ضدگلوله ما را تا کاظمین اسکورت می‌کرد.

وقتی از محل اسکان به سمت کاظمین حرکت می‌کردیم خیابانی نبود که در آن ماشینی پر بزند، عراقی‌ها به دلیل مسائل امنیتی همه خیابان‌ها را برای عبور ما خالی می‌کردند چرا که معتقد بودند اگر انفجاری صورت بگیرد برای‌شان سنگین تمام خواهد شد.

عراقی‌ها وقتی توانسته بودند اجلاس اتحادیه سران عرب را در شهر بغداد تشکیل دهند می‌خواستند کنفرانس 1+5 را هم به خوبی استقبال کنند تا بتوانند ثابت کنند در این کشور آرامش حاکم است.

یک عراقی به من گفت سعید جلیلی از ائمه کاظمین چه می خواهد که هرشب به کاظمین می رود


در زیارت‌هایی که به کاظمین می‌رفتیم یک بار یک عراقی با مزاح به من گفت این آقای جلیلی از امامان کاظمین چه می‌خواهد که هر شب برای زیارت می‌آید.

یک خاطره دیگری که در ذهنم به یادگار مانده شبی بود که به دلیل عدم هماهنگی آقای جلیلی نتوانست به کاظمین برود آن شب آقای جلیلی به سفیر ایران در عراق گفت که هماهنگ کند تا برای کاظمین راهی شویم سفیر ایران در عراق در پاسخ گفته بود باید زودتر اطلاع می‌دادید چرا که همه رفته‌اند و تیم حفاظت برای اسکورت وجود ندارد.

ماجرای شبی که نتوانستیم به کاظمین برویم/آهی که سعید جلیلی از سر حسرت کشید


آقای جلیلی خیلی اصرار کردند که اگر می‌شود کاری کنیم که برای شب سوم هم بتوانیم به کاظمین برویم اما سفیر ایران در عراق به دلیل مسائل امنیتی قبول نکرد و گفت ای کاش برای به کاظمین رفت‌تان بعدازظهر خبر می‌دادید چرا که آقای جلیلی به احتساب اینکه دو شب قبل به کاظمین رفته بودیم فکر می‌کردند شب سوم دیگر نیازی به هماهنگی ندارد.

آهی که آن شب سعید جلیلی برای نرفتن به کاظمین کشید هیچ وقت از خاطرم پاک نمی‌شود اینکه دیپلمات هسته‌ای نظام جمهوری اسلامی ایران همچین آدمی بود که این چنین با امام شیعه ارتباط داشت برایم جالب بود.

نکته آخری که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران عزت مملکت ما را نمی‌خواهند و برای‌شان بسیار سنگین تمام شده که ما توانسته‌ایم در فضای علمی به فناوری هسته‌ای دست یابیم.

آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها خیلی دوست داشتند که آقای جلیلی با آنها مذاکره ویژه دیگری داشته باشد/سعید جلیلی بر طبق ظوابط قبول نکرد

نظام ایران هم بر اساس سیاست و حکمت و اقتدار به غربی‌ها و اروپایی‌ها باج نخواهد داد آن چه که من در مذاکرات بغداد به عینه دیدم و شاهد آن بودم ابهت تیم مذاکره‌کننده ایرانی بود آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها خیلی دوست داشتند که آقای جلیلی با آنها مذاکره ویژه دیگری داشته باشد اما نگاه دکتر جلیلی بر طبق ضوابط و این نکته که هر چیزی باید جای خودش باشد برایم بسیار جالب بود.

انشاءالله مواضع شفاف ایران در راستای حفظ عزت ایرانی‌ها راه سعادت را روشن خواهد کرد و دشمنان ما ناکام خواهند ماند.




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا