.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 357
  • بازدید دیروز : 13035
  • کل بازدید : 1551888
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/29    ساعت : 1:20 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در شنبه 90/9/5 ساعت 7:35 ص نویسنده : ایمان احمدی

نماز صبحش را که خواند دیگر نخوابید رو به قبله نشسته بود و ذکر می‌گفت و گاه گاهی قطره های اشک او را به عرش می‌برد.
 
موهای جو گندمی ، صورت آفتاب سوخته و چین روی پیشانی‌اش نشان از پختگی می‌داد. چفیه‌اش را عطر زد و موهای سر و محاسن را شانه. حس می‌کرد شب عملیات است... کربلای... یا والفجر چند؟ بازهم لباس خاکی‌اش را به تن و بند پوتین هایش را محکم کرد، سربند یا زهراسلام الله علیها به پیشانی بست. آفتاب که در آمد زد بیرون...
 
بیست و دوم بهمن ماه سال نود بود، باید به سمت میدان آزادی می رفت!بسیج



مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا