تهدیدهای نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی در بیست سال گذشته امری طبیعی برای ملت ما بوده که هربار به بهانهای مطرح شده است. اینبار اما به نظر میرسد که دلیل این تهدیدها نگرانی از ادامهی حیات اسرائیل با توجه به وقوع بیداری اسلامی در منطقه است. به نظر شما معادلات منطقهای در مورد اسرئیل به چه سمتی پیش خواهد رفت؟
تحولاتی که تاکنون رخ داده و در رأس آنها سقوط رژیم مبارک و پیامدهای پس از آن، برای رژیم صهیونیستی مانند یک کابوس آشفته بوده است. این رژیم بیش از همه نگران تحولات آینده است، زیرا بیشترین ضربه را از این تحولات خورده است. اکنون رژیم صهیونیستی همپیمان ارزشمندی مثل حُسنی مبارک را از دست داده است. تعبیری که اسرائیلیها در مورد مبارک به کار میبردند، «گنج استراتژیک» بود. حتی چندی پیش در خبرها آمد که اسرائیل مبارک را به عنوان نامزد «مرد سال» معرفی کرده است. اینها همه نشان از خدمات مبارک به رژیم صهیونیستی در سی سال گذشته دارد.
با اینکه پیمان کمپدیوید در زمان انور سادات امضا شد، اما قسمت عمدهی آن در زمان مبارک به اجرا در آمد. اسرائیلیها علناً و آشکارا اذعان دارند که پیمان کمپدیوید تنها یک پیمان صلح نبود، بلکه دستاوردهای بسیار مثبت امنیتی و اقتصادی نیز برای آنها در پی داشت. هِنری کسینجر1 در دههی هفتاد میلادی این جملهی معروف را گفت که «بدون [توافق با] مصر هیچ جنگی بین اعراب و اسرائیل اتفاق نمیافتد و بدون [توافق با] سوریه هیچ صلحی بین اعراب و اسرائیل رخ نمیدهد.» این یک واقعیت تلخ است، زیرا وقتی مصر پیمان کمپدیوید را پذیرفت و از جبههی مبارزهی اعراب بیرون آمد، عملاً دیگر هیچ جنگی علیه اسرائیل وجود نداشت. یعنی اردن و سوریه و لبنان ضعیفتر از آن بودند که بتوانند مستقلاً در چنین مبارزهای حضور داشته باشند.
تحولات اخیر منطقه و بهویژه مصر حتی از لحاظ ژئواسترتژیک نیز امنیت اسرائیل را به چالش کشیده است. گابیل، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی، در مراسم تودیع خود صراحتاً اعلام کرد: ما تا الان از بابت مرزهای جنوبی آسودهخاطر بودیم و استراتژی و دکترین اسرائیل بر اساس مرزهای شمالی طراحی شده بود، اما پس از سقوط مبارک جبههی جنوبی هم ناامن شده است. پس باید دکترین نظامی خود را تغییر دهیم، زیرا دیگر احتمال حمله از جنوب نیز وجود دارد.
از طرف دیگر رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسیده که سر کار آمدن هر نظام دیگری در مصر، هیچگاه مانند نظام مبارک برای آنها مفید نخواهد بود، زیرا مردم مصر بهپا خاستهاند. درست است که انقلاب در مصر کامل نشده و تنها بخشی از حاشیه و رأس نظام پیشین از بین رفته و هنوز بدنهی آن باقی است، اما در همین حد هم مسئولین شورای نظامی در پیمان کمپدیوید تجدید نظر میکنند. مثلاً آقای نبی العربی، دبیرکل نهضت عرب که مدتی وزیر خارجهی مصر بود، صریحاً اعلام کرد که پیمان کمپدیوید یک پیمان دوجانبه است و مصر نمیتواند یکجانبه و یکطرفه آن را لغو کند. البته ایشان این تعبیر را نیز داشت که: در طول 30 سال مصر به تمام تعهدات خود در کمپدیوید عمل کرده، اما اسرائیل عمل نکرده است و ما باید از همین زاویه وارد شویم که چرا اسرائیل به تعهدات خود عمل نکرده است؟
چند وقت پیش نیز آقای عصام شرف، نخستوزیر فعلی مصر گفت: پیمان کمپدیوید پیمان مقدسی نیست که حق تشکیک در آن وجود نداشته باشد. این جملات با واکنش مقامات رژیم صهیونیستی روبهرو شد، زیرا این پیمان برای آنها یک گنج استراتژیک است و منافعی را برای آنان تأمین کرده که قابل چشمپوشی نیست. اگر این پیمان لغو شود، ارتش مصر میتواند در صحرای سینا مستقر شود و این خطر بزرگی برای اسرائیل به حساب میآید.
بنابراین از نظر اسرائیلیها یک اتفاق بزرگ استراتژیک رخ داده است؛ اینکه مبارک سقوط کرده و معلوم نیست چه دولتی در مصر بر سر کار خواهد آمد. ، گروههای مخالف اسرائیل در مصر پا گرفتهاند و همهی اینها برای اسرائیل یک کابوس شده است. تلاش آمریکا و اسرائیل برای غلبه بر موج بیداری اسلامی نیز به همین دلیل است.
وضعیت در مورد اردن نیز به عنوان یکی از همپیمانان نزدیک اسرائیل همینگونه است. همه میدانند که دستگاه امنیتی اردن در منطقه مثل شعبهای از موساد عمل کرده و این دستگاه رابطهی نزدیکی با رژیم صهیونیستی دارد. الان خیال اسرائیل از بابت مرز کرانهی باختری رود اردن راحت است، ولی هنوز به دلیل مسائل داخلی، در اردن حرکتهای اعتراضی گسترش پیدا نکرده است. اگر این رژیم هم دچار بحران شود، قطعاً مشکلات اسرائیل دوچندان خواهد شد.
ما شاهد تلاشهای آمریکا و اسرائیل در سوریه برای تضعیف جبههی مقاومت هستیم. آنها در این کشور چه برنامهای را دنبال میکنند؟
اسرائیل در برخورد با سوریه دو دیدگاه دارد؛ اول سرنگونی حکومت فعلی سوریه به سبب همپیمان بودن با ایران و حزبالله لبنان و گروههای فلسطینی است. دوم اینکه به دلیل عدم شناخت جایگزین این حکومت، نظام فعلی تا مرز سقوط پیش برود و در حالت مرگ و زندگی قرار بگیرد تا پس از آن شروع به گرفتن امتیازهایی از آن مانند قطع رابطه با ایران کنند. بنابراین تمام اتفاقاتی که در منطقه رخ میدهد، بر ضد آمریکا و اسرائیل است. از همینجا این سادهاندیشی عدهای رد میشود که معتقدند این اتفاقات را آمریکا طراحی کرده است. آمریکاییها الان سردرگم هستند و با تلاشهای دیپلماتیک در صدد کنترل موج و خیزش مردم هستند. ضمن اینکه اگر دست آمریکا بود، اول باید انقلاب را از مخالفین خود شروع میکرد، اما چطور است که آمریکا انقلاب را از همپیمانان خودش شروع میکند؟!
اینکه اسرائیل در محاصره قرار گرفته، حرف درستی است. حتی خود اسرائیلیها معتقدند: «ما جزیرهای هستیم که در دریایی از دشمن قرار گرفتهایم.» این سبب میشود که وضعیت اسرائیل به همان سالهای آغازین شکلگیری بازگردد. البته با این تفاوت که نظامها دیگر با ارتشهای کلاسیک خود به مقابله با رژیم صهیونیستی نمیآیند، بلکه یک پتانسیل قوی و مستحکم برای مبارزه با این رژیم پدید آمده است. امروز روز حضور مردم و گروههای مقاوت مردمی است. در غزه با وجود وسعت کم آن، همین گروهها دردسرساز شدهاند و اگر مصر هم حمایت علنی و آشکار خود را از فلسطین اعلام کند، این گروهها بیشتر هم خواهند شد.
با توجه به تحلیل شما، اگر وضعیت استراتژیک رژیم اشغالگر قدس تا این حد بحرانی است، پس چرا آنها جمهوری اسلامی ایران را تهدید نظامی میکنند؟
این واقعیت که اسرائیل در وضعیت بد استرتژیک قرار گرفته، شعاری نیست که فقط مخالفان اسرائیل آن را سر بدهند، بلکه در گزارش مفصلی هم که یکی از مراکز بسیار معروف پژوهشی و امنیتی در دانشگاه تلآویو تهیه شده، خود اسرائیلیها اعتراف کردهاند که وضعیت استراتژیک اسرائیل در حال حاضر بدترین وضعیت در طول بیش از شصت سال تشکیل این رژیم غاصب است. اما اینکه چرا اسرائیلیها در چنین وضعیتی ایران را تهدید به حملهی نظامی به تأسیسات هستهای میکنند، مربوط به همین وضعیت بد استراتژیک است. اسرائیلیها برای فرافکنی و تحتالشعاع قرار دادن مشکلات داخلی و خارجی خود نیاز به یک بحرانسازی در منطقه دارند تا توجهات داخلی را به خود جلب کنند. آنها میخواهند ایران را به عنوان یک خطر بالفعل مطرح کنند؛ خطری که هر لحظه ممکن است اصل وجود رژیم صهیونیستی را تهدید کند. سپس با قرار دادن این موضوع در صدر خبرها بر مشکلات داخلی خود سرپوش بگذارند، زیرا موجی از نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی در درون اسرائیل طی ماههای اخیر به وجود آمده است.
از طرف دیگر تحولات و وضعیت کلی منطقه، اسرائیلیها را بسیار ناراحت کرده است. این تحولات باعث شده که توجه جهانی به ایران کم شود و پروندهی هستهای ایران از اولویت خارج گردد و ایران بتواند به برنامهی هستهای مسالمتآمیز خود بپردازد که در نظر اسرائیل با اهداف نظامی همراه است.
لذا سناریوی تهدید برای رژیم صهیونیستی، به عنوان یک عامل نجات از بحران داخلی مطرح میشود. اما در این بین مشکلاتی برای این هدف وجود دارد؛ اولاً آمریکا و اسرائیل دربارهی تهدید نظامی اتفاق نظر ندارند. وضعیت پیچیدهی آمریکا در منطقه اصلاً به این کشور اجازه نمیدهد که جنگی، آن هم با ایران راه اندازد؛ جنگی که نهتنها نتایج آن تضمین شده نیست، بلکه به محض اینکه شروع شود، آمریکا دیگر نمیتواند آن را کنترل کند. در این صورت، امنیت منطقهی حساس خلیج فارس و جریان صدور نفت و وضعیت ضعیف همپیمانان امریکا در این منطقه، همه و همه زیر سؤال خواهد رفت.
ما شاهد بودیم که چند هفته پیش وزیر دفاع آمریکا به اسرائیل سفر کرد و در آنجا صریحاً اعلام کرد که آمریکا به هیچ عنوان آمادهی حمله به ایران نیست. او از اسرائیل هم خواست که خودسرانه دست به این کار نزند. در اسرائیل هم اینگونه نیست که اتفاق نظر وجود داشته باشد. الان در اسرائیل اعلام شده که نتانیاهو و ایهود باراک به عنوان نخستوزیر و وزیر دفاع اسرائیل، دو نفری تصمیم گرفتهاند که دستور حمله به تأسیسات هستهای ایران را صادر کنند. اسرائیلیها معتقدند که چنین تصمیمی نه در کابینهی نتانیاهو مورد اتفاق نظر است و نه در بین شخصیتهای سیاسی و پارلمان اسرائیل مورد تأیید است. شخصیتهای امنیتی و فرماندهان نظامی این رژیم چنین تصمیمی را تأیید نمیکنند. اغلب آنها معتقدند چنین حملهای اصلاً نتیجهی مثبتی نخواهد داشت، زیرا جمهوری اسلامی ایران با توجه به تجاربی که از حملات نظامی اسرائیل به تأسیسات هستهای عراق و سوریه در سه دههی گذشته داشته، تأسیات هستهای خود را در یک نقطه متمرکز نکرده و واحدهای مختلف آن را در سراسر کشور پهناور خود پخش کرده است. فاصلهی بین این واحدها آنقدر زیاد است که یک نیروی هوایی در حد نیروی هوایی اسرائیل قادر نیست این مسیرهای طولانی را طی کند و به این اهداف حمله کند. اگر هم موفق به چنین حملهای شوند، به دلیل وجود این تأسیسات در زیر زمین و کوهها، ضربه به آنها ضربهای کاری نخواهد بود و جمهوری اسلامی بهراحتی میتواند خسارات وارده را جبران کند و به کار خود ادامه دهد.
بنابراین از دیدگاه نظامی منطقی بر این تهدید حاکم نیست و فرمانده نیروی هوایی اسرائیل هم همین دلایل را اشاره داشته است. از دیدگاه دیگر آنها معتقدند که در این حالت ایران به طور کامل از ان.پی.تی خارج میشود و دیگر تعهدی به آژانس بینالمللی نخواهد داشت و به این ترتیب دیگر آژانس نمیتواند بر فعالیتهای هستهای ایران کنترل و نظارت داشته باشد. یعنی نهتنها دستاوردی برای اسرائیل ندارد، بلکه ضررهای زیادی برای اسرائیل و آمریکا خواهد داشت. این مباحث به صورت گستردهای در اسرائیل مطرح است.
در دو تجربهی گذشتهی اسرائیل، یعنی حمله به تأسیسات عراق در سال 1981میلادی و حمله به تأسیسات هستهای سوریه، این دو حمله در یک سکوت رسانهای و سیاسی مطلق انجام گرفت. یعنی قبل از اجرای این حمله هیچ خبر و نشانهای و حتی اشارهی غیر مستقیمی مبنی بر حملهی اسرائیل وجود نداشت. این دو حمله در سکوت مطلق و غافلگیری کامل انجام شد. اصلاً این استراتژی ارتش اسرائیل است که همواره میخواهد طرف خود را غافلگیر کند. حالا اما اسرائیل در مورد ایران دست به جنجال زده و تهدید نظامی علیه ایران را تبلیغاتی کرده است. این یک عملیات و جنگ روانی است که فشار به ایران و روسیه و چین بیاورند تا از یک طرف روسیه و چین را وادار کنند که قطعنامه را بپذیرند. از طرف دیگر رژیم صهیونیستی در نظر دارد که تهدید نظامی را اهرم فشاری بر علیه ایران قرار دهد و از جمهوری اسلامی ایران در کل منطقه و بهخصوص عراق امتیاز بگیرد.
آمریکاییها تلاش زیادی کردند که بتوانند قراردادی مبنی بر تمدید حضور نظامی آمریکا در خاک عراق تصویب کنند، اما ناکام ماندند. اکنون نیروهای آمریکایی در حال خروج از این کشور هستند و تا سال 2012 -اوایل دیماه- باید همهی نیروها را از عراق خارج کند. آمریکاییها تحلیلشان این است که مخالفت عراق به علت نفوذ و فشار ایران بر عراق است و معتقدند که با تهدید ایران، آنها مجبور خواهند شد که در عراق امتیاز بدهند و دولت عراق با حضور بخشی از نظامیان آمریکایی موافقت کند. در واقع اکنون این استراتژی را که دنبال میکنند که نوعی باجخواهی را با عربدهکشی اسرائیل پیش ببرند.
اما در صورت هرگونه اقدامی، گزینههای بسیاری برای پاسخ ایران به حملات احتمالی وجود دارد. الان نیروهای آمریکایی در منطقه حضور دائم و موقت دارند. در حاشیهی خلیج فارس، پایگاههای آمریکایی وجود دارد؛ این پایگاهها بهراحتی در تیررس موشکهای ایران است و جان نظامیان آمریکایی به خاطر اسرائیل به خطر خواهد افتاد و این کشور در قبال افکار عمومی خود با مشکل جدی مواجه خواهد شد. ضمن اینکه حتی خود اسرائیلیها به بستهشدن تنگهی هرمز گلوگاه اقتصادی نیز اشاره میکنند که ایران قادر به انجام آن است و لذا دنیا با یک بحران بزرگ اقتصادی، فراتر از بحران فعلی روبهرو خواهد شد و این چیزی نیست که امریکاییها به دنبال آن باشند.