.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 90
  • بازدید دیروز : 254
  • کل بازدید : 1447748
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/2/12    ساعت : 1:10 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در سه شنبه 92/4/18 ساعت 10:0 ص نویسنده : ایمان احمدی

تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده‌اش توی اتوبوس نشسته بودم.

 

یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.


دختر کوچولو روسری‌اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.

 

خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد می‌زد با افسوس گفت:


(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس... تو گرمت نمی‌شه بچه؟)

 

همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده می‌شدیم.


دختر کوچولو گره? روسری‌اش رو سفت‌تر کرد و محکم و با اقتدار گفت: (چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره...)

 

دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..

 

 

 




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا