.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 9784
  • بازدید دیروز : 41
  • کل بازدید : 1548278
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/28    ساعت : 8:9 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در پنج شنبه 90/9/17 ساعت 2:39 ع نویسنده : ایمان احمدی

واقعه کربلا و آنچه در پی این واقعه به وقوع پیوست ذخایر ارزشمندی برای نسلهای بعدی فراهم آورد تا با بررسی و مطالعه آنها خویشتن و جامعه ی خویش را حفظ نمایند و در هر برهه از زمان متوجه این باشند که اگر در مسیر حرکتشان بویی از رفتار های مردم آن عصر به مشام می رسد باید ایستاد و راه را اصلاح کرد و گرنه باید منتظر اتفاقاتی مانند کربلا بود.

آنچه می خواهیم در این جا بدان بپردازیم شخصیت شناسی افراد در برخورد با سیدالشهدا و قیام ایشان است، برای این منظور شاید مناسب باشد طرز مواجهه برخی از افراد، با اسامی آنها بیان شود و نتیجه گیری به خواننده واگذار گردد:

-«احنف بن قیس»: وقتی نهضت حسینی آغاز شد و از وی خواستند که به سیدالشهدا بپیوندد بیان داشت ما تا به حال این خانواده را آزموده ایم این خانواده روش سلطنت نمی داند و اگر قدرت هم بدستشان برسد نمی توانند آن را نگه دارند وی در مقابل به بنی امیه استناد می کرد و بیان می داشت ببینید بنی امیه چقدر زرنگ هستند همین که حکومت به دستشان رسید توانستند آن را حفظ و به هم انتقال دهند اما علی و حسن چه کردند و من سرنوشت خویش را با چنین خانواده ای گره نمی زنم. ای بسا او فردا بخواهد در راه خویش کشته شود! و از ما نیز چنین توقعی داشته باشد

شخصی با نگاه کاملا مادی و ماتریالیستی و بدون توجه به فراتر از دنیا

-«ابوبکر بن عبد الرحمان»: وفتی امام می خواستند از مدینه خارج شوند خدمت امام رسید و به ایشان عرض کرد: آقا شما که مردم عراق را می شناسید اینها عبید الدنیا هستند خودتان دیده اید که با پدر و برادرتان چگونه برخورد کردند چگونه دوباره به آنها اعتماد می کنید و بسوی عراق راه می افتید خواهش می کنیم نروید.

این افراد آدمهای بدی نبودند ولی نمی خواستند زحمتی هم برای خودشان درست کنند و مسئولیتی در رابطه با امامشان به گردن بگیرند امام در جواب این فرد گفتند: خدا به تو خیر دهد، تو سعی خودت را کردی ولی هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد

به نوعی حضرت می فهمیدند این افراد به خاطر اینکه خودشان حال پرداخت کردن هزینه ندارند؛ دارند ایشان را از این سفر باز می دارند و امام به نوعی این گونه افراد را به اصطلاح دست بسر می کردند.

نمونه ی دیگر «ابن عباس» است که حضرت در مکه با ایشان روبرو شدند. ابن عباس از مفسرین بزرگ و به نوعی از رجال مهم جهان اسلام است وقتی ابن عباس با امام روبرو شد به ایشان گفت چرا در روش سیاسی خود تجدید نظر نمی کنی؟ اهل عراق و کسانی که به تو نامه نوشته اند قابل اعتماد نیستند اینها مصداق این آیه از قرآن اند که بی دین نیستند ،نماز می خوانند ؛ اما از روی کسالت و ریا چرا خود را با اعتماد به ایشان به کشتن می دهی؟ حضرت در پاسخش فرمودند: چرا این نصایح را به من می گویی؟ من فرزند پیامبرم مرا از کنار پیامبر و از خانه و شهرمان بیرون رانده اند و امروز در کل جهان اسلام نقطه امنی برای ما نمانده است. من کجا بروم که متعرض من نشوند؟ تصمیم بر این است که به هر قیمتی من کشته شوم چرا که وجود من علامت سوال مشروعیت یزید است. من نه شرک به خدا ورزیده ام و نه بر خلاف سیره ی رسول الله حرکت کرده ام.

نمونه ی دیگر «عبدالله بن عمر» پسر خلیفه دوم است. وی نیز در مکه امام را ملاقات می کند و از نهضت حسینی و قصد امام آگاه می شود. وی در مواجهه با امام می گوید تو فرزند پیامبر هستی که خدا او را بین دنیا و آخرت مخیر کرد و او آخرت را برگزید. دنیا را رها کن و آخرتت را آباد کن دین داری چه ربطی به سیاست و حکومت دارد؟

امام در پاسخ به وی فرمودند: «اف لهذا الکلام ابدا» وای بر این منطق برای همیشه این چه منطقی است. ابن عمر! برای من استدلال کن کجای کار من اشتباه و نادرست است؟

عبدالله بن عمر گفت: «اللهم لا» تو از اشتباه بدوری و من می دانم یزید شخص فاسدی است اما من می ترسم این چهره ی زیبای تو با ضربات شمشیر متلاشی شود. حیف نیست؟

امام فرمود بدان که اینها دست از سر من بر نمیدارند حتی اگر ساکت باشم مگر سر یحی بن زکریا را نزد فاسقان نبردند؟ تو گمان می کنی اینها چون ما فرزندان پیامبریم در صورت سکوت؛ از سر ما می گذرند؟ از خدا بترس و یاریم کن. البته اگر هم بترسی و کمکمان نکنی عذر زیاد است و اگر با ما نمی آیی لا اقل با این افراد بیعت نکن و دلت با ما باشد.

