.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 287
  • بازدید دیروز : 1659
  • کل بازدید : 1506961
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/4    ساعت : 6:26 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در دوشنبه 90/6/21 ساعت 8:40 ص نویسنده : ایمان احمدی

آیت‌الله خوشوقت از جمله اساتید برجسته اخلاق است که سال‌ها مجلس وعظش در تهران و قم از مسئولان و مقامات کشوری گرفته تا دانشجویان و طلاب جویای حق را به سمت خود کشانده است.

این عالم بزرگوار و انقلابی اگرچه هیچ‌گاه در مسندی از مسندهای نظام مقدس جمهوری اسلامی تکیه نزده اما همواره تحلیل‌ها و پیش بینی‌های دقیق او در عالم سیاست تحسین کارشناسان و تحلیلگران سیاسی را به همراه داشته است.

آنچه که در پی می‌آید بخشی از گفت‌وگویی خواندنی حجت الاسلام و المسلمین رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با آیت‌الله خوشوقت شامل بخش‌هایی از جمله بایسته‌های اخلاق اسلامی، هدف از تشکیل حوزه‌های علمیه، خاطراتی از دوران مصدق و ارادت توده‌ای‌ها به سید الشهدا(ع) و حضرت امام(ره) و بیان زوایایی کوتاه از مشی شخصی رهبر انقلاب اسلامی است که در نشریه حاشیه به صاحب امتیازی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است.

از روزی که در ازدحام جمعیت به سختی خود را به آیت الله خوشوقت رساندم و برای نوشتن شرح حال‌شان کمک خواستم بیش از یک سال می‌گذرد، اگرچه ایشان از این امر استقبال نکردند و گفتند که تمام زندگی من یک صفحه بیشتر نمی‌شود اما به مساعدت معظم له این گفتگو انجام شد.

متن ذیل منتخبی از گفتگوی مبسوط، صمیمی و پرباری است که میان حجت الاسلام و المسلمین رشاد و آیت الله خوشوقت صورت پذیرفته است که تقدیم حضورتان می شود.

آیت الله عزیز خوشوقت در سال 1305ش در تهران به دنیا آمد، دروس مقدماتی حوزه را از مسجد معز الدوله آغاز کرد و در مدرسه لرزاده ادامه داد. سپس برای بهره بردن از اساتید بنام به حوزه علمیه قم آمد و در آنجا در دروس آیات عظام سید حسین بروجردی، سید محمد حسین طباطبایی، امام خمینی، شهید محمد صدوقی، محمد مجاهدی تبریزی، سید مجد الدین قاضی دزفولی و... شرکت کرد.

بعد از 13 سال تحصیل در قم به تهران بازگشت و تاکنون در تهران حضور دارد و شاگردان و علاقه‌مندان از محضر پربارشان استفاده می‌کنند. امامت جماعت در مسجد امام حسن مجبتی- علیه السلام- در تهران و جلسه درس اخلاق ایشان که هر دو هفته یک بار در مسجد اعظم قم تشکیل می‌شود؛ از جمله اموری هستند که ایشان به آن‌ها اشتغال دارند.

چه مسیری می‌تواند جویندگان سلوک الهی را به مقصد برساند؟

واجبی ترک نشود و حرامی را مرتکب نشویم. این است که ایمان را بالا می‌برد. ایمان که بالا رفت، بصیرت پیدا می‌شود.

یعنی ما ریاضتی فراتر از واجبات و محرمات شناخته شده در اسلام نداریم؟

نه. ریاضت سالم همین انجام واجب و ترک حرام از سن بلوغ تا آخر عمر است. این ریاضت اسلام است. ادامه این ریاضت ایمان را بالا می‌برد و ایمان که بالا رفت انسان بصیرت پیدا می‌کند و حجاب‌ها برطرف می‌شود.

پس این دستورات ریاضتی که بعضی به دیگران می‌دهند مشروع نیست؟

باید منشأ آن همین دو آیه باشد: "یا اَیُهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوالله" َواجبات و محرمات را مراعات کنید تا ایمان بالا برود و "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا" برای درجات بعد هم ذکر کثیر لازم است؛ این دو آیه اساس اخلاق و رشد است.

اگر کسی بگوید که مثلا وقتی شما یک چله می‌گیرید و در یک محیط آرام تمرکز دارید، حالت ذکر شما تقویت می‌شود و قدرت ذکر و تذکر شما قوت پیدا می‌کند؛ این در همان مسیر است، البته منوط به اینکه خلاف شرع نباشد.

فقط با اطاعت فرمان است که می‌توان به طرف خدا رفت؛ بنابراین در تمام مراحل، چه در قسمت اول باشیم و چه در قسمت دوم -که واجب نیست ولی برای حرکت به طرف هدف الزامی است- این مساله لازم است، یعنی اطاعت فرمان باید آنجا باشد.

من از این بیان حضرتعالی این جور برداشت می‌کنم که گویی ما چیزی به نام سلوک عرفانی نداریم و هرچه هست، همان دستورات شرعی واجب و حرام و مستحب و مکروهی است که در فقه بیان شده و دستورهایی که در قالب اخلاق ذکر شده است.

بله همان آیه است. منتها مردم می‌خوانند ولی عمل نمی‌کنند. کم هستند افرادی که در طول عمر تقوا را رعایت کنند. کار خیر زیاد می‌کنند و کنار آن هم مرتکب گناه می‌شوند و همین گناهان حجاب می‌آورد. اینها افراد نادری هستند که کار حرام انجام نمی‌دهند و این می‌شود که ایمان مرتب در تزاید باشد و ایمان که در تزاید باشد، حرکت در مرحله دوم آسان‌تر می‌شود.

شما پیشتر فرموده بودید که مرحوم علامه می‌گفتند طی طریق و مراتب کمال پله پله است. چه مراحل دیگری برای سیر و سلوک الی الله وجود دارد؟

بله، پله شریعت و پله رشد ایمان، این دو آنجا ادامه دارد. منتها در آنجا دستورالعمل‌هایی به صورت ذکر مطرح است که باید عمل شود که یاد خدا باید بیشتر باشد، کمتر نمی‌شود باشد، چون خدا گفته "کثیرا" زیاد و کم نه؛ آنجا به ادامه تقوا عمل می‌شود به ادامه ذکر کثیر هم عمل می‌شود. این آدم را جلو می‌برد و با این دو گام، فرد بصیرت پیدا می‌کند و چیزهایی می‌بیند و می‌فهمد که دیگران نمی‌فهمند.

مرحوم علامه طباطبایی مراتب و منازلی برای سلوک قائل نبودند؟

مرتبه سلوک همین است. اول باید یاد بگیرد که چه چیز واجب است و عمل کند و بعد هم وارد "ذکر کثیر" شود. اگر این را ادامه بدهد وارد مرحله دوم می‌شود.

درخصوص نظم حوزه، اخلاق در حوزه، نظام آموزشی حوزه و زیّ طلبگی مورد توجه طلبه‌ها اگر مطالبی بفرمایید، ممنون می‌شویم.

هدف از تشکیل حوزه‌های علمیه دینی از اول این بود که چون می‌خواهیم اسلام‌شناس داشته باشیم، عده‌ای باید ممحض در تحصیل باشند که در نهایت دین‌شناس شوند. چون همه مردم که نمی‌توانند هم کار کنند و زندگی را تأمین کنند و هم درس بخوانند، آنچه را که مقدمه‌ی دین‌شناسی است، مطرح کردند.

منبع دین ما، قرآن و حدیث عربی است، اول باید طالب علوم دینی که عرب نیستند از صرف و نحو و لغت و معانی شروع کنند تا با فهم اینها بتوانند قرآن و اخبار را بفهمند و به دیگران منتقل کنند. این شد شغل روحانیت. حوزه را هم به همین منظور درست کردند که نسل جدید بیاید و ادامه داشته باشد. اساس کار این است.

منتها کنار حوزه‌ها جریان دیگری هم در حال رشد است و آن اطلاعات جدید غربی است. قدیم این حرف‌ها نبود و نیازی نبود این چیزها را یاد بگیرند. مردم هم عوام و بی‌سواد بودند و همان دین خالص را به آنها یاد می‌دادند. اما الان مسأله طور دیگری است، اکثر جمعیت‌های کشورهای اسلامی تحصیل کرده و دانشگاه رفته هستند و در غرب درس خوانده‌اند، باید حوزه‌ها طوری باشند که هم کتاب و عترت را بفهمند و هم این قضایا را با لعاب و رنگ علم دین به مردم منتقل کنند.

این هنر را باید داشته باشند که همان دیروزی را بتوانند به سبک امروز ترویج کنند و به مردم بدهند. هدف حوزه‌ها همین است و باید این مقدمات فراگیری شود تا بفهمند افعال قرآن و حدیث چیست، اتصالات نحوی و لغوی آن چیست و خودشان عمل کنند و به دیگران هم یاد بدهند. اما اگر این را امروز بخواهیم یاد بدهیم با سؤالات بسیار مواجه هستیم.

امروز باید تجهیزاتی داشته باشیم که بتوانیم آن شبهات را جواب بدهیم. لذا این فکر خوبی است که اول دیپلم بگیرند و بعد به حوزه بیایند تا مقداری با مسائل روز آشنا شوند. بیگانه نباشند که خدای ناکرده حرف‌هایی بزنند که مردم بیشتر از دین زده شوند. این دو مسأله را باید امروز جمع کنیم.

نظر شما درباره لزوم آشنایی طلاب با علوم روز چیست؟

حوزه‌ها باید حوزه‌هایی باشند که در علم و عمل پیش‌قدم باشد. علم خالی کافی نیست، چون در عمل کارهایی می‌کنند که مردم از دین زده می‌شوند. باید اخلاق قرآن و حدیث مطرح شود. طلبه‌ها باید خودشان آراسته شوند به مسائل عقیدتی و اخلاق اسلامی، بعد این را در قالب‌های مناسب به مردم هم یاد بدهند که اگر شبهه‌هایی هم ایجاد شد بتوانند جواب بدهند. اساساً این که آقای طباطبایی شروع کرد به درس فلسفه و نه عرفان جهت همین بود.

متأسفانه زمان مصدق توده‌ای‌ها خیلی رواج پیدا کردند، دسته‌های طولانی چهار نفره، از دخانیات تهران تظاهرات کردند. حتی در زمان آقای بروجردی یک روز دیدم سوار دوچرخه شده‌اند و توده‌ای‌ها خیابان‌ها را پر کرده‌اند. آقای بروجردی وحشت کرد و گفت من نمی‌دانم مصدق می‌خواهد چه کار کند.

یعنی مصدق به توده‌ای‌ها میدان داد؟

بله، برای این که جمعیتش زیاد شود، آنها هم استفاده کردند و تأیید کردند و بعد کارهای خود را انجام دادند. روزنامه داشتند، حرف‌های ضد دین و انبیا می‌زدند. یک روز هم اینها در مقابل پیشنهاد مصدق، تغییر خط را پیشنهاد دادند. آقای بروجردی اجازه داد طلبه‌ها تظاهرات کنند. گاز اشک آور را اولین بار آنجا دیدم که اصلاً قابل تحمل نبود؛ چند نفر هم زخمی شدند، بعد علما به عیادت آمدند و سروصدا زیاد شد. بعد هم آقای بروجردی گفت باید علیه مصدق طرح دعوا کنند، به طلبه‌ها بی‌حرمتی کردند. چند تا از وکلای پیرمرد کاری را دعوت کردند که گفته شد صلاح نیست شما به تهران کشیده شوید و بروید و بیایید؛ مناسب نیست، خلاصه ایشان هم گذشتند؛ در زمان مصدق چنین اتفاقاتی افتاد. ایشان در آن زمان خیلی ناراحت بودند.

یادم می‌آید بعد از نماز به مدرسه‌ی حجتیه می‌رفتم، دیدم تعداد زیادی اتوبوس در خیابان صف کشیده‌اند. احساس کردم از تهران می‌آیند یا از جای دیگری به تهران می‌روند. در همین حین از در صحن بزرگ، سربازان با عده‌ای بیرون می‌آیند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند اینها همان توده‌ای‌هایی هستند که در ارتش نفوذ کرده بودند، شاه گرفته و تعدادی از آنها را اعدام کرده و اینها را هم به بندرعباس تبعید می‌کند. در این حین، یک آقایی به اسم آسید محمد غزلخوان که زورخانه‌ای هم بود، یک روضه‌ی علی‌اکبر برای توده‌ای‌ها خواند که همه این توده‌ای‌ها گریه می‌کردند.

در واقع اینهایی که توده‌ای یا مارکسیست می‌شدند، نمی‌دانستند به چه چیز دارند گرایش پیدا می‌کنند. بیشتر از روی احساسات و جوهای اجتماعی بود و جنبه اجتماعی مارکسیست مد نظر بود، اما عقاید دینی‌شان در باطن وجود داشت.

رفته بودیم امامزاده داوود و آنجا مرتب تعزیه‌خوانی بود، یک توده‌ای آنجا مثل ابر بهار گریه می‌کرد. داستان امام حسین عاطفی است و دیدم همه اینها هم گریه می‌کردند. یادم می‌آید وقتی مردم پادگان ولیعصر را ترک کردند، یک نفر طرف من آمد، دیدم دستش خونی است، هرکسی از پادگان یک چیزی برداشته و همه را غارت کرده بودند. گفتم چه آوردی؟ گفت که یک هفت‌تیر آورده‌ام من خدا را قبول ندارم، اما شاهرگم برای خمینی می‌دهم.

از سوابق آشنایی خود با مقام معظم رهبری بفرمایید؟

ایشان مدرسه‌ی حجتیه بودند و در طبقه‌ی بالایی حجره ما حجره داشتند.

با هم رفاقت داشتید؟

نه. ایشان زود به مشهد رفتند، چون پدرشان نابینا شد، و به او گفتند به مشهد برود و ایشان هم رفتند. زیاد با هم آشنا نشدیم. بیشتر در تهران با هم آشنا شدیم.

آقا به اعتبار نسبت فامیلی به منزل شما می‌‎آیند؟

بله.

آقای حداد می‌گفتند ظاهرا عروس آقا که دختر ایشان است، برای زیارت مشرف شده بود وقتی برگشته بودند، ایشان می‌گفت یک مرتبه دیدیم که بدون اطلاع قبلی شب‌هنگام ایشان دق‌الباب کردند و برای دیدن عروس‌شان تشریف آوردند که همه خوشحال شدند. ایشان سرکشی به بستگان و منسوبین دارند.

بله دارند. ارتباط عاطفی زیادی با اطرافیان‌شان دارند. ایشان با همین عاطفه و جاذبه همه را جذب کرده‌اند.

مثل اینکه شما المراقبات میرزا جواد آقا ملکی را تصحیح کردید؟
من یک وقت شنیدم ایشان کتابی به نام اسرارالصلاه دارند، درس اصول ایشان هم می‌رفتیم. بعد می‌خواستم این را چاپ کنم، نمی‌دانستم المراقبات هم دارد. رفتم سراغ مرحوم امام که تقریظی به اسرارالصلاه بزنند. ایشان گفتند کتاب بهتر از این هم ایشان دارد به نام المراقبات. من هم ندیده بودم که گفتند من و مرحوم آسیداحمد زنجانی تصحیح کرده‌ایم. من رفتم پیش مرحوم آسیداحمد زنجانی، گفت کتاب را محدث ارموی برده تهران تا چاپ کند. من آدرس گرفتم و تهران پیش این بنده خدا رفتم، دیدم معمم است؛ البته شب‌ها معمم می‌شد ولی روز شاپو به سر داشت. گفتم چرا؟ گفت من در این لباس روزها احساس ناراحتی می‌کنم و به این شکل راحت‌تر کار می کنم. پرسیدم چاپ کتاب به کجا رسید؟ گفت من دیدم اگر بخواهم چاپ کنم باید تغییراتی در آن بدهم و صالح ندانستم. گفتم بدهید من ببرم و چاپ کنم. آوردیم و چاپ کردیم.





یعنی تصحیح و تقریر امام و مرحوم آسیداحمد زنجانی را شما منتشر کردید. خود شما تصحیح نکردید؟

مختصری دست بردم و در تهران منتشر شد. دو هزار جلد در چاپخانه حیدری چاپ کردم.

امام خیلی تحت تأثیر میرزاجواد آقای تبریزی است. سرالصلوه ایشان به نحوی تقریری از اسرار الصلوه است.

بله ایشان خیلی ارادت داشت. شنیدم اواخر عمر احساس ندامت کردند که من چرا خدمت ایشان در قم زیاد نمی‌رفتم.

کتاب‌های دیگری هم در دست چاپ دارید؟

نه خیر.

خود شما تقریرات دروس اساتیدتان یا تعلیقاتی ندارید؟

من همه را نوشته بودم، دزد آمد از حجره برد




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا