ناتوانی جریانهای برانداز در بهرهگیری از سرمایههای اجتماعی که به صورت توفانوار و به یکباره پشت آنها قرار گرفت، آنها را دچار یأس و سرخوردگی شدید کرد اما این یأس و سرخوردگی دلیلی برای کنار گذاشتن تلاشهای آنان برای بهرهگیری از سرمایههای اجتماعی در جهت ضربه وارد کردن به نظام نیست؛ تلاشهای جدیدی که این بار نخبگان علمی جامعه را هدف گرفته است.
سرمایه اجتماعی اگرچه واژهو راهبردی جدید در اندیشههای سیاسی است، اما باید به صراحت اعتراف کرد که اپوزیسیون نظام برنامهریزیهای دقیقی برای بهرهگیری از این راهبرد جدید سیاسی دارد کهمتأسفانه باعث شده است برخی از افراد داخلی نیز که از سطح بصیرت و آگاهی پایینی در این عرصه برخوردار هستند، در تور آنها گرفتار و ناخواسته به عنوان یکی از سرمایههای اجتماعی این جریان تبدیل شوند، البته این مهارت در سازماندهی سرمایههای اجتماعی که به شبکههای اجتماعی تبدیل میشوند از سوی اپوزیسیون نظام نیز خود دلیلی دیگر بر نقش غربیها به عنوان نظریهپردازان اصلی موضوع سرمایههای اجتماعی در وقایع روی داده است، بنابراین میتوان گفت که جامعه مدنی مجموعه تشکلهای صنفی، اجتماعی و سیاسی قانونمند و مستقل گروهها، اقشار و طبقات اجتماعی است که از یک طرف تنظیمکننده خواستها و دیدگاههای اعضای خود و از طرف دیگر منعکسکننده این خواستها و دیدگاهها به نظام سیاسی و جامعه جهت مشارکت در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی است.
روابط درونگروهی
بیشک کانون توجه تحلیلهایی که در مورد سرمایه اجتماعی ارائه شدهاند، روابط درونگروهی است. همین روابط درونگروهی است که میتواند در القای خواستههای سران بالادستی شبکههای اجتماعی به اعضا مؤثر باشد و آنها را به سمت تحقق این خواستهها پیش ببرد.
واقعیت امر این است نمونه کامل این طراحی در وقایع سال گذشته کشور به مرحله اجرا درآمد و نهادهای مختلف امنیتی شاهد بودند که در کمتر از چند ساعت از طریق همین روابط درونگروهی خواستههایی که در اتاق فکر لندن مطرح میشد در کف خیابانهای تهران به مرحله اجرا درمیآمد، البته در ادامه شاهد بودیم که از طریق افشاگریهایی که توسط نظام و به خصوص مقام معظم رهبری درخصوص پشت پرده این فتنه عمیق شکل گرفت، زنجیره این روابط درونگروهی قیچی شد و بسیاری از فریبخوردگان که در پازل این جریان به صورت ناخواسته فعالیت میکردند از این طراحی خارج شدند و زمینه شکستهای متعدد این جریان را فراهم کردند؛ شکستهایی که سرانجام آن در حماسه 9 دی رقم خورد. نهایتاً 9 دی، روز فروریختن این شبکههای اجتماعی و پراکنده شدن سرمایههای اجتماعی جریان برانداز شد که در طول بیش از 18 ماه طراحیهای گستردهای برای آن انجام داده بودند.
تغییر رویکرد سرمایههای اجتماعی فتنه
اما پس از این شکست بزرگ و ناتوانی جریانهای برانداز در بهرهگیری از سرمایههای اجتماعی، شاهد تغییر هدف طراحان این جریان از افراد عوام جامعه به سوی نخبگان علمی بودیم.
بر این اساس اتاق فکر جریان فتنه، با گذشت بیش از یک سال و نیم به نکات جدیدی در خصوص شیوه عملکرد خود رسیدهاند و تشکیل شبکههای اجتماعی با بهرهگیری از افراد عادی را نکتهای منفی در جریان اقدامات خود برشمردهاند. آنها جملگی معتقدند اگرچه شبکههای اجتماعی باعث تکثیر سریع جنبش میشود اما هر فردی با هر گرایشی میتواند عضو این شبکهها شود و حرکت را از مسیر اصلی خارج کند و این امر باعث غیرقابل کنترل شدن حرکات این شبکهها میشود.
بدون شک موضوع تلخ حوادث عاشورا بیانکننده حقیقت کلام این جماعت است و در این روز به خوبیمشخص شد که چگونه عوامل ضد انقلاب و بهائیت سوار بر کار کنترل آشوبها را به دست گرفتند، بنابراین آنها به سمت ایجاد شبکههای اجتماعی با استفاده از سرمایه اجتماعی نخبگان علمی رفتند، چراکه این افراد معمولاً دارای شأنیت بالایی در اجتماع هستند و قابلیت تأثیرگذاری زیادی در بین عوام دارند. آنها از این طریق میکوشند پیامهای خود را نه به صورت مستقیم بلکه با بهرهگیری از این نخبگان علمی به صورت غیرمستقیم به دست سطوح پایینی جامعه برسانند.
اتاق فکر جریان فتنه، براین اساس تمرکز خود را روی دانشگاهیان قرار داد و تلاش کرد با ایجاد حلقههای فکری در درون دانشگاه و میان دانشگاهیان برنامههای خود را اجرایی کند. حسن این حلقهها این است که اعضا و هواداران میدانند که پایگاهی وجود دارد و هفتهای یکبار میتوانند در این پایگاهها جمع شوند و خوراک فکری دریافت کنند و در نهایت این حلقهها به یکدیگر متصل میشوند و تشکیل یک شبکه اجتماعی بزرگ برای مقابله با نظام را خواهند داد. در حقیقت دانشگاهیان به عنوان بازوهای اطلاعاتی این جریان عمل میکنند و هر کدام به تنهایی میتوانند رهبری افراد عادی اجتماع را به دست بگیرند.
اصلاحطلبان پنهان میکنند
آن چیز که در این بین مشخص است، عقبنشینی شدید فتنهگران سبز از کف خیابانها و پایان دادن آنها به حرکات خیابانی خود است و شاید بتوان دلیل بزرگ این عقبنشینی را فرو ریختن پایگاههای اجتماعی آنها در نزد مردم و عدم اقبال عمومی نسبت به آنها دانست، اما به رغم این شکست بزرگ که در پرونده فتنهگران سبز به ثبت رسید، آنها تلاش میکنند با تغییر استراتژی این عقبنشینی خود را یک عقبنشینی تاکتیکی عنوان کنند.
اصلاحطلبان در تمام طول حیات خود ثابت کردهاند که نه تنها جنبه پذیرش شکست در عرصههای مختلف را ندارند بلکه تلاش میکنند با شیوههای مختلف این شکست را از دیدگان عمومی پنهان کنند. شاید به گفته خود تاجزاده در جریان اعترافاتش اصلاحطلبان خجالت میکشند که پس از شکست از زمین بلند شوند
