موسی به سامری گفت که در زندگیات تا آخر عمر حق نداری با مردم ارتباط برقرار کنی و هیچگونه تماسی با آنان نخواهی داشت. گوسالهات هم که تاکنون به عنوان ابزار فتنهگری در دستان تو قرار داشته از تو ستانده شده، تمام اجزای آن منهدم شده، سوخته شده و حتی ذرات آن هم در دریا ریخته خواهد شد.
موسی اولین و شاید تنها پیامبری بود که موفق شد حکومتی جهانی تشکیل دهد. او با مرارتهای تمام قومی لجوج، عنود و بسیار پیچیده را مدیریت کرد. آنان را از استضعاف نجات داد و به عنوان قوم «مسلمان» به صدر نشاند. قرآن کریم به دلیل عبرتآموزی فراوان، ماجرای موسی کلیمالله و قوم او را بارها و با زبانهای مختلف برای مسلمانان آخرین فرستاده حق بیان کرده تا عبرتی برای آنان بوده و ایشان از هشدارهای تاریخی آن برای پیشبرد «اسلام» بهره برند.
موسی قوم خود را از چنگال و دهان فرعون - با اذن الهی - بیرون کشید. اما زمانی که موسی برای وعده خود با پروردگار به میقات رفته و ده روز به مدت مناجات یکماههاش با پروردگار افزوده شد، قوم او تحت فتنهانگیزیهای «سامری» قرار گرفته و توسط وی گوسالهپرست شدند. موسی پس از بازگشت از میعاد با پروردگار با صحنهای عجیب روبرو شد. قومی که دیری نپاییده بود بواسطه ایمان به موسی با فرعون درگیر شده و از خطرات مختلف، با اذن الهی عبور کرده بود، اینک در غیبت 40 روزه موسی به ربوبیت یک مجسمهای که صدای گوساله میکرد معتقد شده بودند. فتنهگری سامری در میان قوم موسی باعث عصبانیت شدید کلیمالله شد به گونهای که او بلافاصله الواح تورات را بر زمین کوفت و ریش برادرش هارون را در دست گرفت و علت سرنوشت اینچینی قوم خود را از او جویا شد.
پاسخ اما آن بود که امتحان فتنه سراغ قوم موسی را گرفته و سامری با برگرفتن زیورآلات مردم، مجسمهای ساخته بود. این مجسمه که همه میدانستند جسم است و روحی در درون آن حلول نیافته، صدایی شبیه به گوساله داشت و بنیاسرائیل نیز که در زمان جاهلیت تقدسی برای گوساله قائل بودند، با مشاهده این صحنه، تمامی الطاف الهی را به فراموشی سپرده و گوساله را پرستیدند.
فتنه آنجا بود که اگر دیروز بتهای جاهلی هیچگونه تحرکی نداشتند، اما گوساله سامری "صدادار " آفریده شده بود. این تا آنجا قوم موسی را درگیر ساخت که به تعبیر قرآن، هارون از افتادن قوم برادر در فتنهای اینگونه انداز داده و گفته بود: «ولقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنتم به» (1)
هارون به یقین از قبل به آنان بیم داده بود که ای قوم! شما به وسیله سامری در حال افتادن در فتنهگاه و آزمایش هستید.
موسی سامری را به حضور طلبید، محفل محاکمه برپا شد و کلیمالله بر مسند قضاوت، رمز صدای گوساله را از سامری جویا شد. اینجا بود که عمق فتنه و بهرهگیری آن از اندکی از حق برای اراده باطل نمایان شد. سامری گفت هنگامیکه تو در میعادگاه با پروردگارت مشغول مناجات بودی اندکی از خاک زیرین پایت - و یا به تعبیر دیگر آثار خاک مانده بر زمین از نزول جبرائیل - را برگرفته و در درون گوساله ساخته شدهام ریختم و این بود که اثری از حق در این باطل اینچنین خرق عادتی کرد و بدین وسیله مردم را فریفتم.
فتنه سامری که حق را با باطل آمیخت و بوسیله آن، مردم را گمراه کرد با تدبیر «محدود سازی » سامری از سوی موسی خاتمه یافت به نحوی که قرآن میفرماید:
«قال فاذهب فان لک فی الحیاة ان تقول لامساس و ان لک موعداً لن تخلفه وانظر الی الهک الذی ظلت علیه عاکفاً لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفاً» (2)
موسی به سامری گفت حکم من برای فتنهگری تو چند شاخه دارد. اول آنکه در زندگیات تا آخر عمر دیگر حق نداری با مردم ارتباط برقرار کنی. تو بایستی تا پایان حیات ننگینات در انزوای از مردم باشی و هیچگونه تماسی با آنان نخواهی داشت. دوم آنکه گوسالهات هم که تاکنون به عنوان ابزار فتنهگری در دستان تو قرار داشته از تو ستانده شده، به شدت و با یقین و قطع، تمام اجزای آن منهدم شده، سوخته شده و حتی ذرات آن هم در دریا ریخته خواهد شد. البته این مجازات دنیایی تو است اما مجازات سنگینتری نیز در نزد پروردگار خواهی داشت که خدا از آن ابداً نخواهد گذشت و آن را علیه تو اعمال خواهد نمود.
ایجاد محدودیت ارتباطی «فتنهگر» به سامری محدود نشده و این روش، در طول تاریخ شواهد گوناگونی دارد. آن هنگام که رسول خدا حضرت ختمی مرتبت(ص) فرمان غزوه تبوک را صادر فرمود، سه تن از مسلمانان به نام «کعب بن مالک»، «هلال بن امیه» و «مرارة بن ربیع» بیعذر و بهانه موّجه از فرمان ولی خدا امتناع کرده و حاضر نشدند تا سپاه اسلام را همراهی نمایند.
این عدم همراهی فاقد توجیه، باعث جرأت یافتن منافقین برای تخلف از دستور ولی خدا شد و «تخلف» را باب کرد. پیامبر اکرم (ص) پس از بازگشت از غزوه تبوک و پس از ورود به مدینه بلافاصله در دستوری رسمی و علنی به تمامی مسلمانان اعلام فرمود که احدی نباید با آن سه تن ارتباط داشته و آنان میبایست در انزوای کامل قرار گیرند. چه؛این نتیجه تخلف از دستور ولی خدا است. قرآن کریم در این رابطه میفرماید: «و ما کان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسولالله» (3)
فضا آنچنان بر آنان شدت گرفت که حتی فرزندان و همسران آنان نیز آنان را ترک گفته و هیچگونه مراودهای - از جمله مراودات اقتصادی، کلامی، سیاسی، فرهنگی و....- با آنان برقرار نشد. این تحریم، انزوا و محدودسازی فتنهگران البته در درون خود خاصیتی تربیتی داشته و اساساً به همین علت باعث شد که ایشان با تنگ دیدن فضا ،علیرغم وسعت زمین - به تعبیر قرآن کریم - به ندامت نسبت به رفتار ناپسند خود افتاده و توبه کنند.قرآن کریم در این رابطه میفرماید:
«و علی الثلاثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجاء من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم» (4)
«و آن سه نفری که تخلف ورزیدند پس از قطع رابطه مردم با ایشان به حالتی دست یافتند که زمین با همه وسعتش بر آنان تنگ آمد، تا آنجا که حتی در درون خود هم جایی برای خود نیافتند و دریافتند که هیچ پنگاهگاهی در برابر عذاب الهی، جز رفتن به سوی پروردگار نیست، سپس توبه کردند و رحمت الهی نیز شامل حال ایشان شد.»
محدودیتسازی برای فتنهگران در طول تاریخ به عنوان ابزاری برای جلوگیری از نفوذ فتنه در بدنه اجتماعی جامعه مسلمانان از سوی رهبران دینی همواره به کار گرفته شده است. این از آن روست که عمده و تمام هدف «فتنهگر» تأثیرگذاری جدی بر افکار عمومی و آحاد امت بوده که در این راه، همچون سامری از گزارههایی از حق نیز در جهت اثبات خود و فتنهانگیزی بهره برده است. اما چه سود که «کلمة حق یراد بهاالباطل»!
در دوران انقلاب اسلامی نیز فتنه «خلق مسلمان» با استفاده از ابزار حق «مرجعیت» در سال 1358 علیه انقلاب و مردم شکل گرفت. رهبریت این فتنه گری «سیدکاظم شریعتمداری» اما درصدد هدم حق حقیقی و اصیل یعنی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی - رحمة الله علیه - بود. این فتنه اما با تدبیر رهبری الهی امام(ره) در محدودسازی «شریعتمداری» و قطع ید او از ارتباط با مردم از یکسو و انهدام تمامی ابزارهای فتنهگریاش، خنثی شد. چنانچه به عنوان نمونه مؤسسه دارالتبلیغ او در قم که به ابزاری برای براندازی حق و فتنهانگیزی تبدیل شده بود با دستور امام راحل (ره) و البته اجرای حسین موسوی تبریزی و شیخ یوسف صانعی به طور کلی تغییر ماهیت داده و به دفتر تبلیغات اسلامی با مدیریت کلان امام حق مبدل شد.
امام امت -ره- پس از عزل منتظری از قایم مقامی رهبری در نامه تألمآور خود که به شدت نسبت به رفتار سادهلوحانه شیخ مطرود انتقاد نموده است نیز نوع دیگری از «محدودسازی» را به کار گرفت و به وی توصیه کرد که تنها به درس و بحث حوزوی پرداخته و از دخالت در امور سیاسی اجتناب نماید. همچنین با خلع وی از وکالت خود نیز دیگر زمینههای ارتباطی مردم و مقلدین را با وی قطع نمود.
هشدارهای دلسوزانه امام امت اما به منتظری کارگر نیافتاد و وی باعث شد تا با طراحی خارجی، فتنه سال 1377 از سوی وی کلید بخورد. فتنهای که اگر مردم و هوشمندی مسبوق به سابقه رهبری معظم انقلاب اسلامی در کنترل آن نبود، خود از پتانسیل و ظرفیت بحرانی ساختن جامعه برخوردار بود.
ارتباطات منتظری پس از سال 1377 اما به خواسته مردم و اقدام مسئولین محدود شد و این محدودسازی بار دیگر برای مهار فتنهجویی کارگر افتاد.
پس از تلاش ضد انقلاب نسبت به تحرک براندازی علیه نظام در جریان فتنه 88 نیز مرحله به مرحله محدودسازی رئوس ضدانقلاب فتنه در دستور کار قرار گرفت.
مراحل اولیه این انزواسازی، البته در قالبی متفاوت صورت پذیرفت. چنانچه رسواسازی فتنهگران و نمایش چهره واقعی آنان به مردم، پردهبرداری از اهداف پشت پرده اقدام فتنهجویانه ایشان، خود باعث دوریگزینی مردم و بدنه اجتماعی آنان شد به گونهای که در انتهای پروسه یکساله فتنهگری، کفگیر فتنه کاملاً بر ته دیگ نشسته ،با جدا شدن مردم، ریگهای حقیری همچون بهائیان، سلطنتطلبان، منافقین، گروهک ریگی و... در این ارتباطات باقی ماندند. این در حالی بود که اساساً هیچ محدودیت فیزیکی نیز برای آنان پدید نیامده و علیرغم تکاپویشان برای حفظ بدنه ، ریزش شدید مردم از آنان، خود آنان را به محدود شدن، انزوا و طرد کشانید. مرحله نهایی «محدودسازی» نیز - در قالب محدودسازی فیزیکی - که به جهت کنترل مراودات جاسوسان سازمانهای جاسوسی و سایر حلقههای ضد انقلاب با آنان انجام پذیرفت، نشان داد که سامریهای زمان جُز ترفند اغفال عمومی و مخلوطسازی اندکی حق با بسیاری باطل برای تأثیرافکنیهای خطرناک باطل ابزاری دیگر در اختیار نداشته و با «محدود» شدن ارتباطشان با مردم، این ابزار نیز از دست آنان خواهد افتاد.
یادداشت از: محمدسعید ذاکری
........................
پی نوشتها:
(1): سوره مبارکه طه آیه 90
(2): سوره مبارکه طه آیه 97
(3): سوریه مبارکه توبه آیه 120
(4): سوره مبارکه توبه آیه 118
