.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 1911
  • بازدید دیروز : 854
  • کل بازدید : 1504604
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/2    ساعت : 7:31 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در جمعه 90/10/23 ساعت 10:32 ص نویسنده : ایمان احمدی

"اللهم تقبل منا هذا القربان" دعایی بود که در رفتار و کردار  پدر شهید جلوه داشت، آن هم وقتی که در کنار تابوت تک پسر خود با قامتی ایستاده در پاسخ به خبرنگاران واگویه داشت که این قربانی کوچک ما فدای سر علی اکبر حسین علیه السلام؛ برادرم که عباس‎وار در جبهه‌ فدای حسین شد، دل بی‌تابم قرار نگرفت، حالا هم که تک پسرم؛ و بلند می‌گویم که خودم و خانواده‌ام هم آماده شهادتیم.

پدر شهید احمدی روشن و پسر شهید قشقایی

حاج رحیم وقتی شنید "آقا رضا" نیز که هشت سال همراه پسرش بوده، رسم رفاقت به جا آورد و تا آخر پا به پای مصطفایش آمد و زمانی که شنید، بیشتر نام پسر او در زبان‌ها می‌چرخد، هنوز قامت رشید پسر به آغوش نکشیده و عقده فراق با او باز نکرده، دست مادر، همسر و خواهران مصطفی را گرفت و به خانه آقا رضا قشقایی رفت تا بگوید شهدا طبقه بندی ندارند.

صحنه‌ دیدار خانواده داغداری را که به تسلای خانواده داغدار دیگری آمده بود، فقط چشم‌ها می‌توانستند، ترسیم کنند. نوبت که به نقل خاطرات رسید، پدر شهید قشقاوی از خصال نیکوی مصطفی می‌گفت و حاج رحیم از مرام "آقا رضا". گویا جای دو پدر عوض شده بود.
 
بابای آقا رضا  که حالا باید نقش بابای محمد حسین هشت ساله پسر را هم ایفا کند، می‌گفت که یک روز از آقا مصطفی پرسیدم که از رضای من راضی هستی که پاسخ داد آقا رضا مهندس ماست و می‌گفت من که می‌دانستم رضا راننده آقا مصطفی است اما هیچ وقت معلوم نبود کدامیک راننده است، هر وقت که به خانه ما می‌آمد، خودش پشت فرمان می‌نشست که رضای ما را بالا ببرد یا وقتی من مریض شدم به بیمارستان آمد.
 
 
پدران شهیدان احمدی روشن و قشقایی در آغوش هم
 
این دیدار سر شار از عاطفه و احساس با ابراز ارادت دو خانواده شهید به نظام مقدس جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب در میان خبرنگاران پایان یافت.
 
خانواده شهید احمدی روشن بعد از این دیدار به معراج شهدای تهران آمدند تا با مصطفای‌شان وداع کنند. وقتی که آمبولانس‌های حامل پیکرهای مطهر شهیدان احمدی روشن و قشقاوی به حیاط معراج شهدا رسید، صدای "یا حسین" فضا را پر کرد.
 
وقتی تابوت شهیدان به سالن معراج شهدا وارد شد، سالنی که بارها شاهد وداع‌های جان‌سوز پدران، مادران، همسران و فرزندان با شهدای‌شان بوده است، تازه داغ دل‌ها تازه شد. سالنی که دو شهید گمنام نیز در آن آرمیده بودند، صدای اشک و ناله با روضه‌خوانی بالا گرفت، دوستان مصطفی که با خصال نیکوی او بیشتر آشنا بودند، بشتر به خود می‌پیچیدند.
 
جالب است، یکی از دوستان مصطفی خیلی بی‌تابی می‌کرد، وقتی دلیل این بی‌تابی را جویا شدیم، می‌گفت که من با مصطفی از لحاظ سیاسی دیدگاه‌های مخالفی داشتیم، اما نمی‌دانید که او چه موجودی بود. سال 84 علی رغم سرزنش‌هایی که می‌کردم، همه تلاش خود را برای انتخاب احمدی نژاد کرد تا آنجا که فرش زیر پای خود را فروخت و می‌گفت که برای رضای خدا باید کاری کنیم که احمدی‌نژاد رأی بیاورد. سال 88 هم وقتی دیدم انتقادهایی دارد، تمام تلاش خود را کردم که به موسوی رأی بدهد، اما به شوخی به من می‌گفت در بین تمام رفیقانم، فقط تو خرده شیشه داری که باید تو را اصلاح کنم!
 
تعجب آور بود وقتی که پدر، مادر و همسر شهید "مصطفی احمدی روشن" کنار تابوت شهیدشان خطاب به دشمنان با صدای بلند اعلام می‌کردند که ما هم  برای شهادت در راه آرمان‌های انقلاب اسلامی آماده‌ایم.
 



مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا