مراسم شعرخوانی ویژه بحرین (بیداری اسلامی) با حضور شعرای آیینی در سرای اهل قلم برگزار شد.
به گزارش فارس مراسم شعرخوانی (بیداری اسلامی) ویژه انتفاضه سوم به همت سایت فارسیزبانان در سرای اهل قلم بیست و چهارمین نمایشگاه کتاب تهران امروز برگزارشد.
در این مراسم شاعرانی مانند جواد شیخ الاسلامی، ایرج قنبرپور، امیر تیموری، حمید درویشی، سیدمحمد حسینی، محمدرضا وحیدزاده، ابوالقاسم حسینجانی، میلاد عرفانپور، علیمحمد مودب، حسین اردستانی، حیدر منصوری، سیدابوالفضل مبارز، سید حسن مبارز، علی داوری، حسن صنوبری، حسین فروزنده، کاظم رستمی و حسین شهرستانی به شعرخوانی پرداختند که اشعار برخی از آنها در ذیل مطلب آمده است؛
جواد شیخ الاسلامی دراین مراسم مثنوی را قرائت کرد که در ذیل این مطلب آمده است:
به دل سوختهی سوختهاش خندیدید
به غزلهای برافروختهاش خندیدید
اف به روتان! همهی باغچه را داس زدید
تا ابد گُر به دل حضرت عباس زدید
رو به سر ریز شدن کاسهی صبر دریا...
هان ببینید کنون لشکر ببر دریا...
مثنوی آمده تا نعرهی هوهو بزند
بیت در بیت فقط "أینَ تفِرّوا " بزند
بیت در بیت فقط "أینَ تَفِرّوا "؟...آری
واژه در واژه فقط پیچش ابرو؟... آری
خنجر واژه به آنها که بدانی بزند
به فلانی و فلانی و فلانی بزند
باز این طایفه با دشنه و تیغ آمده است
"سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده است "
این جماعت پی عشقاند و به دریا راهی...
همه بیخانه عشقاند و به دریا راهی...
دل ز کف داده به دریا، همه مجنون، همه مست...
" پیرهن چاک وغزل خوان و صراحی در دست "
تا غبار از کف پاتابهی شان برخیزد
کبر بیهودهی صد کوه به هم میریزد
خون این قوم اگر بند بیاید خوب است!
ید بیضا شده در بند بیاید خوب است!
وای اگر دست قضا حکم به اعجاز دهد
سنگ را بر کَنَد از خاک و به پرواز دهد...
وای اگر هق هق طوفانی دریا برسد
وای اگر وقت رجزخوانی دریا برسد
وای اگر نعرهی «من حیدریام» را بزنند
به شکافی که به آن خانه علم را بزنند...
شده با خون، شده با آه؛ که میگیریمش
مکه از ماست؛ به والله که میگیریمش
ایهاالناس! حرام است، مبادا بروید!
حج کجا؟ عمره کدام است؟مبادا بروید!
راه این نیست که: "یک راست به حج باید رفت "
گاه فرمان رسد: ای قافله! کج باید رفت...
کعبه و سنگ بهانه است؛ خودش را دریاب
مقصدت صاحب خانه است؛ خودش را دریاب
جز پی فتح و ظفر، مکه مگر باید رفت؟
غیر از این باشد از این قافله در باید رفت...
ایهاالناس! حرام است، مبادا بروید!
حج کجا؟ عمره کدام است؟مبادا بروید!
اف به روتان! همهی باغچه را داس زدید
تا ابد گُر به دل حضرت عباس زدید
تا بشر هست شما خوار ابرنکبتها
ننگ اسلام و نگونسار ابرنکبتها
از تمامی جهان مشت و لگدخواهی خورد
و به دستان یل فاطمه حد خواهی خورد
این قلم آن قلمی نیست که سرریز شود
هرچه که تیغ خورد تیز شود تشز شود
این قلم آن قلمی نیست که بی سر برود
از بلاسوزی این معرکه ها دربرود
این قلم آمده تا نعره هوهو بزند
بیت در بیت فقط این تفروا بزند
سر بدزدید ندزدید رفیق آمدنی است...
رقص شمشیر و سپس چرخش تیغ آمدنی است...
هر که با آل علی در پی شر میگردد
تیغ گم کرده و دنبال سپر میگردد...
سرنوشتت همه مغضوب دو صد ایل شدن
بنشیند به دلت حسرت قابیل شدن
بنشیند به دلت داغ مسلمان کشتن
داغ مالک کشی و بوذر و سلمان کشتن
هر که با آل علی در پی شر میگردد
تیغ گم کرده و دنبال سپر میگردد
ایرج قنبرپور در این مراسم شعری در مظلومیت مردم بحرین قرائت کرد:
زیر تیغ نفاق آلسعود میشود عشق مثله در بحرین
میتراود دوباره در عالم عطر خورشیدی قیام حسین
فرصت همدلی و هم نفسی روز همبستگی ملتهاست
نوبت اهتزاز آزادی خاک در دست راست قامتهاست
شد جهان از ستم آزاد با پیام نجات بخش امام
با سلام بلند بیداران شد جهانگیر عزت اسلام
یمن و مصر و اردن ولیبی همه جا رد پای بیداری است
باز امروز شسور عاشورا در دل پاک عاشقان جاری است
منشر میشود قیام حسین زیر باران موشک و باروت
دارد امروز امت اسلام ریشه در خاک و شاخه ملکوت
همه از نسل آب و آیینهایم سنی و شیعه همدل و همراه
بال در بال و شانه در شانهایم اهل یک آرمان و در یک راه
میرسد روزگار شیرینی که همه زیر یک علم باشیم
در ره اعتلای آزادی عهد بستیم هم سفر باشیم
امیر تیموری هم شعر خود را به آیات القرمزی تقدیم کرد:
ای شاعر باد و طوفان ای دختر ابر و باران
مرجان دریای بحرین ای لؤلؤ بحر ایمان
تصنیف غرای نهضت ای آیهی سرخ غیرت
تصویر آزادی و خون نقاشی رنج دوران
دنبال ردّ و نشانت گشتند همسنگرانت
هر کوچه و هر خیابان در شهر میدان به میدا
نام تو از جنس نور است امسال سال ظهور است
همشیرهی من صبور است، سوگند بر نام قرآن
در حال اغما و زندان، باشی نباشی مهم نیست
در جوشش و در خروش است خون تو ایوان به ایوان
میبینمت میدرخشی در بین میدان لؤلؤ
حبسیههای تو آیات طوفان به پا کردهطوفان
حمید درویشی از شعراری جوان در شعر خود خطاب به مردم بحرین گفت:
برای لحظهای چشماتو ببند
همسفر شو با نسیم به شهر خون
شهر نه اینجا شبیه قفسه
با پرندههای زخمی نیمه جون
بعضیا جون میکنند کنج قفس
نه برای اینکه ابو دون میخوان
واسه اینکه حرف آزادی زدن
جرمشون اینه که آسمون میخوان
اینجا مسجدا رو ویرون میکنن
همه پشت میلهاند به جرم دین
ستون کاخشون استخون ماست
فریاد و سر میبرند بیا ببین
نمیدونم کیه پشت اون نقاب
که میترسه از همه پرندهها
نمیدونم چی بذارم اسمشو
وقتی وحشیتره از درندهها
روی شیطون و سفید کرده و باز
توی فکر حیله تازه تره
دست و پا میزنه واسه زندگی
وقتی روی موج خون شناوره
در شعر سیدمحمد حسینی نیز اینچنین مردم بحرین مورد تجلیل قرار گرفتهاند:
هر چند با هزار مکافات زندهاند
اما هنوز اهل مناجات زندهاند
اعضای پیکرند خلایق ولی چه سود
گاهی فقط شبیه به اموات زندهاند
پیغمبری تمام بتان را شکست لیک
بتهای بدتر از هبل و لات زندهاند
آل خلیفهاند نشانی که در جهان
اصحاب آن سقیفهی بد ذات زندهاند
با دشمنان بگو که اگر کشته هم شویم
بسیار مثل خواهرم ایات زندهاند
آیات یک دلیل که بعد از هزار سال
دلدادگان مادر سادات زندهاند
محمدرضا وحیدزاده با آرزوی اینکه دیری نپاید تا مراسمی را به منایبت پیروزی مظلومان جهان بر پاشود این شع را قرائت کرد:
افتاده است لرزه به دیوار کاخها
ترسیده است چشم ستمکار کاخها
شاعر! بخوان که فصل غزلخوانیات رسید
دیگر بس است رونق بازار کاخها
از واژههای شعلهورت سخت میرمند
دشداشههای نفتی و بودار کاخها
خلخالهای گمشدة صد زن غریب?
آویخته است از در و دیوار کاخها
شاعر بخوان و بر صلهات افتخار کن
پهلوی توست زخمی مسمار کاخها
از آیههای محکمی و دیدنی شده است
صبح تلاوت تو و انکار کاخها
وقتش رسیده چشم بدوزی به جادهها
گویی سواری از پس آوار کاخها...
علیمحمد مودب نیز در شعر خود اینچنین گفت:
آیات نام کوچک توفانها
نامی که در کتاب خدا زنده است
نامی که تا همیشه نماز ما
در محضرش شکسته و شرمنده است
آیات شعر زلزلهها را گفت
حرف سطوح گمشده در گل را
چون نخل طور شعله کشید ایات
آوازهای سوخته در دل را
با گردبادهای مهیب و سرد
بیترس از نسیم، شکفتن خواند
در پیچش سیاهی عالمگیر
آن خطبه را چه محکم و روشن خواند
آیات نام کوچک مهتاب است
نام بلند هر چه که خورشید است
سیلی خور کسوف نخواهد ماند
صبحی که صبح روشن امید است
میلاد عرفانپور شاعر نیز با خواندن رباعیهای طوفانی خود حضار را به وجد آورد:
تردید حرام است، خودت میگفتی!
تقدیر به کام است خودت، میگفتی!
برخیز و قصیدهای بخوان، خواهرجان!
هنگام قیام است، خودت میگفتی!
***
خورشید دمیده در دل شب... آیات
از سورهی ایثار، لبالب ...آیات
از هیچ مصیبتی نخواهی ترسید
شاگرد کلاس درس زینب، آیات
***
او راز بلیغی از عنایات خداست
در دفتر شعر او روایات خداست
با مژده فتح عاشقان آمده بود
این مصحف زخم خورده آیات خداست
***
ای کاش که تا ازل، زمان برگردد
تا لاله به دامان جنان برگردد
از آتش عصیان زمین، میترسم
"آیات " خدا به آسمان برگردد
***
ای شاعر زخمهای ممتد ... آیات
وی از همه شاعران سرآمد... آیات
ایام عزای فاطمه نزدیک است
پهلوی تو هم شکسته شاید... آیات!