شیخ پرسید: از چه رو؟ حواریون بگفتند: مگر خبر نداری دو هفتهای است که آن یکی پیغامی از برای جوانکان دانشجو ارسال داشته و آنان را به سوی خود خوانده، حال آنکه همگان شاهد بودند میلیونها نفر از نخبگان، اساتید و دانشجویان سال گذشته به روز گزینش فردی اصلح از برای زمامداری امورات کشور،در کوی و برزن نام تو را فریاد میکشیدند و میگفتند عالمتر و فاضلتر از شیخ در این دهر پیدا نبود و ردای ریاست ما فقط از آن اوست. کسی که به هنگام خطابه هر کلامش دری است گران از برای حکیمان و سخنوران و هر پندش را نیازمند تحریرهزاران رساله از برای تفسیرش. بر شماست که با افاضه فضل گوی سبقت از همگان بربایید تا بدانند با غصب حق شما چه خسرانی بر ساکنان بر و بحر وارد آمد. شیخ بگفت اگر اینگونه است پس من میگویم و شما بنگارید و هر جای کلام فزونتر از فهم این جوانکان دانشجو و اساتیدشان بود، خود به میان آنان بروید و آن را به زبان ساده ترجمه کنید چرا که نازلکردن کلام از بهر آنان دون شأن حکیم سخنوری چون من باشد. حواریون با ذوق تمام بگفتند سمعا و طاعتاً یا شیخ!
شیخ گفت و شاگردان کتابت کردند که متن پیامش از قرار زیر است:
فرزندان دانشجویم! بار دیگر روز دانشجو فرا رسیده و من هرگاه نام این روز را میشنوم به یاد دوران شباب خود میافتم که چگونه «جهشی» دروس دانشگاهی را پاس میکردم و در هر ترم دانشگاه یک مدرک دکترا از دانشگاههای داخله و خارجه دریافت مینمودم البته اینها به جز مدارک افتخاری است که از شرق و غرب عالم به نام من صادر میشد. حال آنکه عدهای حسود که چشم دیدن این همه فضل و حکمت را در یک نفر ندارند سال گذشته شعار میدادند «شیخ بیسواد عامل دست موساد». یادتان هست در ایام تبلیغات ریاستجمهوری هنگامی که به دانشگاههای شما سر میزدم، در هر دانشگاه صدها هزار دانشجو به استقبال ما میآمدند.
نوههای من! دیدید که در مناظرات تلویزیونی بر خلاف دیگران که فقط نفی یکدیگر میکردند من با استدلالات کاملاً علمی که اساتید و اقتصاددانهای شهیر جهان نیز از درک آن عاجز بودند، همگان را از این همه علم و تجربه مملکتداری به بهت و حیرت واداشتم و پس از آن شاهد بودیم که دهها میلیون رأی از چهارگوشه ایران و از تمامیاستانها که فکر میکنم تعدادشان 500 تا بود به سوی من سرازیر شد اما چشم تنگان به مقام و منزلت من حسادت ورزیدند و تمام آرای مرا به اسم دیگران خواندند و گفتند ای شیخ آرای باطله بر تو غلبه یافتهاند! و در مرتبه پنجم ایستاده ای! من هرچه اندیشیدهام ندانستم این آرای باطله کیست و کی کاندیدا شد که ما نفهمیدیم.
جوانان دانشجو حیف که نتوانستم رئیسجمهور شوم و یکی حق ما را غصب نمود وگرنه کارهایی برایتان انجام میدادم که هزاران محمود نتوانند انجام دهند.
همانگونه که شما هم مطلعید این جماعت مدام از پیشرفت کشور خبر میدهند در صورتی من با گوشهای خود شنیدم که اساتید شما هنوز در دانشگاه صاحب کرسیاند و بخاری و شوفاژ ندارند. من اگر مسئول میشدم همان ابتدای کار برای همهشان بخاری میخریدم تا مجبور نشوند مثل ننهجون من در سرمای زمستان از کرسی استفاده کنند.
دانشجویان عزیز مشکل ما آزادی بیان است همانگونه که آزادی بیان و دموکراسی باعث شد معدنچیان شیلی از زیر زمین بیرون بیایند. شما را نیز صاحب خانه و کار میکند. اصلاً اگر آزادی بیان بود شما همهتان یک شبه صاحب شغل و مال میشدید. اگر شما از خانوادهتان دورید و در غربت درس میخوانید به خاطر نبود دموکراسی و آزادی بیان است.
فعلاً همین مقدار برایتان کافی است در پیامهای بعدی راهکارهای دیگری برای حل مشکلاتتان را خواهم گفت
![](http://www.ashoora.biz/weblog/pixel_4462.gif)