.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 2553
  • بازدید دیروز : 45
  • کل بازدید : 1535903
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/22    ساعت : 11:27 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در یکشنبه 91/2/17 ساعت 7:52 ص نویسنده : ایمان احمدی

حسین شریعتمداری در یادداشتی با عنوان "به یاد سردار پاسدار احمد منصوری" در روزنامه کیهان نوشت:
تابستان سال 1356 بود و ماه مبارک رمضان. زندانیان سیاسی رژیم شاه به روال همه ساله، شب ها در حیاط زندان می خوابیدند. در سلول های بند از کولر و پنکه و اینجور چیزها خبری نبود. آن سال اما، سرهنگ زمانی رئیس کل زندان های سیاسی دستور جدیدی صادر کرده بود. زندانیان مسلمان حق ندارند برای سحری خوردن بیدار شوند! غذای سحر را باید قبل از ساعت 10 شب- ساعت خاموشی- صرف کنند! زندانیانی که در حیاط زندان می خوابند برای ادای نماز صبح حق ورود به بند را ندارند! آنها می توانند از آب حوض حیاط زندان وضو بگیرند و همانجا نماز بخوانند! اگر احتیاج به دستشویی دارند باید تا ساعت 6 صبح- دمیدن آفتاب در تابستان- صبر کنند! بعد از پخش این بخشنامه از بلندگوی بند، چند نفری که مسئول جمع- کمون- زندانیان مسلمان بودیم برای تصمیم گیری درباره چگونگی برخورد با این حرکت جدید، در پستوی یکی از سلول ها دور هم جمع شدیم. دو سال قبل از آن، نماز خواندن افراد زیر 40 سال یعنی اکثر قریب به اتفاق زندانیان مسلمان ممنوع شده بود و بروبچه ها با تحمل شکنجه های طاقت فرسا به خاطر ادای نماز صبح رژیم را وادار به عقب نشینی کرده بودند. بند ما، بند مخصوص محکومیت های سنگین - 10 سال تا ابد- بود و هر حرکتی که در آن صورت می گرفت بلافاصله از سوی سایر زندانیان مسلمان در بندهای دیگر دنبال می شد. بنابراین بچه ها مسئولیت مضاعفی احساس می کردند. بحث و گفت وگو به درازا نکشید. همه در این نقطه اشتراک نظر داشتند که نباید تسلیم شد. سخن آن روز هنوز در گوش نگارنده طنین انداز است. می گفت(نقل به مضمون): امروز، روز امتحان الهی است، اگر یک قدم عقب نشینی کنیم، دشمن چند قدم جلوتر می آید و بعید نیست نماز خواندن و روزه گرفتن را هم ممنوع کند... ماه میهمانی خداست شاید خدای مهربان بر سفره روزه داری ما کتک خوردن و شکنجه شدن را به تشنگی و گرسنگی افزوده باشد... از فردای آن روز- اولین روز ماه مبارک رمضان- هر روز تعدادی از برادران با قرار قبلی، هنگام سحر به درون بند می رفتند و همانجا وضو گرفته و نماز می خواندند و... ساعتی بعد آنان را به زیر هشت برده و به شدت شکنجه می کردند و روز بعد تعدادی دیگر و...

کاش «احمد» ما را می شناختید، اما چه انتظار بی جایی؟! احمد ما، مقام گمنامی را به هیچ بهایی نمی فروخت، باید از نزدیک با او زندگی می کردی تا شاید یکی از آن هزاران که او بود را می یافتی و انگشت حسرت به دندان می گزیدی که کاش، می توانستی با او همگام باشی.

او دو روز پیش، عهدی را که با خدای خویش بسته و هرگز نشکسته بود، «ارنی»گویان به «میقات» برد و پیمانه عمر پربرکت خود را در حالی که بر سر پیمان بود به خدای مهربان سپرد. نگارنده، چندین سال پیاپی در زندان های سیاسی رژیم طاغوت با احمد منصوری هم بند بودم و بعد از پیروزی انقلاب هم با او همدم و هم قدم بوده ام. پس از پیروزی انقلاب اسلامی که آرزوی دیرینه اش بود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. بسیاری از مسئولان بلندپایه نظام در زندان های سیاسی رژیم شاه با احمد هم بند بودند و مسئولیت های متفاوتی را به وی پیشنهاد می کردند. احمد، اما ابتدا فرصتی برای ارزیابی می خواست ولی به تمامی آن پیشنهادها جواب منفی داد. در یکی از آن موارد پرسیدم؛ چرا فلان مسئولیت را نپذیرفتی؟ و اگر از اول جوابت منفی بود، چرا فرصت بررسی خواستی؟ در پاسخ گفت(نقل به مضمون): فرصت ارزیابی خواستم تا مبادا در حکومتی که بی تردید متعلق به حضرت صاحب الزمان(عج) است از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده باشم و بعد از ارزیابی، افراد فراوان دیگری را یافتم که برای آن مسئولیت از من شایسته ترند و جواب منفی دادم. برخی از دوستان هم بند از وی برای عضویت در حزب و سازمانی که آن روزها تشکیل شده بود، دعوت کردند ولی احمد ما، بدون کمترین تردید و بی آن که در این باره نیز فرصتی برای ارزیابی بخواهد، ماندن در سپاه را ترجیح داده بود و تا پایان عمر در کسوت سپاهی باقی مانده بود... «آیا شنیده ای که حضرت امام(ره) فرموده باشند؛ کاش من هم عضو فلان حزب یا فلان سازمان بودم؟! اما، می فرمایند «کاش من هم یک پاسدار بودم» حالا تو بگو؛ کدام راه به خدا نزدیکتر و کدام حلقه به سلسله ولایت چسبیده تر است؟

امروز، خانواده و دوستان احمد و دو برادر دیگرش دکتر جواد و دکتر رضا منصوری که هر دو به حبس ابد محکوم شده و در زندان سیاسی رژیم شاه با او هم بند بودند، پیکر پاک احمد ما را تا بهشت زهرا(س) بر دوش می کشند و در آنجا، به خاک - که نه- به خدا می سپارند... طوبی لهم و حسن مآب...




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا