.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 806
  • بازدید دیروز : 2320
  • کل بازدید : 1505821
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/9/3    ساعت : 4:39 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در پنج شنبه 89/9/11 ساعت 3:30 ع نویسنده : ایمان احمدی

یا رسول اللهمقاله حاضر به کندوکاو در تاریخ صدر اسلام پرداخته است تا مسیر جدیدى فراروى بومى سازى نظریات توسعه بگشاید و به این سؤال پاسخ دهد که پیامبر اسلام‏ چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز، آن چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه پدید آورد.

توسعه» دغدغه اساسى انسان معاصر است. بنابراین پرسش از شیوه‏ها، ابزارها و سازوکارهاى رسیدن به توسعه و تعالى، پرسشى جدى فراروى گرایش‏ها، نگرش‏ها، بینش‏ها، دانش‏ها و دانشمندان مختلف است. برخى از نظریه پردازان با طرح تئورى‏هاى خطى بر تقلید از غرب اصرار مى‏ورزند و بعضى دیگر با تأکید بر الگوهاى غیر خطى، سعى بر بومى سازى نظریات توسعه دارند.
مقاله حاضر با نگرشى از نوع دوم، به کندوکاو در تاریخ صدر اسلام پرداخته است تا مسیر جدیدى فراروى بومى سازى نظریات توسعه بگشاید و به این سؤال پاسخ دهد که پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز، آن چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه پدید آورد که پس از مدتى، جامعه‏اى کاملاً متفاوت با آن چه پیش از آن بود، به وجود آید؟ بر این اساس، نویسنده با طرح نظریه محتواى باطنى انسان سعى مى‏کند تا با استفاده از داده‏هاى تاریخى، گام‏هاى اولیه را براى طرح یک نظریه توسعه مبتنى برآموزه‏هاى اسلامى بردارد.
واژه‏هاى کلیدى: توسعه، محمدصلى الله علیه وآله، جامعه جاهلى، جامعه اسلامى، مدینة النبى، نظریه‏هاى توسعه.
مقدمه‏
یکى از ابعاد زندگى پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، شیوه آن حضرت در تبدیل جامعه جاهلى به جامعه اسلامى است.
پاسخ به این پرسش که پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله چگونه توانست در فرصتى اندک و با امکاناتى ناچیز، آن‏چنان تغییراتى در سطح فرد و جامعه به‏وجود آورد که پس از مدتى، جامعه‏اى کاملاً متفاوت با آن‏چه پیش از آن بوده‏است، پدید آورد، هر چه باشد، پاسخ به مشکلات عصر و جامعه ماست. توضیح این که: اگر مهم‏ترین دغدغه انسان امروز، مسئله «توسعه» در ابعاد مختلف فرهنگى، سیاسى و اقتصادى است و منظور از توسعه نیز حرکت از وضع نامطلوب به سمت وضع مطلوب است، کسى که بهتر، سریع‏تر و دقیق‏تر از همه موفق به اجراى چنین امرى شده، پیامبر عظیم‏الشأن اسلام‏صلى الله علیه وآله است. بایسته است که براى آزمون این ادعا، نگاهى هر چند گذرا به محیط پیدایش اسلام و اقداماتى بیفکنیم که حضرت ختمى مرتبت‏صلى الله علیه وآله در این جهت انجام داده‏است. شاخص‏هاى مورد بررسى، مقولات: فرهنگ، سیاست و اقتصاد خواهد بود. این شاخص‏ها براساس این مفروض مبناى بحث هستند که اندیشه، ثروت و قدرت، سه ضلع مثلثى را تشکیل مى‏دهند که نشان دهنده سیماى تمدنى جوامع مختلف است. پیش فرض دیگر نگارنده این است که «توسعه» امرى قاعده‏مند است، براین اساس مى‏توان در پرتو مطالعه جوامع توسعه یافته به‏طور نسبى به این قواعد دست یافت.
فرضیه مورد آزمون این است که حضرت محمدصلى الله علیه وآله در جریان تغییر، تبدیل و گذار از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى از الگوى توسعه فرهنگى بهره جسته است؛ به بیان دیگر، اقدامات فرهنگى و محتوایى در رأس اقدامات آن حضرت، قرار داشته و به تعبیر امروزه، آن حضرت از رهیافت فرهنگى استفاده کرده است. براساس این نظریه، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد، لذا تغییر در محتواى باطنى انسان‏ها عاملى سرنوشت ساز به شمار مى‏آید. حتى پیامبرصلى الله علیه وآله پس از تشکیل حکومت، باز هم به فکر و فرهنگ، اولویت مى‏داد. چارچوب نظرى این بحث در نظریه سیدمحمد باقر صدر قابل پى‏گیرى است که در ادامه از آن سخن خواهیم گفت.

1. چارچوب نظرى‏
در یک نگاه کلى مى‏توان نظریه‏هاى ارائه شده درباره علل و عوامل توسعه و عدم توسعه را در چهار گروه طبقه بندى کرد:56833
الف) نظریه‏هایى که در بررسى مسائل عقب ماندگى و توسعه فقط به عوامل درونى و داخلى توجه دارند؛ نظیر تئورى دوگانگى اقتصادى و اجتماعى «سینگر»، تئورى مراحل رشد «رستو»(Rostow)تئورى «ماکس وبر»(Max weber) و نظریه محتواى باطنى انسان از «سیدمحمدباقر صدر».
ب) نظریه‏هایى که علل و عوامل عقب ماندگى کشورهاى جهان سوم را در خارج از این جوامع جست‏وجو مى‏کنند و در واقع فقط به علل خارجى توجه دارند؛ نظیر تئورى امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایه‏دارى «لنین»،(Lenin) تئورى امپریالیسم «کائوتسکى»،(kautsky) تئورى امپریالیسم و اقتصاد جهانى از «بوخارین»(Bukharin) و تئورى انباشت سرمایه از «رزا لوکزامبورگ».(Rosa Luxemburg)
ج) نظریه‏هایى که در بررسى علل و عوامل عقب ماندگى کشورهاى جهان سوم،هم به علل داخلى توجه دارند و هم به علل خارجى، ولى بر علل خارجى بیشتر تأکید مى‏کنند. این تئورى‏ها که به تئورى‏هاى نئوامپریالیستى مشهور شده‏اند، بیشتر از سوى کسانى مطرح شده که یا «مارکسیست» بوده‏اند و یا گرایش‏هاى مارکیستى داشته‏اند؛ نظیر تئورى مبادله نابرابر از «امانوئل والرستین»(Immanuel Wallerstein) و تئورى ساختار امپریالیسم از «گالتونگ».(Galtung)
د) نظریه‏هایى که در تبیین علل عقب ماندگى کشورهاى توسعه نیافته، به علل داخلى سهم بیشترى مى‏دهند؛ نظیر تئورى توسعه نابرابر از «سمیرامین»(Samir Amin) و نظریه انسجام درونى از «محمود سریع القلم».
گفتنى است پیش از ارائه نظریه‏هاى جدید در باب توسعه یافتگى و توسعه نیافتگى،عمدتاً در متون قدیمى به نظریه‏هایى برمى‏خوریم که در بررسى ظهور و سقوط تمدن‏ها و ویژگى نظام‏هاى سیاسى، به عوامل محیطى توجه زیادى دارند؛ نظیر آن‏چه منتسکیو در روح القوانین مطرح کرده‏است و یا به مسائل نژادى پرداخته‏اند؛ نظیر آن‏چه «گوبینو» بر آن اصرار داشت، ولى این نظریه‏ها اکنون طرف‏داران جدى ندارند.
با دقت نظر بیشتر درباره تئورى‏هاى مذکور مى‏توانیم آنها را به یک طبقه‏بندى دوگانه برگردانیم: نظریه‏هایى که در آنها اراده انسانى، عامل و عنصر کلیدى است و تئورى‏هایى که قائل به نوعى جبرگرایى مى‏باشند و در حرکت تاریخ، جایگاه و نقشى اساسى براى اراده انسان در نظر نمى‏گیرند.
طرف‏داران نظریه‏هاى جبرگرایانه، با طرح شرایط جغرافیایى، استعمار، نژاد و یا قضا و قدر و مسئله سرنوشت، در مفهوم تحریف شده و نادرست آن، خیال خویش را آسوده کرده و با توجیه تنبلى خود و عدم مطالعه و کاوش در علل و عوامل عقب ماندگى خویش، همه تقصیرها را بر گردن چیزى مى‏گذارند که در بهترین شرایط، خود، معلول عقب‏ماندگى است و نه علت اصلى آن. جالب توجه است که پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در نظریه توسعه خویش، تمامى نظریه‏هاى جبرگرایانه را منزوى کرد؛ چه آن که شرایط محیطى و جغرافیایى، ژنتیکى، آب و هوایى و حتى شرایط نظام جهانى و سیستم بین‏المللى، همه و همه مغلوب تلاش‏هاى مسلمانان شدند و در خصوص شرایط آن روز، در وضعیت اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى جزیرةالعرب تحول اساسى پدید آمد.
در این‏جا فرصت پرداختن به تمامى نظریه‏هاى یادشده نیست، از این‏رو فقط به توضیح برخى دیدگاه‏ها، آن هم به میزانى که براى مباحث این پژوهش ضرورت دارد، اکتفا مى‏کنیم.
در مقدمه، توجه به مفهوم «توسعه» ضرورى مى‏نماید. براى توسعه تعریف‏هاى گوناگونى ارائه شده‏است. این امر ضمن طبیعى بودن، ناشى از تفاوت دیدگاه‏ها، مفروضات، چارچوب‏هاى نظرى و زوایاى دید درباره یک مسئله است. برخى از این تعاریف عبارت‏اند از:
الف) توسعه به معناى ارتقاى مستمر کل جامعه و نظام اجتماعى به سوى زندگى بهتر و یا انسانى‏تر است [... ]براى درک معناى درونى توسعه باید حداقل سه ارزش اصلى به عنوان پایه فکرى و رهنمود عملى در نظر گرفته شود. این ارزش‏هاى اصلى عبارت‏اند از: معاش زندگى، اعتماد به نفس و آزادى که نمایانگر هدف‏هاى مشترکى هستند که به وسیله تمام افراد و جوامع دنبال مى‏شود.56834
ب) توسعه به فرایندى گفته مى‏شود که در آن جامعه از وضع نامطلوبى به وضع مطلوبى متحول مى‏شود. این فرایند، تمامى نهادهاى جامعه را در برمى‏گیرد و ماهیت آن اساساً آن است که توان و ظرفیت بالقوه جامعه به صورت بالفعل در مى‏آید؛ به عبارت دیگر، در فرآیند توسعه استعدادهاى سازماندهى جامعه از هر جهت بارور و شکوفا مى‏شود؛ چه به لحاظ اقتصادى و چه به لحاظ اجتماعى، فرهنگى و سیاسى.56835
ج) توسعه بهینه سازى در استفاده از نیروهاى بالقوه مادى و انسانى یک اجتماع است.56836
در همه این تعاریف، مفهوم ایجاد شرایط مناسب براى افراد و جوامع در کلیه وجوه انسانى مورد نظر است. بنابراین، ضمن پذیرفتن اختلاف در نظر و منظر، از این جهت مکمل یک‏دیگر بوده و متناقض نیستند. گو این که در هر گروه ، ملت و امتى، جهان بینى مهم‏ترین عنصر جهت دهنده به توسعه به شمار مى‏رود. در این پژوهش، مراد ما از توسعه، معناى کلان و عمومى آن است که شامل ابعاد فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فردى مى‏گردد؛ به بیان دیگر، توسعه کمّى و کیفى درهمه ابعاد که نتیجه آن آبادانى همه جانبه است.
با توجه به مباحث بعدى این پژوهش که حول محور شاخص‏هاى جامعه جاهلى، به مثابه یک جامعه توسعه نیافته، و شاخص‏هاى جامعه اسلامى مدینةالنبى، به مثابه جامعه‏اى توسعه یافته است، در این قسمت از بحث، باید به مهم‏ترین شاخص‏هاى توسعه یافتگى و عقب ماندگى در برخى از نظریه‏ها، توجه کنیم.
سریع القلم که «نظریه انسجام درونى» را در تبیین دلایل خویش مبنى بر اولویت و اهمیت «عوامل و نظام داخلى» در مقایسه با «عوامل و نظام خارجى» در توسعه ارائه کرده، مشتقات توسعه یافتگى را ذیل چهار مؤلفه برشمرده‏است:56837
الف) مشروعیت: مشتقات زیر، محصول حل بحران مشروعیت است: 1- انتقادپذیرى؛ 2- جامعه بزرگ‏تر از حکومت؛ 3- تحمل اندیشه‏هاى متفاوت ؛ 4- اصلاح پذیرى؛ 5- اعتماد به نفس؛ 6- حساسیت به زمان؛ 7- شکل‏گیرى هیئت حاکمه به جاى حکّام؛ 8- همسویى منافع عموم مردم با منافع هیئت حاکمه؛ 9- وجود انسان‏هاى کیفى در کار حکومت و مملکت‏دارى.
ب) نگرش عقلایى: مشتقات ذیل، محصول نگرش عقلایى، خواهد بود: 1- دقت و محاسبه؛ 2- آینده نگرى؛ 3- نهادینه شدن مطلوبیت و کارآیى؛ 4- فردگرایى مثبت؛ 5- مدیریت به جاى کنترل؛ 6- کنترل احساسات؛ 7- یادگیرى و عبرت آموزى از گذشته؛ 8- وطن دوستى؛ 9- نخبه‏پرورى.
ج) نظام تربیتى: نظام تربیتى یک جامعه توسعه یافته و یا خواهان توسعه، به مشتقات زیر توجه دارد و براساس آنها سازمان‏دهى مى‏شود: 1- یادگیرى کار جمعى؛ 2- تفکر استقرایى؛ 3- توجه به نظم و سیستم؛ 4- داشتن حافظه تاریخى؛ 5 - تحمل؛ 6- نظام قانونى پویا؛ 7- نسبى‏گرایى؛ 8- پدیده‏شناسى؛ 9- اخلاق و مسئولیت اجتماعى؛ 10- فضیلت‏هاى اجتماعى؛ 11- هویت مستحکم.
د) راه‏ها و کاربردها: در این خصوص، به مشتقات زیر توجه خواهد شد: 1- سیاست زدایى از پروسه تصمیم‏گیرى؛ 2- توان ترکیب و تبدیل؛ 3- نگرش بین المللى؛ 4- حساسیت به رقابت؛ 5- متنوع سازى منابع تولید و درآمد؛ 6- سخت‏کوشى؛ 7- عینیت پذیرى؛ 8 - مدیریت و سازماندهى؛ 9- دولت ناظر و سالم.
«آلکس اینکلس»(Alex Inkeless) در مطالعات خویش درباره کشورهاى گوناگون، به الگوى ویژه‏اى براى «انسان مدرن» اشاره مى‏کند. وى براى اندازه‏گیرى چنین الگوى تثبیت شده‏اى از عنصر شخصیت در میان افراد مدرن طیفى از نوگرایى - میان صفر و صد - به‏وجود آورد. طبق نظر اینکلس، مشترکات انسان مدرن به شرح زیر است:
1 - آمادگى براى کسب تجارب جدید؛ 2 - استقلال روز افزون از چهره‏هاى اقتدار، مانند والدین و رؤساى قبایل؛ 3- اعتقاد به علم؛ 4- تحریک پذیرى؛ 5- برنامه‏ریزى بلند مدت؛ 6- فعالیت در سیاست‏هاى مدنى.56838
برخى از محققان، مانند «ماریان لوى»(Marion levy) بر مبناى رهیافت جامعه‏شناختى، به مقایسه جوامع نسبتاً مدرن و غیر مدرن دست زده‏اند. لوى ویژگى‏هاى جوامع نسبتاً مدرن و غیر مدرن را به این شرح بررسى مى‏کند:
مختصات جوامع غیر مدرن عبارت‏اند از: درجه پایین تخصص، سطح بالاى‏خودکفایى، وجود هنجارهاى فرهنگى مبتنى بر سنت، خاص گرایى، تأکید نسبتاً کمتر بر گردش پول، حاکم بودن هنجارهاى خانوادگى نظیر وجود روابط غیر رسمى در چهارچوب ساختارهاى رسمى و جریان یک طرفه کالا و خدمات از مناطق روستایى به مناطق شهرى.
در نقطه مقابل، ویژگى‏هاى جوامع نسبتاً مدرن عبارت‏اند از: درجه بالاى تخصص، وابستگى متقابل سازمان‏ها، هنجارهاى فرهنگى مبتنى بر منطق‏گرایى و عقلانیت، عام گرایى، ویژه‏نگرى کارکردى، درجه بالاى تمرکز، تأکید نسبتاً بیشتر برگردش پول، نیاز به جداسازى بوروکراسى از سایر نهادها و جریان دو طرفه کالا و خدمات میان شهر و روستا.
نظریه لوى، درمقایسه با نظریه سریع القلم، عمدتاً بر شاخص‏هاى مادى تأکید کرده است. روشن است که در بررسى جامع مدینةالنبى نظریه سریع القلم باید مدنظر قرار گیرد تا نظریه لوى؛ چه این امرى روشن است که انقلاب صنعتى بعد از رنسانس اتفاق افتاده است و توسعه صنعتى به معناى مدرن آن را نمى‏توان از جامعه چهارده قرن پیش انتظار داشت، اما مى‏توان شاخص‏هاى حرکت از اقتصاد شبانى به اقتصاد روستایى را نشان داد.
دکتر همایون الهى مشخصه‏هاى کشورهاى عقب مانده در قرن بیستم را چنین برشمرده‏است: 1- وابستگى و دوگانگى اقتصادى؛ 2- فرار سرمایه‏ها؛ 3- فرار مغزها؛ 4- وارد کننده کالاها به صورت غیر متوازن؛ 5- صادر کننده مواد خام؛ 6- ضعف علمى؛ 7- رشد بالاى جمعیت؛ 8- پایین بودن سطح درآمد سرانه و توزیع ناعادلانه آن؛ 9- وجود صنعت وابسته؛ 10- پایین بودن سطح آموزش و بالا بودن در صد بیسوادى؛ 11- بیکارى، به‏ویژه بیکارى پنهان؛ 12- نامطلوب بودن وضع بهداشت؛ 13- فقر عمومى؛ 14- تک محصولى بودن؛ 15- وابستگى به تجارت جهانى؛ 16- گسترش غیر عادى بخش خدمات؛ 17- بالا بودن بدهى‏هاى خارجى؛ 18- یک جانبه بودن تجارت جهانى؛ 19- شالوده‏هاى نامناسب اجتماعى؛ 20- تشکیلات نامناسب ادارى؛ 21- ناهماهنگى رشد اقتصادى؛ 22- پایین بودن بازده تولیدات کشاورزى؛ 23- عدم امکان گسترش تجارت با سایر کشورها.56839
ماکس وبر در اخلاق پروتستانیزم و روحیه سرمایه‏دارى، از توسعه سرمایه‏دارى در کشورهاى جهان، تحلیلى ارائه داده است که قطع نظر از ادعاهاى قابل مناقشه وى، اصل چارچوب آن براى این پژوهش قابل استفاده است. به نظر وبر، اعتراض افرادى، چون لوتر و کالون به سنت‏هاى مسیحى، سبب قرائت جدیدى از مسیحیت گردید و این تحول فرهنگى (مذهبى) سبب رویکرد جدیدى به دنیا و تلاش‏هاى اقتصادى شد. با استفاده از این چارچوب مى‏توانیم بگوییم که تلاش‏هاى پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله، سبب تغییر محتواى باطنى و باورهاى اعراب و متعاقباً زمینه‏ساز پیدایش جامعه نوین اسلامى شد.56840
سیدمحمدباقر صدر در بحث سنت‏هاى الهى در قرآن،56841 با استفاده از آیه «انّ اللَّه لایغیّرما بقوم حتى یغیّروا ما بأنفسهم»56842 این نظریه را مطرح کرده است که علت العلل تمامى تغییر و تحولات، خواست و اراده خود انسان است. این خواست و اراده هنگامى که در کنار یک اندیشه جدید قرار گرفت، به سمت و سوى آن تغییر مى‏کند.
به نظر شهید صدر، انسان‏ها (و به تبع آن جوامع) ، با توجه به ایده‏آل‏هاى خودشان به سه دسته تقسیم مى‏شوند:
دسته اول: انسان‏هایى که ایده‏آل‏هاى خودشان را از واقعیت‏هاى عینى و خارجى مى‏گیرند. این انسان‏ها وراى وضع موجود، آرزوى رسیدن به هیچ مقصود دیگرى را ندارند و تمام همت آنها به دست آوردن غذا، مسکن و لباس است. از دیدگاه این افراد، آینده چیزى جز تکرار گذشته نیست و بنابراین، پیشرفت و توسعه در این دیدگاه فاقد معناى روشن و بلکه بى‏معناست. این جوامع در چنبره تقلید و سنت‏هایى خشک و لایتغیر گرفتارند که در طول قرن‏ها هیچ تغییرى در آنها راه نمى‏یابد. قرآن درباره این‏گونه افراد و جوامع مى‏گوید:
قالوا حسُبنا ما وجدنا علیه آباءنا أَوَلَو کان آباءُهم لا یعلمون شیئاً و لا یهتدون؛56843
گفتند: راه پدرانمان را که یافته‏ایم ما را بس است. آیا اگر پدران آنها، نادان و گمراه بودند باز هم آنها را بس است؟
قالوا أَجئتنا لِتلفتنا عمّا وجدنا علیه آباءَنا و تکونَ لکُما الکبریاءُ فى الأرض و ما نحن لکما بمؤمنین؛56844
(به موسى و هارون) گفتند: آیا شما آمده‏اید تا ما را از راهى که پدرانمان را بدان راه‏یافته‏ایم باز دارید و شما روى زمین بر ما بزرگى کنید؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد.
قرآن، دو علت براى انتخاب چنین ایده‏آلى توسط مردم، ذکر کرده است: یکى انس و عادت؛ و دیگرى سلطه حکومت‏هاى طاغوتى و استبدادى، چرا که حاکمان مستبد مردم را به عبادت خود فرامى‏خوانند و آنها را از ارزش‏هاى الهى و انسانى تهى مى‏کنند:
و قال فرعون یا أیّها الملأ ماعلمتُ لکم من إلهٍ غیرى؛56845
فرعون گفت: من جز خودم، خدایى را براى شما نمى‏شناسم.
قال فرعون ماأَریکُم إلاّ ما أرى و ما أهدیکم إلاّ سبیل الرّشاد؛56846
فرعون گفت: من به شما جز آن‏چه نظر و رأى شخصى خودم ایجاب کند، نشان نمى‏دهم و البته آن‏چه نظر من است تنها راه هدایت است.
این جوامع یا در اثر یک حمله خارجى از بین مى‏روند، یا تسلیم ایده‏آل جدیدى مى‏شوند که ممکن است ایده‏آلى نجات بخش و یا گمراه کننده باشد؛ چنان‏که وضع مردم با پذیرش ایده‏آل جدیدى که پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله آورده بود، متحول شد .
دسته دوم: انسان‏هایى که علاوه بر نیازهاى محدود مادى، از ایده‏آل‏هاى معنوى بسیار محدود هم برخوردارند، ولى محدود را به جاى نامحدود و مطلق مى‏پندارند، در جوامعى که این انسان‏ها زندگى مى‏کنند حرکت جامعه تا زمان رسیدن به ایده‏آل جدید است و به محض رسیدن به آن، از حرکت باز مى‏ایستد. در این خصوص، شهید صدر جوامع غربى را مثال مى‏زند که اهداف خوبى همانند آزادى را در نظر داشتند، اما محدود بودن این اهداف، سبب انحطاط جوامع غربى شد؛ به این بیان که اینها به حرکت خود تا رسیدن به آزادى ادامه دادند و چون آن را هدف خویش قرار داده بودند، و نه ابزارى براى رسیدن به کمالات بالاتر و برتر، هرکدام به نحوى از آزادى استفاده کردند. به نظر شهید صدر «آزادى قالب است، همراه آزادى ما احتیاج به محتوا داریم [... ]وقتى ندانستیم قالب آزادى براى چه محتوایى ساخته شده، همین آزادى بدبختى‏هاى خطرناک و بزرگى به‏بار مى‏آورد».56847
این ایده آل چهار مرحله دارد:
الف) مرحله نوآورى و تجدد که در آن ایده‏آل حکم آرزو را دارد؛
ب) مرحله‏اى که مردم به ایده‏آلى که مى‏خواستند (مثلاً آزادى) مى‏رسند؛
ج) مرحله توقف و امتداد تاریخى، در این مرحله طبقه مترف، آسایش طلب و متنعم پدید مى‏آید؛
د) مرحله تسلط ستمگرانى که هیچ گونه عهد و پیمانى را رعایت نمى‏کنند.56848
دسته سوم: انسان‏هایى که ایده‏آل و آرمانشان «اللَّه» است. این انسان‏ها ضمن این‏که به ایده‏آل نوع اول و دوم توجه دارند، اما آنها را در جهت و خواست ایده‏آل مطلق و نامحدود؛ یعنى «خدا» مى‏خواهند، چون دنیا را مزرعه آخرت مى‏دانند:
یا أیّها الإنسان إنّک کادحٌ إلى ربّک کدحاً فملاقیه؛56849
اى انسان تو با کوشش و تلاش پى‏گیرت در عبادت و خدمت، سرانجام به ملاقات پروردگارت نایل خواهى شد.
این‏جاست که شهید صدر دو نوع پیشرفت و توسعه را مطرح مى‏کند:
الف) پیشرفت فاقد مسئولیت؛
ب) پیشرفت مسئولیت آفرین.

از آن‏جا که برخى از جوامع و حکومت‏ها که دنبال ایده‏آل‏هایى از نوع اول و دوم بوده‏اند، از دین براى اهدافشان استفاده کرده‏اند، شهید صدر هشدار مى‏دهد که مبادا در این خصوص اشتباهى صورت گیرد و ما نام هر جامعه و حکومتى را که از دین مایه مى‏گذارد، در ردیف ایده‏آل سوم قرار دهیم. این همان چیزى است که همه عالمان روشن ضمیر و ائمه معصومین‏علیهم السلام و قرآن مجید نیز تذکر داده‏اند که بلعم باعوراهایى وجود دارند که ممکن است دین را ملعبه دست خود قرار دهند؛ کسانى که در کلام امام خمینى(ره) از آنان به «متحجرین» و «مقدس مآبان کج فهم» و «آخوندهاى دربارى» تعبیر شده است.
دین توحیدى، که جوهره ایده‏آل سوم است، پیوسته در حال مبارزه با همه‏گونه خدایان و ایده‏آل‏هاى پست و تکرارى است، و همین؛ یعنى داشتن ایده‏آل الهى نامحدود و مسئولیت آفرین،56850 رمز و پاسخ این سؤال است که چرا پیغمبران سرسخت‏ترین انقلاب‏ها را در تاریخ بشریت به‏وجود آورده و پاک‏ترین انقلابى‏هاى جهان بوده‏اند؟ و به چه دلیل در صحنه‏هاى تاریخى ما فوق هرگونه مصالحه‏اى قرار گرفته و چرا اهل هیچ‏گونه سازشى نبوده‏اند؟
توسعه و تحولى که حضرت ختمى مرتبت در جامعه جاهلى ایجاد کرد، تحولى از ایده‏آل نوع اول به ایده‏آل نوع سوم بود. دقت در ویژگى‏هاى جامعه جاهلى و جامعه اسلامى مدینةالنبى، ادعاى مذکور را روشن‏تر خواهد ساخت. اما پیش از شروع در بحث بعدى لازم است به این سؤال نیز پاسخ دهیم که لوازم حرکت در جهت ایده آل سوم چیست؟ به نظر شهید صدر، حرکت در مسیر ایده‏آل مطلق متوقف بر امور زیر است:
الف) دید فکرى و ایدئولوژیکى روشن درباره ایده‏آل مطلق؛ یعنى فهم درست توحید و عقیده داشتن به آن و متصف شدن به صفات الهى در مقام عمل؛
ب) حرکت اراده به کمک نیروى روحى حاصل از عقیده به توحید، به مثابه یک نیروى سوخت دائم؛
ج) ارتباط دائمى با ایده‏آل مطلق از طریق پیامبرصلى الله علیه وآله؛
د) نبرد و مبارزه علیه ایده‏آل‏هاى پست و خدایان ساختگى به رهبرى امام جامعه؛
ه) اعتقاد به آینده درخشان که نهایتاً وصول به کمال مطلق و قرب به خدا خواهد بود.56851

2. جاهلیت و ویژگى‏هاى آن‏
پیش از ذکر ویژگى‏هاى جاهلیت، لازم است از نظر مفهوم، و نیز درباره این که چه کسى یا چه منبعى براى اولین بار، این واژه را به کار برد و هم‏چنین در خصوص محدوده زمانى و مکانى آن،56852 سخن به میان آوریم.
در این که جاهلیت براى عصر پیش از بعثت پیامبر اسلام، حضرت محمدصلى الله علیه وآله، به کار مى‏رود، اختلافى نیست. هم‏چنین در این‏که حدود 150-200 سال قبل از بعثت را شامل مى‏شود تردیدى وجود ندارد. اما از نظر مکانى، محل اختلاف است، چرا که جاهلیت یک صفت و داراى ویژگى‏هایى است‏که در هر مکانى آن ویژگى‏ها یافت شود، مى‏توان این وصف را به‏کار برد.56853
از بعضى آیات قرآن و احادیث معصومین‏علیهم السلام چنین استفاده مى‏شود که پس از اسلام نیز جاهلیت واقع شده است و عده‏اى با ویژگى‏ها و معیارهاى جاهلى(در ادامه مقاله از ویژگى‏هاى جاهلى سخن خواهیم گفت) در جامعه مسلمین ظاهر شده‏اند.56854 چنان‏که در حدیثى از رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله نقل شده است که فرمود:
من بین دو جاهلیت برانگیخته شده‏ام که آخرین آنها بدتر از اولین شان مى‏باشد.56855
و در حدیثى از امام باقرعلیه السلام آمده است:
همانا مردم بعد از ارتحال رسول خداصلى الله علیه وآله به [وضع‏] اهل جاهلیت برگشتند.56856
علامه شعرانى در تفسیر این دو جاهلیت گفته است:
جاهلیت اولى به اصطلاح امروز آن دوره توحش انسان است که هنوز قواعد مدنیّت را در نیافته، خود را پاى بند احکام نساخته بود. در آن عهد مردان و زنان برحسب غریزه حیوانى با یک‏دیگر معاشرت داشتند و پس از آن‏که قومى متمدن شدند و محاسن آداب، مکارم اخلاق و احکام و شرایع را پذیرفتند، هرگاه باز به توحش باز گردند و شرم و حیا میان آنها ضعیف گردد و مراعات آداب نیکو فراموش شود، جاهلیت ثانى است. بى‏عفتى و لاقیدى زنان از لوازم توحش نوع بشر است آن‏گاه که زندگیشان نزدیک به روش حیوانات بود، خداوند زنان را از آن گونه رفتار منع کرد.56857
براى اولین بار واژه جاهلیت، در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شده‏است، بدون این که محدوده مکانى آن مشخص گردد.56858
چیستى جاهلیت مورد اختلاف است. برخى جاهلیت را از ریشه «جهل» در مقابل «علم» و در نتیجه به معنى نادانى گرفته‏اند، ولى تعداد بیشترى این معنا را نپذیرفته‏اند. دکتر عباس زریاب درباره وجه تسمیه جاهلیت مى‏نویسد:
چنان‏که گولدزیهر در مطالعات اسلامى به تفصیل بیان کرده است، مقصود از جاهلیت، نادانى نیست. گولدزیهر با استنادبه شواهد، «جهالت» را در برابر «حلم» مى‏داند. مسلم است که جاهلیت در برابر «اسلام» است، و بنابراین، مقصود از جاهلیت در قرآن، عصرى است که با تمام موازین و ارزش‏هاى اخلاقى و دینى و فرهنگى، درست در مقابل اسلام بوده‏است.56859
هم‏چنین وى از قول جواد على آورده‏است که در قرآن کریم گاهى جاهل نه به معناى نادان، بلکه به معنى انسان متکبر خودرأى به کار رفته است.56860
از جمله دلایلى که برخى از محققان درباره نفى این ادعا که جاهلیت به معنى جهل و عدم علم نیست آورده‏اند، عبارت‏اند از:
الف) تحدى قرآن: خداوند پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله را در آیات متعددى از قرآن مأمور به تحدى با مخالفان خود نموده است، حال اگر چنین در نظر بگیریم که «اهل جاهلیت» و دشمنان پیامبرصلى الله علیه وآله مردمى نادان و به دور از علم و ادب بوده‏اند، آیا این تحدى از نظر منطقى مى‏تواند مبین فضیلتى براى قرآن باشد؟!
ب) آثار شاعران عصر جاهلى: آن چه از شاعران آن عصر به جا مانده، بهترین گواه بر بهره‏مندى آنها از ادبیات پیشرفته‏است. مرورى گذرا بر منظومات شعرى صعالیک و اصحاب معلقات، که در این عصر مى‏زیسته‏اند، به خوبى بیانگر اوج اقتدار ادبى آنها است. البته افرادى، چون طه حسین در کتاب فى الأدب الجاهلى خواسته‏اند در اصالت انتساب شعر جاهلى به شعراى این دوره تردید کنند و این اشعار را محصول دوره اسلامى بدانند که این امر پذیرفتنى نیست.
ج) هدف بعثت: پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله هدف بعثت خود را «اتمام مکارم اخلاق» معرفى نموده‏اند56861 که این خود مى‏تواند مستندى در نفى ترجمه «نادانى» از واژه جهل و جاهلیت تلقى گردد، بلکه باید آن را به معناى مشکلات و نابه‏سامانى‏هاى اخلاقى دانست.
د) نوع معجزه: با توجه به این‏که قرآن بزرگ‏ترین معجزه و مؤید رسالت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله است و از آن‏جا که معجزه هر پیامبر با عصر و زمان خودش متناسب مى‏باشد، باید بپذیریم که در زمان بعثت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله هم، اعراب از نظر دانش ادبیات در سطح بالایى بوده‏اند.
ه) اظهارات لغویین: در کتب لغت نیز واژه جاهلیت به «نادانى» ترجمه نشده‏است. ابن منظور در ماده «جهل» ابتدا جهل را نقیض علم دانسته و سپس با بیان نمونه‏هایى، جهل را در برابر «حلم و بردبارى» و در یک مورد، به تلویح آن را در برابر «عقل» دانسته است. در المنجد آمده است: «جهل - جهلا و جهالة: حمق و جفا و غلظ».
از این نمونه‏ها به خوبى آشکار مى‏گردد که «جهل» واژه‏اى عربى و به معناى پرخاشگرى، شدت در عمل، ستم کردن و عدم بردبارى است، نه صرف «نادانى».
و) احادیث معصومین‏علیهم السلام: در روایات نیز واژه جهل در معناى نادانى صرف به کار نرفته است، چنان‏که در حدیث نبوى آمده است:
جاهل کسى است که به معاشران خود ظلم نموده و بر زیر دستانش ستم روا دارد و بر برتر از خود بزرگى فروشد و بى‏تمییز سخن گوید.56862
ز) سخنان اهل ادب و مورخان: عمر فروخ در تاریخ ادبیات خود مى‏گوید:
جاهلیت نامى است که قرآن کریم به عصر پیش از اسلام اطلاق نموده است، زیرا عرب در آن عصر بت پرستیده و با یکدیگر به نزاع مى‏پرداختند [...] گاهى فرزندان خود را زنده به گور کرده و شراب مى‏نوشیدند [...] و چنین است که ملاحظه مى‏کنیم واژه جاهلیت از «جهلى» گرفته شده که در برابر حلم بوده، نه «جهلى» که متضاد علم است.56863
شوقى ضیف در تاریخ ادب خود «عصر جاهلى» را دوره تکامل زبان عربى دانسته و معتقد است: عصر جاهلى زمانى است که زبان عربى خصایص کنونى را به خود گرفته است.56864
به نظر جواد على، جاهلیت به معناى سفاهت، حماقت، حقارت و خشم و تسلیم ناپذیرى در برابر اسلام و احکام آن مى‏باشد.56865
از دیدگاه بلاشر، اسلام بر تمامى ویژگى‏هاى روحى عرب‏ها، مانند مزاج جنگى، حساسیت عربى، قساوت در انتقام و مسائلى، چون شرب خمر، قمار بازى و آن‏چه در ردیف آن است ، صفت جاهلى اطلاق کرده‏است.56866
اکنون نوبت کاربرد این واژه در قرآن کریم است. کلمه جاهلیت، چهار بار در قرآن به کار رفته است:
1- درباره گروهى از یاران پیامبرصلى الله علیه وآله که با اکراه و انفاق، درجنگ احد شرکت کرده بودند:
... و طائفة قد أهمتهم أنفسهم یظنّون باللَّه غیر الحقّ ظنّ الجاهلیّة؛56867
و گروهى دیگر هم بودند که فقط در غم جان خویش بودند و اندیشه‏هاى ناشایستى در باره خداوندداشتند که همچون پندارهاى جاهلیت بود.
2 - آیه‏اى که در آن خداوند مردم را از پیروى از احکام و عمل‏کردهاى جاهلیت نهى مى‏فرماید:
أَفحُکم الجاهلیّة یبغون و من أحسن من اللَّه حکماً لقوم یوقنون؛56868
آیا حکم جاهلیت را مى‏جویند؟ براى آن مردمى که اهل یقین هستند چه حکمى از حکم خدا بهتر است؟
3- در خطاب و هشدار به زنان پیامبرصلى الله علیه وآله و نهى آنان از جلوه‏گرى هم‏چون عهد اوایل جاهلیت، آمده است:
و قَرْنَ فى بیوتکُنَّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلیة الاولى؛56869
و در خانه‏هایتان بمانید و همانند زمان جاهلیت پیشین، زینت‏هاى خود را آشکار مکنید.
4- در توصیف کفار مکه، خداى متعال مى‏فرماید:
اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیة؛56870
آن‏گاه که کافران تصمیم گرفتند که دل به تعصب، تعصب جاهلى بسپارند.
در آیات دیگرى، بدون این که از لفظ جاهلیت استفاده شده باشد، به برخى از عقاید، احکام و اخلاق رذیله جاهلى اشاره شده‏است؛ مانند: بت‏پرستى عرب‏ها،56871 زنده شدن و مردن را به طبیعت نسبت دادن،56872جن پرستى بعضى از اعراب‏56873 خدا را داراى فرزند دختر دانستن و پرستش فرشتگان به عنوان دختران خدا تا این که مشمول شفاعت آنها قرار گیرند.56874
هم‏چنین در قرآن به بت‏هاى لات، عزى، منات‏56875 وَدْ و سُواع و یَغوث و یَعوق و نَسر56876 که اعراب جاهلى مى‏پرستیدند، اشاره شده است. از ویژگى‏هاى دیگر اعراب جاهلى، مواردى است که در قرآن از آنها نهى شده است؛ مانند: قربانى کردن بر بت‏ها56877، یاد کردن از پدران درمراسم حج به قصد مفاخره‏56878، جدال و فسوق و عصیان در حج‏56879، ظلم به دختران و منع کردن آنها از ارث ( که متقابلاً قرآن حق ارث را براى آنان به رسمیت شناخته است)،56880 زنده به گور کردن دختران،56881 مختار بودن مردان در ازدواج و طلاق نامحدود زنان (که قرآن با در نظر گرفتن طلاق رجعى و بائن آن را محدود ساخته و از طلاق «ایلاء» و «ظهار» منع نموده‏56882، علاوه بر این که با تعیین تعزیرات و حدود، رابطه جنسى را سامان داده‏است).
هم‏چنین در قرآن کریم سفارش شده است:
و همگى به رشته الهى درآویزید و پراکنده نشوید و نعمت خداوند را برخود یاد کنید که دشمنان همدیگر بودید و او میان دل‏هاى شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شدید و برلبه پرتگاه آتش بودید، او شما را باز رهاند.56883
به گفته مفسران، آیه مذکور، به جنگ‏ها و خصومت‏هاى ریشه دار و دیرینه دو طایفه اوس و خزرج اشاره دارد که اسلام آوردند و با هم متحد و مهربان شدند و دربناى اسلام، سنگ تمام گذاشتند. از جمله محمدبن جریر طبرى ذیل آیه مذکور چنین آورده‏است:
قوم عرب خوارترین، بدبخت ترین و گمراه‏ترین قوم بود که در لانه‏اى محقر و کوچک، میان دو بیشه شیر (ایران و روم) زندگى مى‏کرد. سوگند به خدا، در سرزمین عرب چیزى موجود نبود که مورد طمع و یا حسد بیگانگان قرار گیرد. هر آن کس از اعراب که مى‏مرد، یکسره به دوزخ مى‏رفت و هر آن‏که زندگى مى‏کرد و حیات داشت، گرفتار خوارى و مشقت بود و دیگران لگد مالش مى‏کردند. سوگند به خدا که در سراسر زمین قومى را نمى‏شناسم که خوارتر و تیره بخت‏تر از عرب باشد. وقتى اسلام درمیان ایشان ظاهر شد آنان را صاحب کتاب، قادر بر جهان، داراى روزى و مالک الرقاب کرد.56884
بنابراین واژه جاهلیت در قرآن نیز صرفاً به معنى «جهل» و درمقابل «علم» به کار نرفته است. البته به نظر مى‏رسد دلیلى براین مطلب که جاهلیت اصلاً در معنى عدم علم به کار نمى‏رود، وجود نداشته باشد و مى‏توان «عدم علم» را نیز یکى از مصادیق جاهلیت به شمار آورد و قوى بودن اعراب در زبان و ادبیات ، منافاتى با عدم علم ندارد؛ چه آنها در بسیارى از علوم جاهل بوده‏اند و حتى، ضمن قوت در ادب عربى، تعداد باسوادانشان اندک بوده‏است.
در نهج البلاغه نیز جاهلیت مورد انتقاد و توصیف قرار گرفته است. از جمله حضرت على‏علیه السلام مى‏فرماید:
همانا خدا محمد را برانگیخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان‏که باید، رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب! بدترین آیین (على شرّ دین) را برگزیده بودید، و در بدترین سراى خزیده (فى شرّ دارٍ). منزلگاهتان سنگستان‏هاى ناهموار، همنشینتان گرزه مارهاى زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلوآزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا، پاى تا سرآلوده به خطا.56885




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا