* فارس: در این دوره از انتخابات شاگردان آیت الله مصباح یزدی بعد از درس و بحث وارد عرصه عمل و کارهای اجرایی شدهاند. آیا آیتالله مصباح در این زمینه توصیه کردند؟
- نبویان: خیر. آیتالله مصباح یک فرمایش کلی دارند که هر کس میتواند به نظام و اسلام و رهبری خدمت کند، تکلیف شرعی دارد البته این موضوع را به صورت کلی مطرح کردند اما اینطور نبوده که ایشان به صورت فردی به کسی بگوید کاندیدا شود. اینگونه بوده که کسی برای مشاوره خدمت ایشان برود و از حاجآقا نظر بخواهد و ایشان فرمودند بنده مانع نمیشوم، بالاخره ما عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی و کارگر آنجا هستیم و به لحاظ قانونی ایشان میتوانند مانع شوند، اما مانع کسی نمیشوند.
* فارس: علیرغم اینکه حضرتعالی یک چهره برجسته علمی در کشور هستید، برای مردم به طور کامل شناخته شده نیستید لذا میخواستیم چند سؤال درباره خودتان بپرسیم تا کمی بیشتر مردم با شما آشنا شوند. اول اینکه چند ساله هستید؟
- نبویان: من متولد سال 44 هستم و 46 سال دارم.
* فارس: چند سال است عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی هستید؟
- نبویان: از سال 79.
* فارس: یک سابقه و رزومهای از خودتان ارائه میفرمایید؟
- نبویان: من متولد شهرستان بابل هستم. دبستان و راهنمایی را در بابل خواندمع سوم راهنمایی که بودم، انقلاب شد، خانواده من مذهبی بود و اخوی ما توسط ساواک دستگیر شد. چندباری هم بنده به همراه اخوی در راهپیماییها شرکت میکردم. آن موقع آنجا چپها زیاد بودند. ما صبح تا ظهر کلاس میرفتیم و عصرها سر چهارراهها بحث میکردیم.
مقدارکی هم در جبهه حضور داشتم تا اینکه طلبه شدم و یک سال و اندی تهران بودم که 6 ماه در مدرسه آقای مجتهدی درس میخواندم. بعد به شهرستان خودمان که یک حوزه بسیار قوی در آنجا تأسیس شده بود، منتقل شدم و تا حد کفایه خواندم و درس هم میدادم تا اینکه آقای مجتهدی گفتند که باید برگردی، من هم برگشتم. سال 74 به قم رفتم و سال 75 به طور جدی وارد مؤسسه امام خمینی (ره) شدم و در سال 76 وارد بحثهای جدی دانشجویی شدم و در دوره دوم طرح ولایت دانشجویی با نظر آیتالله مصباح به دورههای طرح ولایت رفتم.
بعد از اینکه ارشد را تمام کردم، 2-3 سالی فاصله افتاد تا اینکه در سال 86 دکترای فلسفه از مؤسسه دریافت کردم. همان روزی که دفاعیه دکترا داشتم، روز معارفه من نیز بود.
قبل از سال 74 مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای خبرگان فرمودند مجلس خبرگان رهبر را انتخاب میکند و پرچم نظام دست ولی فقیه است. شماها باید شبهات را رفع کرده و نظام سیاسی اسلام را تبیین کنید. دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری دو تا کارپرداز مالی و فرهنگی دارد که کارپرداز فرهنگی در این زمینه مأمور شد که مرکز تحقیقاتی تشکیل دهد. زمانی که آیتالله یزدی دبیر مجلس خبرگان شد، به آقای آملی لاریجانی گفت که مسئولیت مرکز تحقیقات را بپذیرد. آقای لاریجانی هم این کار را به بنده سپرد.
مرکز تحقیقات به لحاظ چارت تشکیلاتی کمتر از گروه پژوهشی است. 3 گروه پژوهشی یک پژوهشکده را تشکیل میدهد و 3 گروه پژوهشکده یک پژوهشگاه میشود.
ما آن مرکز تحقیقات را تبدیل کردیم به یک پژوهشگاه که الان 4 گروه پژوهشی فلسفه سیاسی، فقه سیاسی، قانون اساسی و مجلس خبرگان.
خود مجلس خبرگان یک گروه پژوهشی دارد که میخواهیم ببینیم در نظامات سیاسی دنیا بدیلی هم دارد یا خیر؟
اعضای هیئت علمی هم داریم که با مجوز وزارت علوم فعالیت میکنند، البته موافقت اصولی گرفتیم و موافقت قطعی هم باید بگیریم.
یک بخش مسئولیت من الان در اینجاست.
* فارس: حاج آقا! بحث مجلس خبرگان را مطرح کردید. اخیراً مطلبی از قول مقام معظم رهبری مطرح شده مبنی بر اینکه مجلس خبرگان بر شرایط رهبری نظارت دارد و نمیتواند در جزئیات عملکرد وارد شود. برخیها این موضوع را دستمایه جوسازیهای خود قرار دادهاند. نظرتان در این باره چیست؟
- نبویان: قانون اساسی مجلس خبرگان را مؤظف به احراز استمرار و تداوم شرایط رهبری کرده است، یعنی ببیند شرایطی مثل تقوا و عدالت که در گذشته بوده، الان هم در رهبر احراز میشود یا نه. برخی از این اصل برداشت کردند که مجلس خبرگان باید بر رهبری نظارت کند. نظارت ثمره حقوقی دارد و اگر گفتیم نظارت، این نظارت استصوابی است یا استطلاعی؟ در هیچ جای قانون اساسی نیامده که مجلس خبرگان حق نظارت بر ولیفقیه دارد. در همین موضوع کتابی به عنوان «نظارت بر رهبری» در پژوهشکده دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری تدوین شده بود که قرار شد در زمان ما به چاپ برسد که آیتالله آملی لاریجانی گفت نام این کتاب باید تغییر کند چراکه هیچ چیزی به نام نظارت بر رهبری نداریم.
فرق است بین نظارت بر رهبری و احراز شرایط رهبری در ولی فقیه.
میتوانند بگویند که رهبری به این دلایل دیگر عادل نیست اما نظارت بار حقوقی و لوازمی دارد، لذا رفتند خدمت مقام معظم رهبری که ایشان هم آن موضوع را به همین موارد قانونی استناد کردهاند.
من دیدم این بحثها را آقای هاشمی در زمان دوم خرداد در مصاحبهای نقل میکند و میگوید ما رفتیم پیش رهبری و استدلال کردیم اما استدلال رهبری درست بود.
ثمره دیگر نظارت این است که مثلا از دفتر باید فلانی بیاید مجلس خبرگان و درباره کارهایش به خبرگان توضیح دهد، اما مجلس خبرگان چنین حقی را درباره مجموعههای زیر نظر رهبری ندارد اما میتواند از عملکردها اطلاع داشته باشد. رهبری میفرمایند مجلس خبرگان در راستای احراز وجود شرایط رهبری میتواند کارها را بررسی کند اما نظارتی مثل نظارت استصوابی برای مجلس خبرگان در قانون دیده نشده است. اینکه برخی بگویند دیگر همه چیز تمام شد و کسی دیگر نمیتواند در کارها دخالت کند، این حرفها ظلم به مباحث علمی است.
* فارس: اخیراً هم آقای ... در صدا و سیما گفته بود که فقها باید مطمئن شوند که مقام معظم رهبری کشور را فقهی اداره میکنند یا نه، یعنی میتوانند از رهبری سؤال کنند منبع فقهی، ادله و منابع تصمیمات رهبری چیست!
- نبویان: ابتدا من صحبتم را تکمیل کنم. پس رهبری دست همه را برای بررسی شرایط باز گذاشتهاند، درضمن مجلس خبرگان کمیسیونی دارد که مؤظف است استنباط کند که آیا رهبری شرایط لازم را داراست یا نه. یعنی به معنای عرفی دارد نظارت میکند. خیلی وقتها هم اعضای این کمیسیون به دیدار رهبری میروند و با ایشان بحث میکنند که مثلاً اینجا چرا این کار را کردید؟
ما معتقدیم راه برای اشکال کردن به رهبری باید در بستر جامعه باز باشد اما شرایط آن باید حفظ شود یعنی نباید اینطور باشد که هر کسی به خودش اجازه دهد هرچیزی که از دهانش خارج میشود را بگوید. شیوه انتقاد به رهبری را از حضرت امیر (ع) آموختهایم. ایشان که ولی معصوم بودند، میفرمایند میتوانید به من هم انتقاد کنید اما کسانی که میتوانند انتقاد کنند، دو دسته هستند؛ اول کسی که غرض و مرض دارد که حضرت میفرمایند حق حرفزدن ندارد، چه آنکه طلحه و زبیر بعد از انتخاب حضرت علی(ع) به ایشان میگویند چرا با ما مشورت نمیکنید، حضرت میفرمایند نیازی به مشورت شما ندارم. قرآن و سنت هست و من به آن عمل میکنم. دست آخر میفرمایند اگر لازم باشد با شما هم مشورت میکنم.
دسته دوم هم افراد متقی هستند که حضرت علی به آنها میبالند، حضرت به این افراد میفرماید شما با دو شرط حق انتقاد دارید؛ اول اینکه نیرنگ نباشد و دوم اینکه تردیدآمیز نباشد. ما میگویم اشکالی ندارد که افراد سالم اگر اشکالی در کار رهبری میبینند، انتقاد کنند، اما باید نامهاش را بنویسد و به مجلس خبرگان ارائه کند تا در همان کمیسیون مربوطه بررسی شود. اما اینکه فردی بخواهد هرکجا که خواست، نقد کند، به لحاظ روانشناختی تأثیر رهبری را کم میکند و مثل این میماند که در یک خانه مادر در مقابل فرزندان به پدر خانواده توهین کند و دائماً پدر تضعیف را کند که در این صورت حرف او دیگر برای خانواده اعتبار نخواهد داشت. پس راه برای انتقاد از رهبری وجود دارد اما باید در بستر قانونی آن انجام شود.
* فارس: انتقاد به رهبری منافاتی با ولایتمداری ندارد؟
- نبویان: این موضوع برای کسی است که به یقین رسیده که کاری که رهبری میکند، به آن انتقاد وارد است. ممکن است از روی جهل مرکب به این یقین برسد. گفت ندانم که ندانم اما یقین دارم اما فکر میکنم این انتقاد، خدمت به رهبری خواهد شد.
اما بنده معتقدم اشاره رهبری برای من حجت است. واقع هم همین است و انسان باید انصاف داشته باشد. اما فرض کنیم در یک مورد خاص مثلاً آقا فرمودند این آقا صالح هست، اما یکی بگوید این فرد همسایه من است و مثلاً 20 سال است او را میشناسم و میدانم که اینطور نیست. اینجا میتواند نامهای بنویسد و این موضوع را با شواهدش بگوید. این کار منافاتی با ولایتپذیری ندارد.
* فارس: حاجآقا! آقای مشایی بالاخره حاضر به مناظره با شما نشد؟
- نبویان: معتقدم فکر آقای مشایی تداوم فکر اصلاحات است. من مدتی روی افکار آقای مشایی کار کردم، دیدم تصدیق پلورالیسم و اومانیسم است که این افکار همان افکار خاتمی و سیر اصلاحات بوده و حرف جدیدی نیست. الان هم که میبینیم بین مشایی و اصلاحطلبان سازش صورت گرفته، حتماً سرّی دارد چراکه از قدیم گفتند کبوتر با کبوتر، باز با باز. باید یک قرابت فکری بین اینها باشد.
بعد از انتقادهای دوستان ما به اظهارات مشایی، آقای احمدینژاد اعلام کرد این شیوه برخورد نیست و آقای مشایی متفکر است و فکری را ارائه داده است. از همینرو بنده به صراحت گفتم اگر آقای مشایی ادعا میکند که صاحب فکر، نظر و ایدئولوژی است، بهتر است در دیدگان افکار عمومی به پای میز مناظره بیاید ولی جوابی ندادند تا اینکه یک روحانی گفت من حاضرم مناظره کنم که این جای گلایه دارد، چراکه کمی تأمل نمیکند که شاید مشایی بخواهد دو روحانی را به جان هم بیندازد.
نکته دوم اینکه فرضاً اگر من در مناظره با این روحانی غلبه کردم، آقای مشایی میگوید من که به مناظره نرفته بودم، او ضعیف بود.
اگر مشایی متفکر است، چرا مناظره نمیکند؟ البته یقین داشتم که حاضر به مناظره نمیشود، چون معتقدم مشایی تداوم اصلاحات است و من خودم آقای خاتمی را به مناظره دعوت کردم اما او حاضر به مناظره نشد، آقای سروش و دیگران هم به مناظره نیامدند.
* فارس: حاجآقاً آقای مشایی، و سروش و شریفزاده که یادداشتی نوشت و افکار مشایی را تشریح کرد، ابتدا میگویند اعتقادی به پلورالیسم نداریم ولی حرفی که میزنند به پلورالیسم میرسد. جالب است که همه اینها به یک شعر مولوی استناد میکنند که "هرچه میخواهد دل تنگت بگو". فکر کنم ریشه انحراف در شعر مولوی است. این شعر مشکلی دارد حاج آقا؟
- نبویان: نه؛ مشکل در برداشت این افراد از این شعر است.
* فارس: حتی در کتابهای درسی ما این شعر آمده است که "هیچ آدابی و ترتیبی مجو، هرچه میخواهد دل تنگت بگو". اینها میگویند این شعر یعنی شریعت را کنار بگذاریم و به طریقت بپردازیم.
- نبویان: البته من اهل شعر نیستم اما چند نقد به این حرفها وارد است. اولاً مغالطه شخصیتطلبی است. مولوی میگوید، خب میخواست نگوید. شعر گفته است، مگر شعر حجت است؟ ثانیا آیا واقعا مراد مولوی همین است؟
شاید یک واقعهای رخ نداده باشد اما شاعر با این شعر میخواهد پیامی را منتقل کند. میگویند "دید موسی یک شیانی را به راه". من دنبال سند این موضوع رفتم اما مطلقاً چنین چیزی واقعیت نداشته و هیچ سندی هم ندارد. در کدام کتاب تاریخی یا روایتی این موضوع آمده است؟ مولوی با بیان این شعر میخواهد پیامی را منتقل کند، اما آیا پیام او پلورالیسم است؟
مولوی در جای دیگری میگوید هر کس طرفدار پلورالیسم باشد، از سگ هم پستتر است. این موضوع را در کتاب شمولگرایی که نقد پلورالیسم دینی و صراطهای مستقیم دکتر سروش است، آوردهام.
در کتاب فیهمافیه مولوی آمده یکی از مسیحیان به مولوی میگوید شاگردان تو به من مسیحی گفتند که حرفت درست است. مولوی گفت شاگردهای من گفتند حرف تو درست است، گفت بله، مولوی شروع میکند به اینکه شاگردان مست بودند، یک حرفی را زدند و ... که این فرد مسیحی میگوید این حرفها چه ربطی به من دارد. مولوی در اینجا میگوید تو اول بگو چرا مسیحی هستی؟ او میگوید پدر و مادر من مسیحی بودند، اینجا مولوی وارد نقد پلورالیسم میشود و میگوید فرض کن اگر بچهای فلج به دنیا بیاید و دارویی هم برای شفا وجود داشته باشد، بگوید چون پدر و مادرم من را فلج به دنیا آوردند، من باید فلج بمانم. مولوی میگوید یک سگی که سلطان او را به قصر میبرد، پدر و مادرش او را کجا به دنیا آوردند؟ در صحرا و در میا ن آشغالها! اما این سگ بگوید چون پدر و مادرم در آنجا هستند، سگ سلطان نمیشوم. مولوی میگوید وقتی یک حیوان اینگونه رفتار میکند، یک انسان بگوید چون پدر و مادرم مسیحی بودند، من باید مسیحی باشم.
ما باید دقیق باشیم ببینیم پیام این شعر چیست؟
* فارس: در صورت کسب رأی مردم و ورود به مجلس، آیا فعالیتهای مطالعاتی و تحقیقاتی خود را ادامه خواهید داد؟
- نبویان: چون آرزو بر جوانان عیب نیست، من هم این آرزو را دارم. ما نباید از کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی فارغ شویم. تا چه زمانی میشود از کیسه خورد؟ باید مؤظف باشم که حداقل در روز 2 ساعت مطالعه کنم.
* فارس: مقام معظم رهبری در سفری که به قم داشتند، تأکید کردند که حوزههای علمیه باید از مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) الگو بگیرند. آیا از این الگو میشود برای دانشگاههای کشور استفاده کرد؟
- نبویان: خیلی میشود استفاده کرد، البته الگوی کاملی نیست و من هم نقد دارم اما خیلی میشود از این الگو در دانشگاهها استفاده کرد، البته مدیر باید معتقد باشد.
* فارس: شما مجلس هشتم را نسبت به مجالس گذشته چطور ارزیابی میکنید؟
- نبویان: بنده سیاسی نیستم و واقعاً نمیتوانم.
* فارس: در حوزه خودتان یعنی اسلامیسازی جامعه و دانشگاهها ارزیابی کنید!
- نبویان: در این زمینه در هیچ دورهای از مجلس کاری انجام نشده است. این مشکل اساسی است.
* فارس: به نظر شما این احمدینژاد امروز همان احمدینژاد سال 84 است، یعنی تفکرات امروز او در گذشته ریشه داشت؟ یعنی یک خطی بود که زاویه کمی داشت و الان این زاویه بیشتر شده یا نه احمدینژاد 84 بعدها زاویه پیدا کرد. چون برخی میگویند این احمدینژاد همان احمدینژاد سال 84 است و هیچ تفاوتی با آن موقع نکرده، آن موقع برای کسب رأی آنگونه موضع میگرفته است والا نوع نگاهش به مسائل کلان در همان سال 84 همانی است که الان دارد.
- نبویان: اولاً که احمدینژاد صادق بوده و هست، حتی در دفاعی که از مشایی میکند که البته دفاع غلطی است و ما آنرا قبول نداریم. این دفاع از فکر دوگونه است؛ یکی این است که علم دارم که این فکر ضداسلامی و فاسد است و خودم هم به آن معتقدم، مثل یک اصلاحطلب که از یک اصلاحطلب دیگر دفاع میکند. مثلا حجاریان از خاتمی دفاع میکند اما یک زمان من معتقدم که اینکه میگویند فاسد است، فاسد نیست، این فرد آدم فاسدی نیست بلکه متقی است و دیگران به او تهمت میزنند. این دو نگاه با هم متفاوت است و معتقدم نوع نگاه احمدینژاد در دفاع از مشایی از نوع نگاه دوم است. من این را خصوصی و عمومی به احمدینژاد گفتم. چرا احمدینژاد اصرار دارد بگوید مشایی نماز شبش ترک نمیشود؟ چرا به این موارد استناد میکند؟ این موضوع به این معناست که آقای احمدینژاد بنمایه فکری و تصمیمگیری و داوریاش، دینی است. آقای احمدینژاد الان دارد از یک فکر غلط و فاسد دفاع میکند اما فکر میکند که فکر فاسدی نیست که در هر دو صورت یک خروجی دارد اما خطر آن از آدم فاسد کمتر است و البته ثابت میکند که احمدینژاد از ابتدا سالم بوده است.
حالا بعد از خانهنشینی احمدینژاد "دیدید گفتیم"ها زیاد شد. یک سؤالی در این زمینه مطرح است که میگویند آقای هاشمی نامه داد و از ابتدا میدانست ضدولایت فقیه است اما رهبری نمیدانست، پس هاشمی تشخیصش قویتر است.
تحلیل من این است که اسلام حکومت دارد یا نه، میگوییم بله دارد. قرآن میگوید دست دزد را قطع کنید که اجرای این حکم قرآن نیاز به نیروی نظامی و انتظامی میخواهد. حالا آیا طرف واقعا دزدی کرده است؟ پس قوه قضاییه میخواهیم که این را تشخیص دهد. پس اسلام حکومت دارد. اولین حکومت که تشکیل شد، حکومت وجود مبارک پیامبر اعظم (ص) بود. حکومت فقط رهبر که نمیخواهد. فرماندار، بخشدار، قاضی، مدیر و ... میخواهد. حالا سؤال این است پیغمبر فقط یک معصوم داشت که آن هم حضرت علی (ع) بود، لذا مجبور است برای پستهای حکومتی از افراد غیرمعصوم استفاده کند. یعنی 99 درصد مدیران پیامبر غیرمعصوم بودند. افراد غیرمعصوم هم ممکن است همین فردا اشتباه، خطا و فساد کند. حالا پیامبر باید حکومت تشکیل بدهند یا نه؟
یا در زمان حضرت امیر(ع) که حکومت فقط مدینه و عربستان نبود و چندین کشور دنیا تحت حکومت بودند، ایشان فقط دو معصوم داشتند که حسنین (ع) بودند. بقیه افراد حکومت علی (ع) همین افراد غیرمعصوم بودند.
به عقب برمیگردیم، میپرسیم جناب پیغمبر(ع) شما میدانستی که زبیر بعداً جلوی امام علی(ع) میایستد؟ پس چرا برای خودش و شمشیرش دعا کردی؟
خوب شد من و تو زمان صدر اسلام نبودیم. طلحه و زبیر همطراز امیرالمؤمنین بودند. حضرت امیر سردار سپاه اسلام بود و طلحه و زبیر هم بودند. حضرت امیر برای اسلام زحمت کشید، طلحه و زبیر هم زحمت کشیدند. پیامبر از حضرت امیر تعریف کردند، از آنها هم تعریف کردند.
خب سؤال! پیامبر از طلحه و زبیر به عنوان مدیران حکومت استفاده کند یا نه؟ ممکن است اینها فردا فاسد شوند!
مدیر موفق آن است که بتواند از همین انسانهای غیرمعصوم استفاده کند و اهداف خود را پیش ببرد. پیامبر از همین انسانهای غیرمعصوم استفاده کرد و توانست تمدن بزرگ اسلامی را بسازد.
این بزرگترین هنر یک مدیر است.
آیا مقام معظم رهبری میدانست احمدینژاد مشایی دارد؟ بله میدانست. پس چرا آنقدر دفاع کرد؟ جواب این است که در دوران دوم خرداد و کارگزاران هیچ جایی از اسلام نبود که مورد حمله قرار نگرفته باشد. به قرآن، توحید و همه چیز حمله کردند. مثلا هجمه کردند که عمر 950 ساله حضرت نوح در قرآن محال است و مراد قرآن قبیله حضرت نوح است اما چرا میخواستند این مورد را بزنند؟ کسی که نمیتواند 950 سال عمر کند، 1100 سال هم نمیتواند عمر کند.
آقا گفتند نگران بودند که مقامات دولتی در خارج که میروند، چه میخواهند بگویند. آقا در دوره اول احمدینژاد میگویند که قطار انقلاب به ریل بازگشت، یعنی قطار انقلاب در دوران دوم خرداد از ریل خارج شده بود. خب چه کسی میخواست جلوی این سیل بایستد؟
آقا میدانست احمدینژاد مشایی دارد، اما با اهرم احمدینژاد به تمام اهداف نظام رسیدند. در بحث هستهای ما در زمان خاتمی کجا بودیم الان کجا هستیم. در بحث فضا و غیره چطور؟
ما در این دولت کارآمدی نظام مبتنی بر ولایت فقیه را در زندگی مردم شاهد بودیم. این نظام میتواند این همه پیشرفت علمی داشته باشد.
در بعد بینالمللی چطور؟ ابتدای انقلاب کدام یک از کشورهای منطقه با ما بودند؟ با این همه فشار و این همه تحریم، چقدر موفق شدیم؟ در کشورهای منطقه آقا دارند سنگر به سنگر فتح میکنند، یعنی آقا با این احمدینژاد در حوزه داخلی و خارجی اهداف انقلاب و نظام را محقق کردند. پس "دیدید گفتید"ها معنا ندارد. تا مادامی که در خط است، از او دفاع میکند، وقتی در خط نیست، دیگر دفاعی در کار نیست.
* فارس: حاجآقا! جریان انحرافی را خطرناکتر میدانید یا جریان فتنه را؟
- نبویان: جریان فتنه خطرناکتر از جریان انحرافی است و انحراف هم ادامه فتنه است.
* فارس: شما به تمام اعضای لیست جبهه پایداری در تهران رأی میدهید؟
- نبویان: علامه مصباح یزدی لیست جبهه پایداری را ترجیح دادهاند، لذا بنده نیز به این لیست رأی خواهم داد.
* فارس: بحث مناظره شما با آقای دکتر سروش در برخی مقاطع بسیار جدی شده بود اما او میگوید از ترس بازداشت شدن به تهران نمیآید، شما چه راهکاری برای مناظره دارید؟
- نبویان: از سال 73 حضرت علامه مصباح یزدی از وی برای مناظره دعوت کرد اما وی نیامد. آن دورانی که ایشان در ایران بودند، بارها تقاضای مناظره کردم اما نپذیرفت. صریحاً به من گفت من آماده مناظره به هیچ کس نیستم. الان هم اگر نمیخواهد به ایران بیاید، من حاضرم در هر جای دنیا با سروش مناظره کنم. اصلاً چرا یکی از شاگردهای او حاضر به مناظره نمیشود؟