از رسول الله (ص) سئوال کردند: چه کنیم که دعای ما مستجاب بشود؟ حضرت طبق این نقل به آن سائل فرمود: طَهِّر مَأکَلَکْ وَ لا تُدخِلْ بَطنَکَ الحَرام(5). این خوردنگاهت را پاک بکن، و حرام را هم در شکمت جای مده! در واقع باید هم دهان پاک باشد، هم شکم تا اینکه دعا مستجاب باشد.
آیه کریمه إنَّ الَّذِینَ یَستَکبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدخُلُ جَهَنَّمَ داخِرینْ (1)، تطبیق شده است بر «دعا». و دعا به عنوان سلاح ایمان و سلاح مؤمن، یا مغز ایمان، یا سپر مؤمن نامگذاری شده است. اَلدُّعاء سِلاحُ المُؤمِن(2)، اَلدُّعاء مُخُّ العِبادَه(3)؛ در این روایات هست. روایتی را ابن فهد که از علمای به نام اسلام است در عُدَّهُ الدّاعیاش نقل میکند که: اَلدُّعاء کَهفُ الإجابَه کَمَا اَنَّ السَّحابْ کَهفُ المَطَر(4). همانطوری که ابر جایگاه و قرارگاه باران است، دعا هم قرارگاه اجابت است و اجابت را در خود دارد، همانطوری که ابر اجابت را در خود دارد. و اگر ابری خیلی هم با رعد و برق خشک همراه بود، ولی بارانی به همراه نداشت؛ این تقصیر خود آن ابر است چون ابر نتوانست بارور بشود.
بنابراین دعا اگر چنانچه به اجابت نرسید، نظیر همان ابر بی برکتی است که در درون خود اجابت را نپروراند! و آن دعاهائی که پر برکتند، اجابت را به همراه دارند. به عبارتی دعا و نیایش اینچنین نیست که یک امر قراردادی باشد؛ انسان یک چیزی را بخواهد، زود هم به آدم بدهند! آن اجابت در متن آن خواستن است. تا خواستن چه جور باشد؛ اگر خواستن پر بار و پر محتوا بود، اجابت به همراهش هست. و اگر خشک بود، اجابت همراهش نیست.
مجاری دعا باید پاک باشد:
از رسول الله (ص) سئوال کردند: چه کنیم که دعای ما مستجاب بشود؟ حضرت طبق این نقل به آن سائل فرمود: طَهِّر مَأکَلَکْ وَ لا تُدخِلْ بَطنَکَ الحَرام(5). این خوردنگاهت را پاک بکن، و حرام را هم در شکمت جای مده! در واقع باید هم دهان پاک باشد، هم شکم تا اینکه دعا مستجاب باشد.
در جوامع روائی ما نیز هست، به عنوان دستور، معصومین فرمودند: طَهِّرُوا اَفواهَکُمْ فَإنَّهَا طُرُقُ القُرآن(6). روح را، دهان را پاک کنید برای اینکه اینها راه قرآن است. نه اینکه زبان را پاک کنید؛ دهان را پاک کنید! دندان؛ نه حرف بد از دهان بیرون بیاید، و نه غذای حرام از دهان وارد بشود.
گفتند: لسان قَلیلُ الجِرم است و کَثیرُ الجُرم؛ اگر این جرمها از زبان بیرون آمد، این زبان و دهان را آلوده میکند؛ و اگر غذای حرام وارد دهان شد، دهان را آلوده میکند. و این را برای این گفتند که اگر دهان پاک نبود، و نیازی به لایروبی داشت؛ این قرآن که میگذرد، بی اثر خواهد بود، دعا هم همین طور است.
یکی از شرائط اجابت دعا هم این است که انسان عَمّا فِی اَیدِی النّاس باشد، آیِس و نا امید باشد. چشمش به دست غیر خدا نباشد، و گرنه آن دعا مستجاب نیست. او میخواند، نه میخواهد! چیزهائی را در لفظش می گذارند، بدون اینکه از الله بخواهد. این که میگویند: آن کسی که هیچ پناهی ندارد به جز خدا، دعای او و نفرین او [خلاصه] زود اثر میکند؛ برای این است که او به هیچ جائی تکیه نمیکند. چون به هیچ جا تکیه نمیکند، فقط خدا را میخواهد. وقتی خدا را خواست؛ در این عبادت که دعاست موحد است، مشرک نیست. و اگر موحد بود، اجابتش یقینی است.
وقتی صادق باشد، مقبول است:
خواستن وقتی صادق و خالص باشد، اجابت همراه اوست؛ که او اَمَّنْ یُجیبُ المُضطَرَّ إذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوء(7). انسان در هر حال مضطر باشد، دعای او مستجاب میشود. «مضطر» کسی است که هیچ راهی برای تکیه خود نبیند! نه به خودش، نه به قوم و خویشش، نه به دوستانش، نه به همسایهایش، نه به مقامش؛ به هیچ جا تکیه نکند. وقتی به هیچ جا تکیه نکرد، میشود «مضطر». وقتی مضطر شد، خدا دعای او را مستجاب میکند. نه حتماً انسان در دریا باید غرق بشود، نه! حالا هم که اینجا نشسته است، اگر این حال برای او پیش آمد و هیچ عاملی مشکل او را حل نمیکند؛ مضطر است.
چون دعای مضطر، دعای خالص است؛ و اَلا لِلّهِ دِینُ الخالِص(8)، خدا خالص را میپذیرد، و آلوده را نمیپذیرد. پس دعا که به عنوان یکی از بهترین مظاهر عبادت است، شرطش این است که انسان خالصاً بخواهد، و با زبان پاک بخواهد، و خواسته مشروع داشته باشد، و یقین هم داشته باشد که اجابت بشود.
در آن آیه کریمه سوره بقره، إذا سَألَکَ عِبادِی عَنّی، به رسول الله میفرماید: اگر بندگان من تو را از من سئوال کنند... دیگر در جواب نفرمود: فَقُلْ إذا سَألَکَ عِبادِی عَنّی، نفرمود : تو به آنها بگو خدا نزدیک است. شخصاً خودش جواب داد، فرمود: فَإنّی قَریبٌ. در آن آیه کوتاه 7 بار از خودش با ضمیر متکلّم نام ببرد. إذا سَألَکَ عِبادِی عَنّی فَإنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَلْیَستَجیبُوا لِی وَ لیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرشُدُونْ (9)، 7 بار در این آیه کوتاه از خودش نام میبرد تا تثبیت کند که نزدیک است، و مُجیب است، و میشنود.
بنابراین این دعا که یک عبادت است؛ اگر از یک قلب خالص صادر بشود، اجابت او همراه اوست. و اگر انسان دعا میکند و اجابت نمیشود، برای آن است که دعایش پر بار نیست؛ دعا یقیناَ مستجاب میشود! امّا پیشنهاد و طرح نه. من این را میخواهم، آن را میخواهم؛ نه!
دعا این است که انسان از خدا خیر بخواهد؛ این یقیناً مستجاب میشود. اگر این شرائط را داشت، مستجاب می شود. و امّا اگر نه، پیشنهاد داد؛ من این را می خواهم، من آن را می خواهم؛ خیلی هم با علاقه بخواهد، خیلی هم خالصاً بخواهد، با دهان پاک بخواهد، با شکم پاک بخواهد؛ این استجابت مشروط است. اگر استجابت مصلحت بود، خدا میدهد؛ و اگر نه که نمیدهد.
دعا بدون پاسخ نخواهد بود:
دعا اگر با آن ادب اوّل همراه نبود، و پیشنهاد داده شد خدا یکی از این 3 کار را میکند: اگر مصلحت بود که هم او را انجام میدهد و اعطاء میکند، و اگر آن مصلحت نبود، سیّئهای از سیّئات را میآمرزد؛ و اگر سیّئهای نبود، حسنهای به حسنات میافزاید؛ لذا دعا بی اثر نیست.
این است که گفتند: وقتی انسان در حال دعا که مستحب است، دست به سوی آسمان بردارد؛ وقتی دعایش تمام شد، دست را به صورت و سینهاش بمالد؛ چون این دست خالی بر نمیگردد، همراه با عطای الهی است. وقتی با عطای الهی شد، شایسته است انسان آن دست را ببوسد و شایسته است انسان به صورت بمالد و...
داستان دعای ابوحمزه:
«ثُمالِه» یک محلّی است که ابوحمزه اهل آنجاست، و از شاگردان معروف حضرت سجاد (ع) است. و قبر مطهر حضرت امیر (ع) برای خیلیها مخفی بود، برای این خواص از شاگردان روشن بود. ابوحمزه ثمالی با عدّه ای از شاگردانش در غَری، همان سرزمین نجف که ( غَری ) نام دارد؛ و آقایانی که مدّتی در نجف بودند، غروی معروف می شوند؛ یعنی مال آن سرزمین و قریه اند. یک وقت در سرزمین غَری، در همان کنار قبر حضرت امیر (ع) با شاگردانش بحث و گفتگو می کرد؛ تا زمان امام صادق (ع). آنجا برای خواص فقط معلوم بود که قبر حضرت امیر (ع) کجاست. از ترس آن خوارج و منافقین؛ اگر قبر حضرت معلوم بود، آن قبر را هم می شکافتند، و بالأخره به قبر اهانت می کردند.
ابوحمزه ثُمالی از صحابه سابقه دار و از شاگردان به نام امام سجاد و همچنین ائمه بعدی بود. او نقل می کند: امام چهارم ع این دعا را در سحرهای ماه مبارک رمضان می خواندند. این دعا از اوّل تا آخرش یک توحید ممثّلی است. گاهی از ریشه شروع می کند، و تنه و شاخه ها و برگ ها و میوه ها را می رویاند؛ گاهی از این میوه ها و برگ ها و شاخه ها و اینها شروع می کند تا به ریشه برسد. گاهی از توحید شروع می کند، به اخلاق و اعمال و انجام کارهای خیر؛ گاهی از اعمال و رفتار و کارهای خیر و نعمت های جزئی به آن توحید می رسد.
این فرازی دارد و نشیبی دارد و اُوجی دارد و حَضیضی. حالا آن جاهائی که نیاز به توضیح دارد، آنجاها توضیح داده می شود؛ و إلا بقیّه اش شاید نیازی به توضیح نداشته باشد. همین جوری می خوانیم؛ هر جا هم نیازی به توضیح داشت، مطرح می شود.
اِلهی لا تُؤَدِّبنِی بِعُقُوبَتِکْ. ممکن است ما را از راه دیگر ادب بکنی، نه از راه عقوبت. یعنی ما کار خلافی بکنیم که در عقب کار خلاف ما یک کیفری بیاید. چون این کیفر متعاقب آن عمل سَیّئ می آید، بهش می گویند : « عقوبت ». وَ لا تَمکُر بِی فِی حیلَتِکْ. نقشه هائی که کشیدی بین ما و هدف ما حائل و مانع بشوی، مکر الهی اینچنین باشد، با ما این مکر را نکنی؛ که بین ما و هدف ما حائل بشوی، که بشود ( حیله ) ! و ما هیچ راهی نداریم، إلا اینکه شما اعطاء می کنی. مِنْ إینٍ لِیَ الخِیرْ یا رَب، در حالی که وَ لا یُوجَدُ إلا مِنْ عِندِکْ. وَ مِنْ إینٍ لِیَ النَّجاه، در حالی که وَ لا تُستَطاعُ إلا بِکْ.
إلا یُقال که انسان می تواند کار خیر انجام بدهد؛ می فرماید که: گرچه کسی کار خیر انجام داد، بهره ای برد؛ امّا خود آن شخص و فکری که او را به خیر راهنمائی کرد، و توفیق و امکانات انجام خیر؛ همه اینها جزء نعمت های الهی است. پس بنابراین لَا الَّذِی اَحسَنَ اسْتَغنَی عَنْ عُونِکَ وَ رَحمَتِکْ؛ نه آنکه کار خوب کرد از رحمت تو بی نیاز است، برای اینکه الآن در محور رحمت توست. اگر رحمت تو نبود؛ نه او به این کار خیر موفق می شد، و نه اکنون می تواند از آن کار خیر بهره بگیرد. وَ لَا الَّذِی اَسآءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَیکَ وَ لَمْ یُرضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدرَتِکْ؛ نه آنکه سرکشی کرد، او از قدرتت دور است ! آن را در حقیقت تو گرفتی، و او نمی داند که به عذاب تو گرفتار شده. بنابراین هیچ کسی بی نیاز نخواهد بود، و هیچ خیری نیست مگر از ناحیه شما، و هیچ نجاتی هم نیست مگر از ناحیه شما ! این با همراهی شماست.
......................................
پی نوشت ها:
(1) غافر / 60
(2) الکافی / ج 2 / ص 468
(3) وسائل الشیعه / ج 7 / ص 27
(4) عدّه الداعی / ص 40
(5) وسائل الشیعه / ج 7 / ص 145
(6) مستدرک الوسائل / ج1 / ص 368
(7) نمل / 62
(8) زمر / 3
(9) بقره / 186