نمونه ی دیگر شاعری است به نام «فرزدق» که با کاروان امام در راه کوفه برخورد می کند. امام از وی می پرسند وضع کوفه چه طور است؟ فرزدق جواب می دهد: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» این مردم دلهایشان با توست و شمشیر هایشان با بنی امیه است. بهتر است از همین جا بر گردی

بعد هم احکام فقهی طواف حج را از امام می پرسد و بدون اینکه از امام بپرسد وظیفه ی او در این میانه چیست و آیا او هم باید با امام همراه شود یا خیر؟ از امام خداحافظی می کند و می رود و بعد هم شاعر امویان می شود.

نمونه ی دیگر یکی از افسران امیر المومنین در جنگ صفین و به نوعی از دوستان قدیمی امام حسین به نام «حرثمه» است. وی نیز در راه کربلا با امام روبرو می شود. وقتی به امام می رسد می گوید بگذارید خاطره ای عرض کنم: وقتی با پدرت علی از جنگ صفین بر می گشتیم همین جا که رسیدیم علی علیه السلام از اسب پایین آمد و مشتی از این خاک را برداشت و بویید و پس از مکثی فرمود پسرم حسین در اینجا کشته خواهد شد.

امام به وی می گویند بسیار خوب «امعنا انت ام علینا»؟ با ما هستی یا برما؟

می گوید «لا معک و لا علیک» ما زن و بچه داریم ما را عفو بفرمایید. امام به وی گفتند بسیار خوب حال که با ما نمی آیی از این جا دور شود تا صدای غربت ما را نشنوی چرا که اگر کسی فریاد یاری خواهی ما را بشنود و به کمک ما نشتابد با صورت در آتش افکنده خواهد شد.

نمونه ی دیگر جنگ جویی است به نام «عبیدالله بن حر» وی نیز با امام حسین ملاقاتی دارد که خودش گزارش کرده است: می گوید حسین را دیدم که به خیمه ی من وارد شد، چهره ای بسیار زیبا داشت از ایشان پرسیدم آقا ریشهایتان را رنگ زده اید؟ چه زیبا شده است (سوال را ببینید!) امام به او می گویند از تو کمک می خواهیم. می گوید آقا من زندگی و زن و بچه دارم و شرمنده ام ولی یک اسب و یک شمشیر داردم که بی نظیر هستند اینها را به شما می دهم سید الشهدا می گویند: ما برای اسب و شمشیر نیامده ایم ما برای خودت آمده بودیم و بلند می شوند و از چادر بیرون می روند و به او می گویند حال که با ما نمی آیی از اینجا دور شو تا صدای غربت ما را نشنوی که اگر بشنوی و به یاری ما نشتابی در آتش افکنده خواهی شد.

نمونه ی دیگر خود «عمر سعد» است که امام به وی می گویند: تو به خاطر حکومت ری کمر به قتل ما بسته ای اما بدان که اگر حتی ما را نیز بکشی از گندم ری نخواهی خورد که ابن سعد به جای تنبه به شوخی می گوید خوب گندم نشد ما به جوی ری هم راضی هستیم.

و نمونه آخر هم ماجرایی است که «دختر امام حسین، فاطمه» نقل میکند: می گوید وقتی عصر عاشورا به خیام یورش آوردند تا خیام را غارت کنند یکی از لشگریان به سمت من آمد من فرار کردم اما زمین خوردم آن شخص به من رسید و در حالی که گریه میکرد از پای من خلخالم را باز می نمود به او گفتم چرا گریه می کنی گفت: زیرا شما دختران پیامبرید. گفتم: اگر میدانی ما که هستیم و به حقانیت ما واقفی پس چرا اینگونه برخورد می کنی؟ آن ملعون می گوید آخر اگر من این کار را نکنم شخص دیگری این کار را خواهد کرد!

این نوشته را با فرازی از زیارت اربعین در وصف عاملین فاجعه کربلا تمام می کنیم. حضرت صادق علیه السلام در این زیارت می فرمایند:

...و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری آخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردی فی هواه و اسخطک و اسخط نبیک و اطلاع من دک اهل الشقاق و النفاق و حمله الاوزار المستوجبین النار....

علیه او (امام حسین) کسانی دست به دست هم دادند که فریب دنیا را خوردند « غرته الدنیا» و خویش را به بهره ناچیز دنیا فروختند « بالارذل الادنی» و آخرت خویش را به بهایی کم از دست دادند « بالثمن الاوکس» و خود را در چاه هوی و هوس سرنگون ساختند « و تغطرس و تردی فی هواه»
منبع:کورش اردستانی سایت رویش




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا