.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 1183
  • بازدید دیروز : 1246
  • کل بازدید : 1529014
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/11    ساعت : 3:13 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در دوشنبه 90/11/3 ساعت 7:55 ص نویسنده : ایمان احمدی

آزادی فکر و عقیده از جمله موضوعاتی است که در سال های اخیر ابزار دست اپوزیسیون برای پیشبرد ادعاهایش علیه جمهوری اسلامی شده است؛ ادعاهای اپوزیسیون داخلی و خارجی البته در بسیاری از اوقات تایید می کند که آنان درک درست و روشنی از آزادی و انواع آن ندارند و تنها درصدد متهم کردن نظام به مخالفت با آزادی و کسب امتیاز سیاسی هستند.

بر پایه تعریف آنان از آزادی تفکر، به تمام عقاید و نگرش ها ولو بی اساس ترین آن ها هم باید احترام گذاشت و ادب کرد حال آنکه این شیوه برخورد اتفاقا بدترین شیوه استعمار و ضد آزادی عقیده است.

این حقیقت را شهید استاد مرتضی مطهری در همان ابتدای انقلاب به سادگی و شیوایی توضیح داده است. سخنان خواندنی او در این باره، در کتاب "آینده انقلاب اسلامی ایران" در کتابفروشی ها در دسترس همگان قرار دارد.

این شهید بزرگوار که امام راحل همه آثارش را بدون استثنا تایید کرده و ارزشمند خوانده اند، درباره موضوع آزادی عقیده عنوان کرده است: لازم است درباره دو نوع آزادی که مایه اشتباه کاری‏ و مغلطه شده است توضیح داده شود. فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده آزادی‏ تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است اما آزادی عقیده ، خصوصیت دیگری دارد میدانید که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست منشا بسیاری از عقاید ، یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی‏ انعقاد اندیشه بحساب میاید یعنی فکر انسان در چنین حالتی ، به عوض‏ اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اینجا است که آن قوه‏ مقدس تفکر ، بدلیل این انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسیر و زندانی‏ میشود آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست ، بلکه زیانبارترین‏ اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آیا در مورد انسانی که یک سنگ‏ را میپرستد باید بگوئیم چون فکر کرده و بطور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است ، پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه ، باید کاری کنیم که‏ عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟ یعنی همان کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل الله کرد.

شهید مطهری در ادامه به داستان بت شکنی حضرت ابراهیم ( ع ) و پاسخ ایشان به اعتراض مردم بت پرست شهر اشاره و عنوان می کند: ابراهیم (ع) خطاب به انها گفت شما چرا مرا متهم میکنید؟ مجرم‏ واقعی همین بت بزرگ است که زنده مانده مردم در جواب گفتند که از او این کارها ساخته نیست پاسخ داد که چطور است کار زد و خورد از او ساخته‏ نیست ولی اینکه حاجتهائیرا که انسانها در آنها در مانده اند برآورده کند ، از او ساخته است؟ در اینجا قرآن اصطلاح بسیار زیبائی بکار می برد، می گوید: «فرجعوا الی انفسهم»، این مناظره سبب شد که اینها بخود بازگردند* از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و اندیشه ناب و خالص‏ و منطق صحیح اوست قرآن میگوید اینها از خودشان جدا شده بودند ، این تذکر سبب شد که دوباره سوی خود باز گردند و خود را در یابند حالا کار حضرت ابراهیم را چگونه باید تفسیر کنیم ؟ آیا کاری که ابراهیم‏ (ع) کرد بر خلاف آزادی عقیده - بمعنای رایج آن که میگویند عقیده هر کس‏ باید آزاد باشد - بود ، یا آنکه در خدمت آزادی عقیده بمعنای واقعی آن‏ بود ؟ اگر حضرت ابراهیم میگفت چون این بتها مورد احترام میلیونها انسان‏ هستند ، پس من هم به انها احترام میگذارم ، یعنی درست همان چیزی را ابراز میکرد که اکنون عقیده‏ای بسیار رایج است ، آیا کار درست و صحیحی انجام داده‏ بود ؟ از نظر اسلام این اغراء به جهل (کشانیدن به جهل) است نه خدمت به آزادی در تاریخ اسلام نیز میبینیم درست نظیر کار ابراهیم ( ع ) را پیغمبر اکرم ( ص ) در فتح مکه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقیده ، بتها را باقی‏ نگذاشت به عکس دید این بتها عامل اسارت فکری مردمند و صدها سال است‏ که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی و شده است ، این بود که‏ بعنوان اولین اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شکست و مردم را واقعا آزاد کرد.

شهید مطهری سپس این شیوه را با رفتار پادشاه‏ وقت انگلستان مقایسه می کند، "وقتی که او برای دیدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان‏ جزء برنامه سفرش ، بازدید از یک بتخانه گنجانده شده بود. خود مردم هند وقتیکه میخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، کفشهای خود را میکندند ، اما او بنشانه احترام بیش از حد ، هنوز به صحن نرسیده کفشهایش را کند و بعد هم‏ از همه مؤدب تر در مقابل بتها ایستاد در تفسیر این حرکت عده ای ساده‏ اندیش میگفتند ببینید نماینده یک ملت روشنفکر چقدر به عقاید مردم‏ احترام میگذارد غافل از اینکه این نیرنگ استعمار است استعماری که‏ میداند که همین بتخانه هاست که هند را به زنجیر کشیده و رام استعمارگران‏ کرده است اینگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقیده‏ نیست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زیر بار این خرافات‏ بیرون بیاید که دیگر باج به انگلیسیها نخواهد داد."

مثال دیگر استاد مطهری کوروش است. ایشان درباره او تصریح کرده است: در کتابهای تاریخ خودمان نوشته بودند کوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده که وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانه‏ ها را محترم شمرد از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری‏ دارد، این کار، امری عادی و یک نقشه معمولی است ولی از نظر بشریت‏ چطور؟ آیا خود جناب کوروش به آن اعتقاد داشت؟ یقینا نه، اما کوروش‏ فکر میکرد این اعتقاد که مردم را در بیخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست این بود که دست به ترکیب آنها نزد.


* این اصطلاح قرآنی که هزار و چهارصد سال پیش مطرح شده است تقریبا معادل اصطلاح از خود بیگانگی و بازگشت بخویش است که درآثار هگل و مارکس و پیروان او ، بر روی آن تاکید بسیار شده است و روشنفکران ما متاسفانه بعوض اخذ آن از قرآن و درک معنای عمیق آن از این کتاب ، آنرا از غرب اخذ کرده اند.




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا