معنی جلوگیری از دلبستگی به امور دنیا این نیست که انسان هیچ بهره ای از دنیا نداشته باشد بلکه منظور این است که استفاده داشته باشد، ولی دل به آن نبندد و برایش قید و بند نشود؛ زیرا در صورتی که بند شد، مانع پرواز اوست. دنیا مرزعه آخرت است ، اگر دلبستگی غیر خدایی در آن نباشد. زندگی معصومین(علیهم السلام) ما بهترین الگو و نمونه در این زمینه است. با مردم و در میان مردم بودند و هنگام نماز، عاشقانه با خدا خلوت میکردند.
نماز، همچون نور است، و نور، راهنمایی است که به انسان کمک میکند تا در تاریکی گمشده خود را پیدا کند.
هر کدام از ما گمشده ای داریم که در این عالم خاکی به دنبال آن میگردیم. هر کس مشغول خواندن نماز میشود با نور نماز به دنبال این گمشده است. اگر گمشده ما در این عالم مقام، ثروت، قدرت و... و از این قبیل مسایل باشد، ذهن و فکر و قوه مخیله ما در نماز سریعآ به سراغ همین امور میرود. اما اگر گمشده ما بهشت و یا فراتر و با ارزشتر از آن، مقصد کسب رضای خدا و رسیدن به مقام قرب الهی باشد، با بهره گیری از نور نماز، نه تنها قوه خیال و فکر و اندیشه ما از امور پست و بی ارزش دنیوی فاصله میگیرد، بلکه با تمام وجود متوجه کوچکی و حقارت خویش و عظمت خالق آفرینش میشود و در این صورت نور نماز وسیله معراج میشود، و نماز او یکی از مصادیق: "الصلوه معراج المؤمن" میشود.
گفتهاند که وقتی میخواهی خدا با تو سخن بگوید قرآن بخوان و وقتی میخواهی تو با خدا سخن بگویی نماز بخوان. نظر قرآن، کلام خدا، راجع به نماز چیست؟
خدا دوست دارد بندهاش چگونه با او سخن بگوید؟ ابتدا ببینیم حضور قلب در نماز چیست؟ به زبان ساده میگویم: وقتی میخواهیم با کسی صحبت کنیم یا به سخن کسی گوش دهیم، اگر حواسمان جمع نباشد چه اتفاقی میافتد؟ طرف دوم ناراحت میشود و میگوید مثل این که برای من و رابطه با من ارزشی قائل نیستی. با دوست، پدر، مادر، استاد و هر که میخواهی صحبت کنی اگر توجه نداشته باشی ، چنین نتیجه ای میگیرد. حال هنگامی که با معبود و پروردگار و خالق و رازق خود سخن میگویی اگر توجه نداشته باشی، چه انتظار داری؟
مشکل بسیاری از ما این است که وقتی نماز را شروع میکنیم به عوض این که از امور دنیوی فارغ باشیم باز هم فکر کارهای روزمره میافتیم و در حالی که خیلیها یمان دوست داریم این گونه نباشد و با حواس پرتی، بی ادبی نکنیم، باز هم نمیتوانیم. میدانید علت چیست؟
1) اول: علاقه و دوستی دنیا که عبارت است از دوستی غیر خدا. همین دوستی دنیاست که در وقت نماز ما را به تک تک چیزهایی که به آنها دلبستگی داریم متوجه میکند و از توجه به معبود باز میدارد.
نمازی که ما میخوانیم با نمازی که منظور قرآن است تفاوت دارد و آن تفاوت عبارت است از حضور قلب در نماز. همان دوستی دنیا که باعث میشود حضور قلب در نماز نداشته باشیم، باعث انواع گناهان میشود. به همین علت در نماز توجه به امور دنیا و کارهای روزمره داریم.
در اینجا توضیح یک مطلب را لازم میدانم که معنی جلوگیری از دلبستگی به امور دنیا این نیست که انسان هیچ بهره ای از دنیا نداشته باشد بلکه منظور این است که استفاده داشته باشد، ولی دل به آن نبندد و برایش قید و بند نشود؛ زیرا در صورتی که بند شد، مانع پرواز اوست. دنیا مرزعه آخرت است، اگر دلبستگی غیر خدایی در آن نباشد. زندگی معصومین(علیهم السلام) ما بهترین الگو و نمونه در این زمینه است. با مردم و در میان مردم بودند و هنگام نماز، عاشقانه با خدا خلوت میکردند.
2) علت دوم که انسان را از داشتن حضور قلب در نماز باز میدارد عبارت است از پرواز خیال که مرتبط با حب دنیاست. خوب است گوشه ای از کتاب بی نظیر «سر الصلاة» امام خمینی(ره) این عارف عاشق حقیقی خدا را باهم بخوانیم: «خیال قوه ای است بسیار غدار که پی در پی از شاخه ای به شاخه ای آویزد و از کنگره ای به کنگره ای پرواز کند و این مربوط به حب دنیا و توجه به امور دنیوی و مال و منال دنیوی نیست بلکه فرار بودن خیال خود، مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است .
وقتی که هنگام نماز احتیاج به ارتباط با حق تعالی داشته باشیم، مگر ممکن است که حضور قلب نداشته باشیم و عمده کار این است که احساس نیاز در ما پیدا شود.
عزیزی میگفت: نماز آیینه اعمال روزانه من و توست. میخواهی ببینی در طول روز چقدر یاد خدا بوده ای و جهت و رنگ کارهایت خدایی بوده، به نمازت نگاه کن هر چقدر حضور قلب داشتی همان قدر اعمال روزانهات خدایی بوده و متقابل آن هرچقدر که میخواهی کارهایت خالص شود، به فکر اصلاح نمازت باش.
خدا از مهمترین صفات مؤمن را خشوع در نماز میداند. چگونه محب خدا و مدعی ایمان به اومی تواند سراسر نمازش به فکر همه موضوعات و تخیلات باشدو لحظه ای به خدا متوجه نباشد؟
کسالت در نماز نیز از صفات دورویان و دوچهرگان معرفی شده است، یعنی فرد، ظاهراً با خدا حرف میزند و در دلش اثری از خدا نیست.
(منافقان میخواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب میدهد؛ و هنگامی که به نماز بر میخیزند با کسالت بر میخیزند و در برابر مردم ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمینمایند.)
چرا موقع عبادت احساس خستگی و چرت به ما دست میدهد؟ چرا با دوستان و رفقای خود ساعتها به حرف و بحث مینشینیم و حرف زدن با خدا این قدر کسالت آور شده است؟
چکار کنیم که در نماز حواسمان پرت نشود؟
خداوند در آیه 2 سوره مؤمنون میفرماید: [مؤمنان [کسانی ] هستند] که در نمازشان خاشعند . بنابراین خشوع در نماز علامت ایمان است نه نماز خواندن . برای تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز امور ذیل توصیه شده است:
- اندیشه در اهمیت و آثار نماز
اگر گوهر گران بهایی و یا یک انگشتر، به ارزش صد هزار تومان، گم کنیم تا مدتی آشفته خاطر میگردیم و شبها خوابمان نمیبرد ، این در حالی است که دو رکعت نمازی را که به همه دنیا و لذتهای آن میارزد، از دست میدهیم و ناراحت نمیشویم!
همان طور که گفته شد قرآن کریم کسالت در نماز و بی میلی به این فریضه الهی را از اوصاف منافقین برشمرده است . (نساء/142)
- امام سجاد(علیه السلام) میفرماید: وقتی نماز میخوانی فرض کن (در آستانه مرگ هستی) و آخرین نمازت را میخوانی. اگر انسان بداند، از عمرش تنها به اندازه خواندن چند رکعت نماز باقی مانده است، حواسش را جمع میکند و سعی میکند نمازش را بهتر و شایسته تر بجا آورد و از کاستیهایش توبه میکند. حال که ما نمیدانیم عمرمان تا کی باقی است، فرض کنیم این آخرین نمازی است که بجا میآوریم . چنین تصوری باعث میگردد در برابر شیطان مقاومت کنیم و او را از خود برانیم، از لحظات و دقایقی که در نماز سپری میکنیم ، بهره شایان ببریم.
وسواس در قرائات
یکی از عوامل حواس پرتی در نماز توجه زیاد و وسواس داشتن در قراءت است که موجب میشود نمازگزار از باطن و حقیقت نماز به ظاهر توجه کند و به جای توجه کردن به معانی نماز و کسب حضور قلب به الفاظ و چگونگی تلفظ آنها مشغول گردد، اگر چه رعایت قراءت، از شرایط صحت نماز است، و لیکن شرط صوری است و باید در حدّ تکلیف آن را انجام داد و نیز از توجه زیاد به ظاهر، باید پرهیز کرد.
باید بدانیم که رعایت قراءت، از احکام ظاهریه نماز و عبادت میباشند و باید در حدّ اعتدال و تکلیف به آنها توجّه کرد و حضور قلب و تخلیه قلب ازدیگران از شرایط باطنیه نماز است و حقیقت نماز با وجود آن معنا پیدا میکند که هرچه توجه به این معنا زیادتر باشد، نماز کاملتر خواهد شد، باید توجه کنیم که فرق نماز امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ با نماز ما در حضور قلب به خدا میباشد نه به مدّ «و لا الضالّین» و قراءت کاملتر آن حضرت.
ارتکاب گناه
یکی دیگر از عوامل حواسپرتی در نماز ارتکاب گناه است چون همان طور که نماز، عامل بازدارنده از گناه است، فحشا و منکرات نیز مانع حضور قلب در نماز است. نماز و گناه رابطه متقابل و متضاد دارند. کسی که اهل فحشا و منکر است، توفیق تحصیل حضور قلب در نماز را ندارد، چرا که گناه اثر منفی خود را در نماز میگذارد و از طرفی نماز به میزان حضور قلب در آن، بازدارنده از معصیت و بزهکاری میباشد و این که خداوند در قرآن کریم فرموده است:
«اِنّ الصّلوة تَنهی عنِ الفحشاء و المنکَرِ؛ نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد» مسلماً نماز با حضور قلب را اراده کرده است، چرا که حضور قلب یعنی حاضر شدن قلب در محضر خدا که مبدأ پاکیهاست و قلب آدم فاسق، فاجر و گناهکار نزد معاصی است نه خدا؛ ممکن نیست دل آدمی هم در معاصی غرق باشد و هم در معنویّات.
دوستان! به خاطر تشکر از خدا هم شده تا 5 دقیقه حواسمان فقط جمع صحبت با او باشد، به خاطر تشکر از انبوه نعمتهای آشکار و پنهانی که به ما داده، دل و زبانمان یکی شود و چه نعمتی بالاتر از اجازه حرف زدن با او در نماز!
چرا حال مناجات و نماز ما یک دهم گفت وگو با همسر و دوست ما نیست؟ چرا؟