آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ 8/12/86 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
دو بُعد اصلی روح انسان
معرفت و محبت نوعی تلازم با هم دارند. در مرتبهای از آن، معرفت مقدم است و یک نوع علیت ناقصه نسبت به محبت دارد، در مراتبی هم، محبت باعث افزایش معرفت میشود. این زیارتها علاوه بر این که ما را به آن معتقَدات و این معرفتهایی که نسبت به اهل بیت علیهم السلام داریم توجه میدهد، بُعد دیگر روانی ما را هم تقویت میکند.
شناخت و معرفت، و احساس و عواطف دو بعد اصلی روح انسان هستند. این دو تا وقتی تقویت شود، انسانیت انسان تقویت میشود. هر قدر ما به خودمان و به هستی آگاهتر باشیم، انسانتریم. انسانیت هم مراتب دارد. هر قدر معرفت و محبت ما،یا بُعد شناخت و بعد عاطفهی ما ضعیفتر شود، از انسانیت دورتر میشویم. بی توجه و سر در آخور؛ آن دیگر انسان نیست. پس اگر ما در زیارت دو چیز را رعایت کنیم: اول مسایلی که مربوط به شناختمان است؛ این که با چه کسی روبرو هستیم، و بعد سعی کنیم که کارمان را به قصد عبادت و با ادب انجام دهیم، این میتواند در ساختنِ ما و در کمالاتِ روحی ما فوقالعاده اثر داشته باشد.
سرّ زیارت حسین
دربارهی زیارت سیدالشهدا علیه السلام روایات عجیبی آمده که واقعاً بهتآور است. چه سرّی در این کار هست که این همه به آن توصیه شده است؟ در تمامِ اوقات متبرکهی سال، زیارت سیدالشهدا وارد شده است. بزرگانی بودند که قدر این زیارتها را آنقدر میدانستند که سعی میکردند یک روز عمرشان هم بدون زیارت عاشورا نگذرد. کسانی که اگر انسان کارهای علمیشان را ببیند خیال میکند در شبانهروز غیر از فعالیت علمی هیچکاری نداشتند. اما زیارت عاشورا و نماز جعفرشان هم ترک نمیشد و شاید آن توفیقات هم، به برکت همینها باشد. ببینید اهلبیت علیه السلام چه تدبیری به کار بردهاند! این حکمت الهی است که در آنها ظهور پیدا کرده است. با یک السلام علیک یا اباعبدالله گفتن، هم بعد معرفتی انسان تقویت میشود و هم بعد عاطفیاش. انسانیت رشد میکند.
چه طور با یک سلام کردن انسانیت رشد میکند؟! این یک مسیلهی قطعی علمیِ ثابت شده، و هم درونی است. شما با کسی دوست هستید و به او علاقه دارید. اگر این علاقهتان را در عمل ظاهر کنید، کم یا زیاد، این علاقه رشد میکند و تقویت میشود. اگر اظهار نکنید، کَم کَم یادتان میرود؛ «از دل برود هر آن چه از دیده برفت.» پس هر چه ناشی از محبت باشد، محبت را زیاد میکند. اگر به کسی هدیهای بدهید و برایش پول خرج کنید، محبت تان زیاد میشود. اگر به کسی ارادت دارید، با زبان های مختلف عرض ارادت میکنید؛ تا میرسد به آنجایی که کسانی غزلسرایی و مدیحهسرایی میکنند. عاشقانه سخن میگویند و عاشقانه رفتار میکنند. خب بازار عالم با همین چیزها گرم است. اگر این کارها انجام شود روز به روز محبت بیشتر میشود و اگر نشد، کم میشود. شما اگر دوستت را ببینی و به او سلام نکنی، آیا دیگر محبت میماند؟ پس حتی یک سلام کردن میتواند محبت را زیاد کند. چه طور در اطراف انسان چیزهایی هست که توجهش را جلب میکند، اما روزی چند مرتبه یادش میرود بگوید: السلام علیک یا اباعبداللّه! اگر ریشهای در دل نداشته باشد این اثر ظاهر نمیشود. اگر شب اربعین و روزهای دیگر آمد و یادی از زیارت امام حسین نکردی، محبت این گوهرِ عظیم، این اکسیرِ کیمیا، کمکم ضعیف و کمرنگ و بیاثر میشود. بنابراین این همه اهتمامی که در زیارتها هست بیجهت نیست. باعث محبت بیشتر میشود؛ یعنی پیوند روح شما با سیدالشهدا علیه السلام تقویت میشود و رشد میکند.
مراتب زیارت
وقتی انسان کسی را دوست دارد به ملاقات و زیارتش میرود. انگیزهی انسان برای زیارت متفاوت است، همچنان که علت دوستیاش هم متفاوت است. گاهی زیارت از کسی، برای این است که یک کاری با او دارد. مثلاً میخواهد پولی قرض بگیرد. این سلام و محبت ارزش دارد، اما خالص نیست. ولی یک وقت انسان دلش برای کسی تنگ میشود، میگوید: برویم یک سری به دوست مان بزنیم تا رفع دلتنگیمان شود. خب، این از آن کمی مرتبهاش بالاتر است؛ اما بالاخره میخواهد رفع دلتنگی خودش کند. این هم باز برای او نیست. اما محبت ممکن است به یک جایی برسد که انسان اصلاً خودش را فراموش کند. دلتنگم یا نیستم، کاری دارم یا ندارم، نفعی برای من دارد یا ندارد، مهم نیست. گویا غیر از او چیزی نمیبیند. وقتی هم به ملاقاتش میرود چیزی از او نمیخواهد. آمده است تا خضوع کند. ممکن است طوری شود که محبّ، در مقابل محبوب، جز خضوع و جز فانی شدن چیزی نمیخواهد. میخواهد در مقابلش به خاک بیفتد. آخر چرا این طوری میکنی؟! نمیدانم چرا؛ عشق است! خیلی از ماها میخواهیم برویم زیارت سیدالشهدا. آرزو و دعایمان هم زیارت کربلاست اما وقتی عمق دل مان را بکاویم، میخواهیم برویم تا دعای ما تحت قبّهی سیدالشهدا مستجاب بشود. میخواهیم ما را شفاعت کند و گناهان مان آمرزیده شود. میخواهیم برویم حاجت مان را بگیریم. خب، این هم خوب است که باز هم امام حسین علیه السلام را شناختهایم و میدانیم استجابت دعا تحت قبّهی او از ویژگیهای سیدالشهدا علیه السلام است. اما این خیلی فرق دارد با آن کسی که دلش برای امام حسین علیه السلام تنگ شده است. سفر خطرناک است، دست میبُرند، میکشند؛ مهم نیست. جانم فدای حسین.
معرفت در زیارت
از مضامین زیارتها و اذن دخولها برمیآید که مسئله از اینها بالاتر است. در اذن دخولی که در همهی مشاهد مشرفه مستحب است، میخوانیم: «خدایا من میدانم که پیغمبر و اولیاء تو زندهاند، سخن من را میشنوند، من را میبینند، به سلامم جواب میدهند؛ اما من نمیشنوم...». بودند بزرگانی که وقتی سلام میکردند جوابش را میشنیدند. بیچاره ما که کر و کوریم. اگر بخواهیم از این زیارتها درست استفاده کنیم، باید این اعتقادهای مان را جدی بگیریم. باید باور کنم که واقعاً اینجا کسی هست که مرا میبیند و صدای مرا میشنود. باید اجازه بدهند تا من وارد شوم! بودند و هستند بزرگانی که گفتهاند: اگر اذن دخول خواندید و دل تان نشکست وارد نشوید و برگردید. این از مقولهی معرفت است؛ یعنی شناخت امام. عارفا بحقهم، یکی از شیونش همین است. البته از این وسیعتر هم هست. خیلی آسان است بگویند: روایتش ضعیف است یا سندش معتبر نیست! ما نمیفهمیم؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که نمیفهمیم! سعی کنیم آن اندازهاش را که میسّر است، دست کم آن وقتی که به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف میشویم یا اگر سعادت داشته باشیم کربلا مشرف شویم، باورمان باشد که امام میبیند، میشنود، و جواب ما را میدهد و آنچه در دل داریم میفهمد. برای او فرقی نمیکند که بگوییم یا نه؛ این برای ما مهم است که توجه داشته باشیم و ارتباط برقرار کنیم. این ماییم که باید بفهمیم در مقابل چه کسی ایستادهایم. چه موقعیتی داریم و چه شرافتی نصیبمان شده است و چقدر میتوانیم از این موقعیتی که گیرمان آمده است بهرهبرداری کنیم. این از مقولهی معرفت است؛ یک توأمانی هم دارد که با محبت همراه است.
پروردگارا، تو را به مقام سیدالشهدا علیه السلام قسم میدهیم معرفتها و محبتهای ناب اهلبیت علیهم السلام را به همهی ما مرحمت بفرما.