.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 28
  • بازدید دیروز : 586
  • کل بازدید : 1446810
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/2/10    ساعت : 12:49 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در شنبه 92/9/9 ساعت 8:21 ص نویسنده : ایمان احمدی


وجدان جان متشکریم

یک نفر آقا ؛ کنار راننده نشسته بود

سوار تاکسی شده بود...دخترک خوب و چادری....با رفیقش..

جلوترها که رسیدند،راننده ایستاد برای مسافری دیگرکه مرد بود

نادیده گرفت،مرد،حیا را و دخترک عفافش را

نشست مرد کنار دخترک باحجابمان

بودند لحظاتی کنار هم..تا مقصد

فروخت اندک حجب و حیایش را در کنار آن مرد

هرچند هیچ نگفتند با هم....هرچند کیفش بود بین او و خودش

باید هزینه کرد برای اسلام...برای اینکه بماند دینت

نگو مجبور شدم...نگو نمی شد دیگر...نگو چند لحظه که بیشتر نبود

باورم نمی شود این توجیهات بی خودیــــ

شیطان"لحظه ای" به باد می دهد همه ی ایمانت را

داستان هفتاد سال عبادت شیخ را شنیده ای؟هان؟

میشد دربست بگیری

میشد به راننده گفت: آقا!من می پردازم هزینه ی این مسافر را و سوارش نکن

میشد.....

یعنی "باید" بشود که سرمایه کرد برای اسلام

اسلامی که راحت نرسید به من و تو
خون ها دادند
جان ها دادند
سرها بریده شد
دستی بریده شد
فرقی شکافته شد
چادریـــ خاکیـــ شد
مادریــــــــــــــ بین در و دیوار


"برگرفته از صحبتای حاج آقا ماندگاری "

!!!!!!!!!!!!!

 




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا