بررسی و تحلیل
در تحلیل اومانیسم نکات ذیل قابل تأمل است.
1. چالش مسیحیت با انسانگرایی: یکی از علل مهم ظهور مکتب اومانیسم در غرب، تحقیر انسانیت از سوی مسیحیت تحریف شده و کلیسا بود. مسیحیت با پیش کشیدن آموزه «گناه فطری» بر این باور بود که همه انسانها به دلیل گناه حضرت آدم در بهشت به گناه آلوده شدند و این گناه آدم به انسانها منتقل میشود. [85]
ریشه آموزه مسیحی، مورد انتقاد اندیشمندان؛ مانند روسو قرار گرفت که با مخالفت شدید کلیسا مواجه شد. اسلام نه تنها مخالف این تفسیر است، بلکه انسان را اشرف مخلوقات و جانشین خداوند در زمین میداند و از کرامت ذاتی انسان سخن میراند. [86] پس زمینه اومانیسم که به حاشیه راندن مسیحیت و در مراحل بعد به حذف دین منجر شد، به مسیحیت اختصاص داشته است و چنین بستری در اسلام یافت نمیشود.
2. تفسیر ناصواب از انسان: انسانگرایی یا انسان محوری به معنای حقیقی آن، یعنی مقدم دانستن انسانیت انسان، مورد تأیید اسلام است. آرای استاد را که در صفحات پیش گزارش شد که انسانیت انسان؛ یعنی جوهر معنوی و قدسی انسان بر لایه بیرونی آن یعنی حیوانیت انسان مقدم است. اما در غرب اومانیسمها همچنین اگزیستانسیالیستها جوهر قدسی انسان را نادیده انگاشتند و مقام انسانیت را به حد یک ماشین و حیوان تنزل دادند؛ که حاصل آن، نه انسانمحوری، که حیوان محوری انسان شده است.
استاد در این باره مینویسد:
«انسان از نظر غربی تا حد یک ماشین تنزل کرده و روح و اصالت او مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غایی و هدف دانستن طبیعت یک عقیده ارتجاعی تلقی میگردد.» [87]
«برای غرب لازم بود، اول در تفسیری که از انسان میکند تجدید نظر به عمل آورد، آنگاه اعلامیههای بلند در زمینه حقوق مقدس و فطری بشر صادر کند.» [88]
بر این اساس، اگر ما تفسیر صواب از انسان داشته باشیم، انسان محوری را تنها در تقدم خواستههای مادی وی حصر نخواهیم کرد، بلکه انسان محوری در تأمین حقیقی انسان؛ یعنی نیازهای معنوی و سعادت حقیقی او متجلی میشود و برای این منظور دین و حاکمیت دینی نه تنها با حقوق و خواستههای انسانی متعارض نخواهد بود، بلکه سهم بزرگی در تأمین نیازهای انسان و بالندگی آن خواهد داشت، از این پیوند به ملازمه دین و انسانیت تعبیرمیکند. [89]
?مبنای هفتم: تجدد و مدرنیسم [90]
انقلاب صنعتی اروپا، چهره جامعه را متحول کرده بود و همه چیز برای انسان با چهره نوینی ظاهر میشد. با پیشرفت حیرتانگیز علوم تجربی رنسانس خود را در قله کامیابی نسبت به انسان دوره قبل میدید و خود را از تعلقات سنت رها مییافت.
تجدد و مدرنیسم، نگاه انسان به دین را متحول میکرد، انسان پیشین که در محرومیت مادی به سر میبرد. با کامیابی خود در این دنیا، خوشبختی خود را در این دنیا یافت و دیگر به وعدههای خوشبختی ادیان آسمانی در جهان دیگر بهای لازم را نمیداد.
به تعبیر باربور:
«تصور میکردند که علم و پیشرفت مادی، خود به خود خوشبختی و فضیلت به بار میآورد، انسان میتوانست بهشت را برای خود بر روی زمین بسازد.» [91] انسان متجدد خود را به دوره جدید متعلق میدانست و لذا به عنوان کالای دوره کهن و ما قبل تجدد مینگریست که در زعم وی، انسان متجدد نباید خود را بدان ملزم نماید. [92]
دئیستها که پیشتر از آنها سخن گفتیم، که منکر نبوت بودند - با تمسک به دوره تجدد، اصول و عقاید و شعایر دینی را به بهانه اینکه با روحیه جدید نمیخواند، مشکوک و بیاعتبار نشان دادند. [93]
در جهان اسلام، از جمله ایران نیز تجدد و رونق اقتصادی غرب موجب شد که بعض روشنفکران به بهانه تجدد، همه الگوهای غربی، از جمله سکولار را در ایران پیاده کنند و بعضاً یگانه نسخه تجدد را پذیرفتن الگوی سکولار معرفی کنند.
استاد در این باره میگوید:
«برخی روشنفکران مسلمان را معتقد ساخت که اگر شرقی میخواهد متمدن شود، باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود، خطش خط فرنگی، زبانش زبان فرنگی، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگی، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفهاش، هنرش، اخلاقش، همه فرنگی شود.» [94]
?تحلیل و بررسی
در تحلیل این رویکرد، نکات زیر قابل توجه است:
1. سازگاری اسلام با تجدد و مدرنیسم: در تحلیل پدیده اجتماعی تجدد و مدرنیسم باید گفت اسلام به صرف امر نو و جدید بودن یک شیء مخالفت نمیکند، اگر امر جدید به نفع و مصلحت انسان باشد، از باب علمگرایی و آبادکردن زمین - که خواسته قرآن است - [95] امر مطلوب است. اینکه سنت و فرهنگ کهن جای خود را به فرهنگ و مدل جدید بدهد، نفس این پدیده بدون اشکال است؛ چرا که مبارزه با هر نوع امر جدید، مسلک طیف قشریگرای «خوارج» در تاریخ اسلام است که با روح اسلام ناسازگار است. استاد در این بارهمینویسد:
«همواره عدهای خارجی مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شیء جدید است - حتی وسایل زندگی را که گفتیم هیچ وسیله مادی و شکل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد - به آن رنگ تقدس میدهند و استفاده از هر وسیله نو را کفر و زندقه میپندارند.» [96]
استاد در جای دیگر میان بدعت و نوآوری در دین و امور زندگی تفاوت قائل شده و تصریح میکند که نوآوری و بدعت تنها در دین حرام است:
«نوآوری در غیر امر دین عیبی ندارد. کسی در شعر میخواهد نوآور باشد، این مانعی ندارد، کسی در هنر میخواهد نوآور باشد، کسی در فلسفه میخواهد نوآور باشد، این مانعیندارد.» [97]
استاد تأکید دارد که وسایل و ابزارهای مادی در اسلام موضوعیت و تقدس ندارند تا اسلام با تحول و تجدد آنها مخالفت کند:
«در اسلام یک وسیله و یا یک شکل ظاهری و مادی نمیتوان یافت که جنبه» تقدس داشته باشد تا یک نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسیله و شکل را برای همیشه حفظ کند. [98]
به دیگر سخن، اسلام نه در امور خاص دنیوی مدل خاصی ارائه میکند و نه از مد خاص طرفداری یا مخالفت میورزد.
«اسلام نه برای کفش و لباس مد خاصی آورده و نه برای ساختمانها سبک و استیل معینی در نظر گرفته و نه برای تولید و توزیع ابزارهای مخصوص معین کرده است.» [99]
2. پرهیز از تجدد افراطی: در شماره پیشین گفته شد که اسلام با اصل تجدد و تحول و تنوع در عرصههای دنیوی مخالفتی ندارد، اما باید به این نکته توجه کرد که تجدد نباید موجب آسیب شود و ضرری را برای مسلمانان و جامعه اسلامی به دنبال داشته باشد، به این گونه که تجدد یا طرح آموزه و فرهنگ اصیل دینی یا انسانی را به عقب براند. به بهانه تجدد نباید جامعه اسلامی سرمایههای اولیه و اصیل خود را از دست دهد، بلکه باید راه اعتدال را بپیماید. با پذیرفتن الگوهای تجدد و تمدن غربی و الگوبرداری از آن، باید از تقلید انحرافها و فرهنگ آسیبزای آن خودداری کرد، و به بیانی، نباید در برابر تمدن و تجدد غربی، جامعه اسلامی به حالت خودباختگی و هضم خود در بیگانه ابتلا گردد.
«امااسلام یک چیز دیگر گفته است، گفته شخصیت باختن حرام است، مرعوب دیگران شدن حرام است. تقلید کورکورانه کردن حرام است. هضم شدن و محوشدن در دیگران حرام است. طفیلی گری حرام است. افسون شدن در مقابل بیگانه مانند خرگوشی که در مقابل مار افسون میشود، حرام است. الاغ مرده بیگانه را قاطر پنداشتن حرام است. انحرافات و بدبختیهای آنها را به نام» پدیده قرن جذب کردن حرام است. اعتقاد به اینکه ایرانی باید جسماً و روحاً وباطناً فرنگی شود، حرام است. [100]
استاد در جای دیگر «تجددگرایی افراطی» را از آفات نهضتها ذکر میکند. [101] ایشان د رموضع دیگر از آن به «تجددزدگی» تعبیر میکند. آن را از مظاهر «استعمار فرهنگی» میشمارد. [102]
3. سازگاری دیانت و معنویت با تجدد: ادعای مطلق تجددگرایی، ملازم با هر نوع تحول در خواستهها و نیازهای مادی و معنوی انسان است، مدرنیسم تأمین کننده خوشبختی و نیازهای انسان است و همچنین این ادعا که عصر دیانت منقضی شده و با روحیه انسان ناسازگار است، ادعاهای گزاف، باطل و بدون دلیل است. تبیین مفصل این بحث در این مختصر نمیگنجد که با اشاره میگذریم. دین، به خصوص دین اسلام به عنوان آخرین و جاودانهترین دین آسمانی مطابق فطرت انسان است. [103] اسلام با شمول خود به مبانی و اصول کلی و فطری نیازهای معنوی و ثابت انسان را پاسخ میدهد و با اصل اجتهاد به حل نیازها و مشکلات جزئی و روز انسان میپردازد. [104]
تجدد و مدرنیسم - که محصول علوم تجربی است - هر چند نیازهای مادی انسان را رفع میکند، اما قادر بر رفع نیازها و مشکلات روحی و معنوی انسان نیست. به تعبیر دیگر، دین دارای آثار و کارکرد خاصی در رفع اضطرابهای روحی و روانی انسان است که به هیچ وجه از عهده علم و مدرنیته برنمیآید؛ به گونهای که اگر ما روحیه دیانت و خداگرایی، از جمله اعتقاد به رستاخیز و ثواب و عقاب را از انسان متجدد بگیریم، جهان برای انسان متجدد نه تنها کامروا و بهشت نخواهد بود، بلکه به جهنم تبدیل خواهد شد. تبیین ضرورت دین و فواید آن، در آثار مختلف استاد آمده [105] و نگارنده نیز در مجال دیگر به تقریر آن پرداختهاست. [106]
?مبنای هشتم: تجربه دینی
یکی از مبانی سکولاریسم که مسیحیت را از عرصه اجتماع به شکل فردی و قلبی تنزل داد، رهیافت جدید در تفسیر گوهر دین بود. بنابراین تفسیر، گوهر دین امر قلبی، احساسات درونی و به تعبیر فنی «تجربه دینی» و «مواجهه با امر قدسی» است. رویکرد فردی و روانشناسی به دین از سدههای هفدهم و هیجدهم شروع شده بود که از مهمترین طراحان آن، میتوان ویلیام جیمز و شلایر ماخر را نام برد. [107] اختصاص دیانت به تجربه و شهود دینداران، نادیده انگاری بُعد معرفتی و در نتیجه قداست زدایی از آموزههای دینی است. این قرائت از دین، حتی با دیانت مسیحیت سر ناسازگاری نداشت. چنانکه کاپلستون مینویسد:
«پارسا مذهبی (پیتیسم جنبشی بود که در اواخر قرن هفدهم در کلیسای لوتر پدید آمد، هر چند به حق نمیتوان گفت که پارسا مذهبی دین را به احساس صرف تقلیل میداد، ولی در هر حال هیچ همدلی با مابعدالطبیعه یا الهیات نداشت، بلکه بر ایمان شخصی و زندگی درونی تأکید میورزید). [108] به دلیل هجمههای مختلف مخالفان مسیحیت سنتی یه دین و رواج الحاد و بی دینی در جهان غرب، کلیسا به مرور به رویکرد فوق راضی شد؛ چرا که برای نجات اصل دیانت، به حد اقل آن بسنده کرد؛ لذا در میان طرفداران تجربه گرایان دینی، مسیحیان سنتی متعددی یافت میشود.»
?نقد نظریه
1. عدم سازگاری با اسلام: انحصار دین به امر قلبی و تجربه دینی، اگر با مسیحیت - که آن فاقد ساحت دنیوی و اجتماعی است - سازگار باشد، با اسلام همخوانی ندارد. اسلام آیین دو ساحتی است؛ یعنی برای دنیا و آخرت مردم آمده و برای هر دو برنامهها و جهات کلی را لحاظ کرده است که اینجا برای اثبات این مدعا به نکاتی اشاره میشود:
1.1. تلفیق دین و دنیا: آیین اسلام بر خلاف مسیحیت آیین اجتماعی و دنیوی است؛ به گونهای که عبادات و آخرت با دنیا مرتبط و تلفیق شده است. استاد در این باره مینویسد:
«به این موضوع توجه بفرمایید که در اسلام چگونه دنیا و آخرت به هم آمیخته است. اسلام غیر از مسیحیت است. در مسیحیت حساب دنیا از حساب آخرت جداست. مسیحیت میگوید هر یک از دنیا و آخرت به دنیای جداگانهای تعلق دارد، یا این، یا آن. اما در اسلام این گونه نیست. اسلام آخرت را در متن دنیا و دنیا را در متن آخرت قرار داده است.» [109]
1.2. آزادی اجتماعی فلسفه بعثت: اسلام دینی است که یکی از اهداف اصلی نبوت و پیامبران را آزادی مردم از یوغ زنجیر اسارت استعمارگران میداند. [110]
1.3. عدالت اجتماعی فلسفه نبوت: نگرش اسلام نسبت به ساحتهای دنیوی، جامع نگرانه است، به گونهای که فلسفه نبوت را تنها قیام بر ضد حاکمان جور و آزادی از بند اسارت ذکر نمیکند، بلکه به فکر آینده است؛ به این معنا که بعد از آزادی باید عدالت اجتماعی برپا گردد. [111]
با این سه عنوان و مشارکت دین در عرصه دنیا، چگونه میتوان اسلام را به یک تجربه دینی و امر قلبی فرد مؤمن منحصر کرد، تفسیر اسلام به امر قلبی، ماهیت و غایت آن را مخدوش میکند.
2. تجربه دینی انکار حقیقت دین: تفسیر گوهر دین به تجربه دینی و امر قلبی اشکال مهم دیگری دارد و آن اینکه تحلیل دین به یک حس درونی فرد و به تعبیر استاد «وجدان شخصی»، به معنای انکار حقیقت و واقعیت دین در هستی و ارجاع آن به یک حس درونی است که هر کس از آن احساسات مختلفی دارد و آن را ابراز میکند. استاد در تبیین این اشکالمیگوید:
«از نظر طرز تفکر بعضی از فلاسفه اروپا، دین و مذهب امری است مربوط به» وجدان شخصی هر فرد؛ یعنی هر فرد در وجدان خودش نیازمند است که یک سرگرمی به نام مذهب داشته باشد. این مقدارش را قبول کردهاند که انسان نمیتواند بدون سرگرمی مذهبی باشد. مسائلی که مربوط به وجدان شخصی هر فرد است، اصلاً خوب و بد ندارد، راست و دروغ ندارد، حق و باطل ندارد، حق و باطل و راست و دروغش بستگی دارد به پسند شما، هر چه را شما بپسندید آن خوب است. [112]
استاد در ادامه به رنگها و خورشها مثال میزند که پسند و خوب و بد آن امری سلیقهای و ذوقی است، لازمه تفسیر دین به وجدان شخصی، انکار واقعیت دین و لااقل جهل به آناست.
«در مسائل مذهبی و دینی، چون آنها [فلاسفه اروپا] نمیخواهند به واقعیتی برای دین و نبوت اعتراف کرده باشند و قبول کنند که واقعاً پیغمبرانی از طرف خدا آمدهاند و یک راه واقعی برای بشر نشان دادهاند و سعادت بشر در این است که آن راه واقعی را طی بکند، میگویند: ما نمیدانیم واقعیت و ریشه مذهب چیست؟...هر کس به ذوق و سلیقه خودش هر چه انتخاب میکند، همان خوب است.» [113]
حاصل آنکه اولاً، انحصار گوهر دیانت به: حس درونی و وجدان، با اسلام همخوانی ندارد و ثانیاً اصل این تفسیر اشکال اساسی دارد و پذیرفتن آن با انکار دیانت و لااقل جهل به آن مساوی است.
نکته سوم اینکه مشکل تجربه دینی بیشتر در بستر مسیحیت مطرح بود که فاقد کتاب اصیل دینی هستند، اما اسلام با «نص محوری» و دارا بودن کتاب اصیل آسمانی، گوهر دین را در آن مییابد. اما آنچه در تجربه دینی و قلب انسان اتفاق میافتد، آن به ایمان مؤمنبرمیگردد.
پی نوشت ها :
[1]. محقق حوزه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.
[2]. ر. ک: براین/.ویلسون، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ص124، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، طرح نو، تهران، 1374
[3]. وایتسکر، سکولاریزاسیون چیست؟، مجله نامه فرهنگ، تابستان 1375، ص37
[4]. ر. ک. به: سید محمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوی گری، ترجمه احمد آرام، ص15، دانشگاه تهران، 1374؛ برای توضیح بیشتر ر. ک. به: اثری از نگارنده، سکولاریزم در مسیحت و اسلام، ص 13 به بعد.
[5]. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص26، انتشارات صدرا، قم.
[6]. همان، ص27
[7]. نظام حقوق زن در اسلام، ص88، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1359
[8]. همان مدرک.
[9]. «این لغت به همان معنا است که در بالا گفته شد [سکولاریسم]، هر چند عربی نما است، در لغت نشانهای از آن پیدا نکردیم»، (نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص26 پاورقی)؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص41، انتشارات اسلامی، قم، 1359
[10]. ر. ک. به: سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش اول.
[11]. مبنای فوق از علل سکولاریزاسیون (فرایند جدایی سیحیان در غرب از کلیسا) است نه از مبانی سکولاریسم به عنوان یک مکتب.
[12]. سیری در نهج البلاغه، صص84 و 85
[13]. ر. ک. به: نگارنده، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، صص75 - 81
[14]. سیری در نهج البلاغه، ص87
[15]. «فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایه? أمرکم و لکم عَلیَّ من الحقّ مثل الذی لی علیکم و الحقّ أوسع الأشیا فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لأحد إلّاجری علیه و لا یجری علیه إلّاجری له»، (نهج البلاغه، خطبه 216).
[16]. سیری در نهج البلاغه، ص89
[17]. همان مدرک.
[18]. ر. ک. به: نگارنده، حکومت دینی از منظر شهید مطهری، فصل نهم. مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1379
[19]. ر. ک: پاپکین، کلیات فلسفه، ص113، ترجمه جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، تهران، 1373
[20]. «انسان گذشته یا ما قبل مدرن را میتوان» انسان مکلف نامید، و در مقابل، انسان جدید را «انسان محق.» زبان دین به خصوص دین اسلام آن چنانکه در قرآن یا روایات تجلّی شده است، بیش از آنکه زبان حق باشد، زبان تکلیف است، عبدالکریم سروش، کیان، شماره 26، معنا و مبنای سکولاریسم، ص9.
[21]. نظام حقوق زن در اسلام، ص142 و 143 و نیز ص146
[22]. ر. ک: همان، ص141
[23]. آشنایی با قرآن، ج6، ص158، انتشارات صدرا، تهران.
[24]. همان، ص 159
[25]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص79 و 80
[26]. همان، صص80 و 82
[27]. آشنایی با قرآن، ج6، ص160
[28]. Scientism.
[29]. ر. ک. به: مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص19 به بعد، انتشارات اسلامی، قم، 1362
[30]. ر. ک. به: ایان باربور، علم و دین، صص43، 210؛ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1362، جامعهشناسی ادیان، ص132
[31]. ر. ک. به: علم و دین، ص72
[32]. ر. ک. به: همان، ص49
[33]. ر. ک. به: همان، ص78 و نیز: فرهنگ و دین، صص228 و 288؛ جامعهشناسی دین، ص30؛ جان هیک، فلسفه دین، ص84
[34]. ر. ک: عبدالکریم سروش، کیان، شماره 26، ص 8
[35]. عدل الهی، صص96 و 102، انتشارات اسلامی، قم، 1361
[36]. احزاب: 62؛ فتح: 23
[37]. عدل الهی، ص 110
[38]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص115
[39]. ر. ک. به: ده گفتار، ص133، انتشارات صدرا، تهران، 1361؛ بیست گفتار، ص216، انتشارات صدرا، قم،1358
[40]. پیرامون جمهوری اسلامی، ص127
[41]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1، 2 و 3، ص389، مقاله نهم، انتشارات اسلامی، قم.
[42]. ر. ک. به: همان، صص411 و 27
[43]. عدل الهی، صص115 و 116
[44]. Rationalism.
[45]. برای توضیح بیشتر ر. ک. به: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص44 تا 51 و صص54 و 75
[46]. ر. ک. به: علم و دین، صص49 و 76
[47]. ر. ک. به: همان، ص77
[48]. ر. ک. به: همان، ص78
[49]. ر. ک. به: همان، ص77
[50]. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 247 و ج 2، ص 37، انتشارات صدرا، تهران، 1377
[51]. آشنایی با قرآن، ج1 و 2، صص58 - 47، انتشارات صدرا، تهران، 1376
[52]. اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص246
[53]. همان، ص247 و نیز: ج2، ص40
[54]. همان، ج2، ص3
[55]. اسلام و مقتضیات زمان، ج2، ص36
[56]. همان، ص37
[57]. همان، ص38 و 39
[58]. نبوت، ص17، انتشارات صدرا، تهران، 1377
[59]. حدید: 25
[60]. نبوت، ص17
[61]. نبوت، ص18
[62]. همان مدرک.
[63]. همان، ص18 و نیز مجموعه مقالات، ص 78، انتشارات اسلامی، قم، 1362
[64]. همان صص18 و 19
[65]. همان، ص 19
[66]. همان، ص 54
[67]. مجموعه مقالات، ص 87
[68]. Liberalism
[69]. ر. ک. به آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص19 به بعد.
[70]. ر. ک. به ژولین فروند، جامعهشناسی ماکس وبر، ص 192 و نیز: مجله نامه فرهنگ، شماره 3، سال 1370، مقاله جامعهشناسی دین.
[71]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 32
[72]. نهجالبلاغه، نامه 31، ش 87
[73]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 34، پاورقی.
[74]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 231
[75]. همان، ص 225
[76]. فلسفه اخلاق، ص 116، بنیاد 15 خرداد، تهران، 1362
[77]. گفتارهای معنوی، صص 22 و 40، انتشارات صدرا، تهران، 1363
[78]. ر. ک. پیرامون انقلاب اسلامی، صص 7.6؛ جهاد، صص 21 و 14 و 64 و 54؛ پیرامون جمهوری اسلامی، ص 90؛ آشنایی با قرآن، ج 3، ص 220
[79]. ر. ک. نگارنده، حکومت دینی از منظر شهید مطهری، ص 136
[80]. .Hamanism
[81]. نقل از: رضا داوری، مجله حوزه و دانشگاه، شماره 6 ص 75
[82]. ر. ک. بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج 2، فصل ماکیاولی.
[83]. فلسفه اخلاق، ص 122
[84]. گفتارهای معنوی، صص 317 و 318 و نیز: ویلیام هوردن، راهنمای الهیات پروتستان، ص 74؛ جامعهشناسی دین، صص 40 و 288
[85]. رومیان، باب 3، آیه 20 و 24، باب 143، آیه 2، غلاطیان، باب 3، آیه 22؛ تیماؤس، باب 1، آیه 15
[86]. ر. ک. به: مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، صص 246-251
[87]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 133
[88]. همان، ص 135
[89]. گفتارهای معنوی، ص 323
[90]. Modernism.
[91]. علم و دین، ص 79
[92]. ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، صص 132-133
[93]. علم و دین، ص 77
[94]. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 25
[95]. جاذبه و دافعه علی (ع)، ص 177، انتشارات صدرا، قم، بیتا.
[96]. همان.
[97]. سیره نبوی، ص 66، انتشارات اسلامی، قم، 1364، استاد در ادامه تأکید دارد که اجتهاد در اسلام امر مقبولی است و آن بدعت نیست، بلکه «نو استنباط کردن» است، نه نوآوری، (همان، صص 66 و 67).
[98]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 100
[99]. همان، صص 100،101 و 105
[100]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 105
[101]. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 86. استاد در تعریف تجددگرایی افراطی میگوید: «آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن»، (همان، ص 88).
[102]. ر. ک. به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص 127
[103]. ر. ک. امدادهای غیبی، ص 36، انتشارات دفتر مرکزی جهاد سازندگی، تهران، بیتا.
[104]. ر. ک. به:مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 220؛ اسلام و مقتضیات زمان، ج 1 و 2؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص 71؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 99؛ خاتمیت، صص 139 و 143، صدرا، تهران، 1364
[105]. ر. ک. به:بیست گفتار، مقاله فواید و آثار ایمان؛ امدادهای غیبی، صص 28 - 26؛ مقدمهای بر جهان بینی، صص 177 و 24
[106]. ر. ک. به: نگارنده، فلسفه نیاز به دین و پیامبران، قبسات، شمارههای 27 و 28
[107]. ر. ک. به: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 7، س 156، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، تهران، 1375
[108]. همان، ج 6، ص 119، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران 1372
[109]. گفتارهای معنوی، ص 88؛ امدادهای غیبی، ص 137؛ نظری به اقتصاد اسلامی، صص 15 و 16، صدرا، تهران، 1377؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 76
[110]. گفتارهای معنوی، صص 16 و 18؛ امدادهای غیبی، ص 137؛ پیرامون انقلاب اسلامی، صص 49 و 78
[111]. مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، صص 50، 424، 438 و 469؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص 122
[112]. پیرامون جمهوری اسلامی، ص 105
[113]. همان، ص 106