همهمه برخی از فرماندهان در قرارگاه بلند بود که «عملیات متوقف بشه.» حسن یک دفعه قرمز شد و با عصبانیت داد زد «خجالت نمی کشید ؟ بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد می شه. ما تا آزادی خرمشهر این جاییم.» پس فردا خرمشهر آزاد شد.
موسی بن بکر گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودیم، مردی در مجلس گفت: از خدا بهشت میخواهیم. حضرت فرمود: شما در بهشتید، از خدا بخواهید که بیرونتان نکند. عرض کرد: فدایت شوم، ما در دنیا هستیم. فرمود: آیا شما به ولایت ما اقرار ندارید؟ عرض کرد: چرا!
فرمود: این است معنای بهشتی که هر کس اقرار کند در آن است، پس از خدا بخواهید که این نعمت از شما سلب نشود.
ای خداوندا تو از ما لطف و نعمت را مگیر آن صفا و مهربانی آن محبت را مگیر معنویت بستگی دارد به مهر اهل بیت هر چه میخواهی بگیر اما ولایت را مگیر
جناب آخوند ملا حسینقلی (همدانی) بعد از بیست و دو سال سیر و سلوک نتیجه گرفت و به مقصود رسید. خود آن جناب گفت: در عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا اینکه روزی در نجف در جایی نشسته بودم، کبوتری را دیدم که بر زمین نشست و پاره نان بسیار خشکیدهای را به منقار گرفت، هر چه نوک میزد خُرد نمیشد، پرواز کرد و رفت و نان را رها کرد، پس از چندی دوباره به سراغ آن تکه نان آمد، باز چند بار آن را نوک زد و خرد نشد، باز برگشت و بعد از مدتی بالاخره آن تکه نان را با منقارش خرد کرد و خورد. از این عمل کبوتر فهمیدم که اراده و همت برای [تکان دادن و پیشرفت] انسان لازم است
یکی از علمای بزرگ میگوید: خدمت شیخ انصاری عرض کردم، یکی از سادات که از فضلای حوزه است بسیار مضطر شده و عیالش در حال وضع حمل است، کمکی به او بفرمایید.
شیخ فرمود: فعلاً چیزی ندارم به جز مقداری وجه روزه و نماز، خوب است دو سال نماز و روزه استیجاری به او بدهم. عرض کردم فلانی آقازاده است، اهل نماز و روزه استیجاری نیست، به علاوه اهل درس است و این نماز و روزه استیجاری مانع درس او میشود.
شیخ تأملی نموده و فرمود: پس من دو سال عبادت را خود به جا میآورم، شما پولش را برای او ببرید.
این در حالی بود که شیخ خود مشاغل زیادی داشت
یکی از روحانیون که از سادات بود میگفت: روزی به خدمت مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی رسیدم، در حالی که ایشان در بستر بیماری خوابیده بود. وقتی که وارد شدم فرمود: بیا و در بالای مجلس بنشین. عرض کردم: آقا! فرقی نمیکند، اینجا در خدمت شما هستم. فرمود: بیا و بالا بنشین. من تا حالا پای خود را به طرف جایی که شال سید یا عمامه سید بوده دراز نکردهام، حالا بیایم و پایم را به طرف شما دراز کنم
معروف کرخی روزی به پیش نمازی اقتدا کرد. بعد از نماز، امام جماعت از او پرسید: رزق و روزی تو از کجا میآید؟ معروف گفت: قدری درنگ کن تا نمازی را که به تو اقتدا کردم دوباره بخوانم، بعد از آن جوابت را خواهم داد. چون کسی که در رازقیت خداوند شک کند، در حقیقت در خود خالق هستی شک دارد.
مرحوم آیت اللّه بروجردی رحمة الله زمانی که در بروجرد بود نذر کرد که اگر خشم خود را کنترل نکند، و با مردم تندی ننماید، یک سال پشت سر هم روزه بگیرد. روزی هنگام مباحثه علمی با یکی از شاگردان خود، که مطالب درسی را به خوبی نمیفهمید، طاقت نیاورد و به او تندی کرد، و چون نذر کرده بود، یک سال پشت سر هم روزه گرفت تا به نذرش عمل نماید