اى هشام! مثل دنیا همانند آب دریاست. هر چه [شخص تشنه] از آن نوشد تشنگى او فزون گردد تا اینکه او را بکشد. اى هشام! هر که دوستدار دنیا شد هراس روز رستاخیز از دلش برود.
هشام بن حکم یکی از شاگردان خاص امام صادق(ع) و صاحب دهها تألیف است و مأموریتهای علمی خاصی از سوی امام صادق(ع) به او محول میشده و مناظراتی به نام وی ثبت شده است. این شاگرد محبوب، مورد توجه امام کاظم(ع) نیز بوده و در تداوم مکتب علمی امام صادق(ع) از سوی امام کاظم(ع) در تیررس توجه آن امام هم بوده است. آنچه در ذیل میخوانید، گزیدهای از فرمایشات آن حضرت خطاب به هشام بن حکم است که به مناسبت سالروز شهادت آن پیشوای بزرگ تقدیم شما میشود.
اى هشام! هر چیزى را نشانه اى است و نشانه خردورز، تفکّر و نشانه تفکّر، سکوت است. و هر چیزى را مرکبى است و مرکب خردورز، فروتنى است و در نادانى تو همین کافى باشد که بر مرکبى سوار شوى که تو را از آن بازداشتهاند.
اى هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گویند که در دستت مروارید است، تو را سودى ندهد در حالى که میدانى آن، گردو است و چون در دستت مرواریدى باشد و مردم گویند آن، گردو است تو را زیانى نرساند و حال آن که میدانى آن، مروارید است.
اى هشام! هیچ بنده اى نیست جز آن که فرشته اى موى پیشانیاش را به دست گرفته است [یعنى زمام او را در دست دارد]؛ پس او براى خدا فروتنى نکند جز آن که فرشته او را بالا برد و او بر خدا تکبر نورزد جز آن که فرشته او را پست سازد.
اى هشام! به راستى خدا را بر مردم دو حجت است: حجتى آشکار و حجتى نهان.
و امّا حجّت آشکار، فرستاده شدگان و پیغمبران و امامان هستند و امّا حجت نهان، خردهایند. اى هشام! به راستى خردورز کسى است که حلال، او را از سپاسدارى باز ندارد و حرام بر شکیب او چیره نشود.
اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد، گویى که در نابودى خرد خویش هواى نفسانیاش را یارى رسانده است: هر که با آرزوى دراز، روشنى خردش را تاریک کند و با پرگویى، نکات جالب انگیز حکمتش را محو نماید و با شهوتهاى نفسانى، روشنى عبرت را خاموش کند؛ در نتیجه گویى هواى نفسانیاش را بر نابودى خردش یارى رسانده و آن کس که خردش را نابود کند دین و دنیاى خویش را تباه کرده است.
اى هشام! چگونه کردارت در پیشگاه خدا پاک باشد و حال آن که خرد خویش را از فرمان پروردگارت بازداشتهاى و در غلبه بر خرد خویش از هواى نفست فرمان بردهاى.
اى هشام! شکیبایى بر تنهایى نشانه نیروى خرد است؛ پس هر که به خداى تبارک و تعالى بیندیشد از اهل دنیا و مشتاقان به آن، دورى جوید و به آنچه نزد پروردگارش باشد مشتاق گردد و خداى، هنگام ترس از بی کسى، مایه آرامش او و در تنهایى همراه او و در تنگدستى باعث توانگرى او و در بی کسى، عزّت دهنده به اوست.
اى هشام! آفریدگان براى فرمانبردارى از خدا آفریده شده اند و نجاتى جز در فرمانبردارى نیست و فرمانبردارى با دانش و دانش با یادگیرى و یادگیرى با خرد استوار گردد و دانش جز از دانشمند ربّانى به دست نیاید و شناخت دانشمند به خرد حاصل گردد.
اى هشام! کردار اندک از خردورز چند برابر پذیرفته آید و کردار بسیار از هوسباز و نادان پذیرفته نیاید.اى هشام! به راستى خردورز به اندک از دنیا که همراه حکمت باشد خشنود شود و به حکمت اندک که همراه دنیا باشد خشنود نشود و به همین سبب تجارتش سودآور است.
اى هشام! اگر آنچه تو را کافى است، بی نیازت کند پس اندکترین چیز دنیا تو را کافى باشد و چون آنچه که تو را کافى است بی نیازت نکند پس دیگر هیچ چیز از دنیا تو را کافى نخواهد بود.
اى هشام! همانا خردورزان زیاده بر نیازشان را رها کردهاند تا چه برسد به گناهان.
رها کردن دنیا فضیلت است و رها نمودن گناهان از واجبات.
اى هشام! به راستى خردورزان در دنیا پارسایى کردند و به سراى واپسین دل بستند؛ چرا که آنان فهمیدند که دنیا، خواهان است و خواسته شده و آخرت نیز خواهان است و خواسته شده. پس هر که خواهان آخرت باشد، دنیا جویاى او شود تا اینکه او روزیاش را از دنیا برگیرد و هر که دنیا را بخواهد، آخرت او را بجوید؛ پس مرگش در رسد و دنیا و آخرتش را تباه کند.
اى هشام! هر که خواهان توانگرى بدون دارایى و آسودگى دل از حسد و سلامت دین است میبایست براى درخواست آن، در درگاه خداوند گریه و زارى کند که خردش را کامل کند، پس هر که بیندیشد، به آنچه او را کافى است قناعت کند و هر که به آنچه او را کافى است قناعت کند بی نیاز گردد و هر که به آنچه او را کافى است قناعت ننمود هرگز بی نیاز نگردد.
اى هشام! امیر مؤمنان علیه السّلام بارها میفرمود: هیچ چیزى که خداوند با آن فرمانبردارى شود برتر از خرد نیست و خرد مرد، کامل نگردد جز آن که شش ویژگى گوناگون را دارا باشد: از کفر و شرّ او آسودگى باشد و هدایت و نیکى از او خواسته شود و زیادى داراییاش [به دیگران] بخشیده شود و زیادى گفتارش بازداشته شده باشد، سهمش از دنیا همان قوت روزانهاش باشد و هرگز از علم آموزى سیر نشود، خوارى همراه با خداوند برایش محبوبتر از ارجمندى همراه دیگرى است و فروتنى برایش محبوبتر از اشرافی گرى است. احسان اندک دیگران را بسیار و احسان بسیار خویش را اندک شمارد و همگان را بهتر از خود و خویشتن را پستترین مردم بداند و این تمام کار است.اى هشام! آن کس که راست زبان باشد پاک کردار گردد و کسى که نیک نیت باشد روزیش فزون گردد و آن که با برادران و خانوادهاش خوش اخلاق باشد عمرش طولانى شود.
اى هشام! آن کس که جوانمردى ندارد دین ندارد و [نیز] آن کس که جوانمردى ندارد خرد ندارد و عالى قدرترین مردم کسى است که دنیا را براى خویش ارزش نداند. هان! همانا جسمهاى شما را بهایى جز بهشت نباشد؛ پس آنها را به چیز دیگرى نفروشید.
اى هشام! به راستى خردورز با کسى که بیم دارد تکذیبش کند سخن نمیگوید و از کسى که بیم مضایقه دارد درخواست نمیکند و بر آنچه نتواند وعده نمیدهد و بر آنچه که به خاطر امیدواریاش نکوهیده گردد امید نبندد و بر آنچه که بیم ناتوانى از آن را دارد گام برندارد و امیر مؤمنان علیه السّلام بارها به یاران خود سفارش میفرمود و میگفت: شما را به خدا ترسى در نهان و آشکار و دادگرى هنگام خشنودى و خشمگیرى و به دست آوردن [حلال و ثواب] در تهیدستى و توانگرى سفارش میکنم
و اینکه با کسى که با شما قطع رابطه کرده پیوند دارید و از آن کس که بر شما ستم روا داشته درگذرید و به کسى که از شما مضایقه کرده محبت کنید، و میبایست نگاه شما عبرت آموز و سکوت شما فکر و سخن شما ذکر و طینت شما سخاوت ورزى باشد؛ چرا که تنگ نظر به بهشت و سخاوت ورز به دوزخ درنیابد.
اى هشام! خدا رحمت کند کسى را که آن گونه که باید، از خدا حیا کند؛ پس سر و آنچه را که در بر دارد و شکم و آنچه را که در آن جاى میدهد [از حرام] نگهدارد و مرگ و پوسیدگى [بدن] را یاد آورد و بداند که بهشت در میانه ناخوشایندیها و دوزخ در میانه شهوتهاست.
اى هشام! هر که از ریختن آبروى مردم خوددارى کند خداوند از خطاى او در روز رستاخیز بگذرد و هر که از خشمگیرى بر مردم خوددارى کند خداوند از خشمگیرى بر او در روز رستاخیز خوددارى نماید.
اى هشام! همانا خردورز دروغ نمیگوید هر چند دلش بخواهد.
اى هشام! روزهاى پیش روى خویش را اصلاح کن و نگاه کن که آن چه روزى است و پاسخ را آماده کن؛ چرا که تو در بازداشت و بازپرسى خواهى بود و از زمانه و مردمش پند بگیر؛ زیرا زمانه طولانى است و [براى مردمش] کوتاه است. به گونه اى کارى را انجام بده که گویا پاداش کردارت را میبینى تا به آن کار حریصتر گردى و خرد را از خدا دریافت کن و در دگرگونى زمانه و حالتهاى آن نظر افکن، پس به راستى آنچه در دنیا بیاید همان است که از دنیا رفته پس، از آن عبرت گیر،
اى هشام! حیا از ایمان باشد و ایمان در بهشت است و بیحیایى از درشتى است و درشتى در دوزخ است.
اى هشام! چه بد باشد آن بنده اى که دو رو و دو زبان است. برادرش را جلوى رویش میستاید و در پشت سرش گوشتش را [با غیبت از او] میخورد، اگر به برادرش چیزى بخشیده شود بر او رشک برد و هنگامى که دچار بلایى شود وارهاندش. به راستى سریعترین نیکى در پاداشگیرى احسان است و سریعترین بدى در کیفر دهى، ستم است و همانا بدترین بندگان خدا کسى است که به خطر بد زبانیاش همنشینى با او را ناخوشایند میدارى. آیا مردم را چیزى جز دروشده زبانهایشان به دوزخ واژگون میکند؟ از مسلمانى مرد رها کردن سخن بیهوده است.
اى هشام! مرد، مؤمن نباشد تا اینکه هراسناک امیدوار باشد و هراسناک امیدوار نباشد تا اینکه به آنچه هراس و امید دارد عمل نماید.
اى هشام! بر تو باد به نرم رفتارى؛ چرا که نرم رفتارى خجسته و تندخویى شوم است. همانا نرم رفتارى و نیکى و نیک خویى خانهها را آباد سازد و روزى را فزون کند. اى هشام! به درستى مثل دنیا، همانند مارى است که دست ساییدن بر آن نرم است و درونش زهر کشنده دارد. مردان خردمند از آن پروا دارند و کودکان در دستشان بگیرند.اى هشام! در فرمانبردارى از خداوند شکیبایى پیشه کن و [در دورى] از نافرمانى او شکیبا باش؛ چرا که بی گمان دنیا ساعتى است و از آنچه از دنیا رفته شادى و حزنى نیابى و از آنچه که هنوز نیامده آگاهى ندارى؛ پس بر همین ساعتى که در آن هستى صبر پیشه دار که گویا تو مورد حسرت دیگران هستى.
اى هشام! مثل دنیا همانند آب دریاست. هر چه [شخص تشنه] از آن نوشد تشنگى او فزون گردد تا اینکه او را بکشد. اى هشام! هر که دوستدار دنیا شد هراس روز رستاخیز از دلش برود و به هیچ بنده اى دانشى داده نشد که دوستدارى دنیا را فزون کند جز آن که دورى از خدا را فزون نماید و خداوند خشمش را بر او بیشتر کند.
اى هشام! به راستى خردورز فرزانه کسى است که آنچه را که توانش را ندارد وارهاند و درستى بیشتر در مخالفت ورزى با هواى نفس است و هر که آرزویش دراز شود کردارش بد شود. اى هشام! اگر راه مرگ را ببینى بی گمان تو را از آرزو باز دارد.
منبع: کتاب تحف العقول، ترجمه صادق حسن زاده، ص 699