.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 139
  • بازدید دیروز : 356
  • کل بازدید : 1459893
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/2/29    ساعت : 7:15 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در سه شنبه 90/12/9 ساعت 4:57 ع نویسنده : ایمان احمدی

سردارمناطق مرزی غرب کشور مهم‌ترین اتفاق نظامی‌اش را یک سال قبل از جنگ تجربه کرد. شهرهای استان‌های غربی یکی، دو سال زودتر به استقبال جنگ رفتند و به نوعی پیشکسوت عرصه دفاع مقدس به شمار می‌روند! مدتی از پیروزی انقلاب می‌گذشت که گروهک‌های تجزیه‌طلب و ضدانقلابی، بعد از تحرکات اولیه به پاوه رسیده و در آنجا هم شروع به ایجاد ناامنی و بستن راه و کشت و کشتار کرده بودند. اما با حضور سرداران شهیدی چون بروجردی، چمران، صیادشیرازی و... غائله ختم شد و صف دشمنان از مردم جدا شد. از این رو برای آشنایی بیشتر با شرایط مناطق غرب پیش از دوران دفاع مقدس با سردار احمد ذوالقدر جانشین سپاه محمد رسول‌الله(ص) تهران بزرگ که سال‌های جوانی خود را در کنار شهید بروجردی سپری کرده است گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

ابتدا از شرایط مناطق مرزی غربی کشورمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بگویید.
استان‌های مرزنشین کشور ما قطعاً در زمان طاغوت با پایتخت قابل قیاس نبود. توزیع ثروت، رفاه، آسایش و فرهنگ بسیار متفاوت بود. قبل از انقلاب تمام ثروت در پایتخت متمرکز بود. مگر در بعضی از شهرهای صنعتی یا ویژه. به همین خاطر عنوان منطقه «محروم» برای نقاط دورافتاده متداول بود.
وضعیت اقتصادی در غرب کشور بسیار بسیار ضعیف بود. بعد از ماجرای شهر پاوه و فرمان حضرت امام (ره)، من به پاوه و اورامانات رفتم، آن زمان در جوانرود سطح زندگی مردم شهر ابتدایی‌ترین زندگی و در حد روستایی بود. آنجا خودرو نبود، پمپ بنزین نبود بلکه شهر یک شهر روستایی بود با جمعیت زیاد. مردم روستایی زندگی می‌کردند حتی متمکنان آنها دارای خودروی شخصی نبودند. با اینکه شهر بزرگی بود شاید در کل شهر 10 خودرو هم نمی‌دیدید.
لذا ثروت به طور عادلانه در کشور توزیع نشده بود. امروز اگر بخواهید شاخص ثروت را در ساختمان، بنا و رفاه عمومی ببینید حتی در روستاهای ما ساختمان‌های چند طبقه هست چه برسد به شهرها. بعضی از آنها حتی نمای سنگ و تجهیزاتی مانند پکیج و شوفاژ و... دارند.
عمده راه‌های بین‌شهری ما شنی و شوسه یا آسفالت سرد داشت. امروز همه روستاها به جاده آسفالته دسترسی دارند. یا اینکه وزارت نیرو اعلام می‌کند روستای بالای چند خانوار بدون برق نداریم. بدون مخابرات نداریم.
محرومیت مردم مرزنشین نه تنها در بحث اقتصادی بلکه در سیاست و فرهنگ هم وجود داشت. قبل از انقلاب آنجا اصلاً دانشگاهی نمی‌دیدید که بخواهد علم و صنعت را رشد و گسترش دهد، همه دانشگاه‌ها در تهران و پایتخت متمرکز بود. مردم برای ادامه تحصیل فرزندشان این ریسک را نمی‌کردند که آنها را به جای دور بفرستند و البته نمی‌توانستند هزینه تحصیل فرزندشان را تأمین کنند. در گذشته دورتر حتی آنجا را استان هم نمی‌دانستند و نام استان نمی‌گذاشتند. می‌گفتند فرمانداری کل، مثلاً به ایلام می‌گفتند فرمانداری کل. استان‌های دور از مرکز به این صورت بودند. یعنی از لحاظ جغرافیای سیاسی آنجا را استان هم نمی‌دانستند. ایلام، سمنان و... جزو این نقاط بودند.
کار و تلاش منحصر به شرایط بومی منطقه بود یعنی اصلاً آنجا صنعتی دیده نمی‌شد. تمام تولیدات مثل کشاورزی، پیله‌وری و... بومی بود. نهایتاً امکان مبادله کالا با برخی شهرهای همسایه و گاهی هم به صورت قاچاق با کشور مجاور کالا رد و بدل می‌کردند که اصلاً به سیستم مرکزی کشور مرتبط نبود.
نوع توزیع جمعیت ما در مرزها را انگلیسی‌ها طراحی کرده بودند و میله‌های مرزی را به گونه‌ای قرار داده بودند که همیشه ما دارای درگیری باشیم. یعنی طراحی میله‌های مرزی همیشه مورد اختلاف بود. یکی از ریشه‌های اختلاف ایران و عراق نیز همین مکان قرارگیری میله‌های مرزی بود. به شکلی که دسترسی‌های مهم را قطع می‌کرد. مثلاً دره شیلر که ارتباط بین بانه و مریوان را قطع می‌کند. در حالی که این دو تا شهر هر دو اهل سنت و کرد ایرانی هستند اما اگر بخواهند تردد کنند باید حدود هفت، هشت ساعت مسافت را طی کنند یعنی باید ابتدا به سنندج بیایند، بعد از آنجا به دیوان‌دره، سقز و نهایتاً به بانه بروند. البته کوره راه‌هایی دارد که مستقیم به سقز بروند ولی آن راه هرگز قابل استفاده نبوده و نیست. مسلماً انگلیسی‌ها اهداف دیگری هم از این کار داشتند. ممکن است عمق نفوذ عراق به داخل خاک ما از دهانه شیلر به خاطر این باشد که بتوانند برد هوایی‌شان را افزایش دهند.
ترکیب جمعیتی ما در غرب کشور به گونه‌ای بود که سه تا شهر اهل سنت در کرمانشاه و دو تا شهر شیعه‌نشین در کردستان بودند یعنی قروه و بیجار شیعه‌نشین هستند. این اهدافی را دنبال می‌کند.
بنابراین، مشکل اختلاف فرهنگی وجود داشت. حاکمیت مرکزی همیشه سعی می‌کرد اختلاف قومی بین اینها را برجسته کند تا این قوم‌ها را به جان هم بیندازد.
در میاندوآب آذربایجان غربی، بین بوکان و مهاباد یک شهر آباد و دارای سیمینه‌رود،
دستنوشته‌های فراوانی گیر ما می‌آید که شهید بروجردی نوشته است. برادری، یک عشیره‌ای از مریوان، چناران، نوسود، سقز و بانه آمده است و در کرمانشاه از بروجردی خواسته که سلاح بدهند تا خودشان ضدانقلاب را بیرون کنند. شهید می‌پرسد چند نفر هستید می‌گوید 120 نفر، دستور می‌دهد که به همین تعداد سلاح به آنها بدهند. یعنی به آنها اعتماد می‌کرد.

زرینه‌رود و سرچشمه‌های مختلف است ولی شتر در آنجا زیاد می‌بینیم. فلسفه وجودی شتر در آنجا چیست؟ می‌گویند که عده‌ای از یزد به اینجا تبعید شدند. این نشان از ایجاد فرهنگ‌های متفاوت در نقاط مرزی توسط رژیم شاه دارد.
در اروندرود هم طبق مقررات بین‌المللی خط وسط و خط قعر رودخانه را نقطه مرزی می‌دانیم اما اینجا هم مورد اختلاف است. یا ورودی آب‌ها و رودخانه‌ها، اکثراً آب‌های غرب کشور ما از کوه‌ها به رودخانه‌های عراق سرازیر می‌شود هیچ سدی هم ما در آنجا نداریم با اینکه خودمان نیازمند آب هستیم.
در شمال‌غرب کشور نیز منطقه «آرارات» با «دالامپر داغ» به این صورت بود که کشور همسایه آرارات را داد و دالامپر داغ را گرفت. این مبادلات مرزی موجب شد آنها به نزدیک‌ترین استان ما مسلط شوند.
یا مثلاً عمده جمعیت ما در خوزستان را در آبادان و اهواز می‌بینید که از بیرون مرز قابل رؤیت است به شکلی که پالایشگاه آبادان در طول جنگ با سلاح سبک مورد حمله قرار می‌گرفت.
نفت شهر، سر پل ذهاب، قصر شیرین، اشنویه، سردشت و حتی پاوه مراکز جمعیتی ماست که همگی به مرز نزدیک هستند. در خوزستان عشایر عرب‌نشین در حاشیه مرزها ساکن هستند که در دوران دفاع مقدس دشمن بعثی اولین اقداماتش را با نفوذ در بین همین عشایر شروع کرد. بمب‌گذاری و تخریب خطوط لوله نفت و گاز یکی از مشکلاتی بود که قبل آغاز جنگ گروه‌های خلق عرب با پشتیبانی عراق ایجاد می‌کردند.
از بعد نظامی وضعیت کشورمان چگونه بود؟
نوع آرایش دفاع نظامی کشورمان هم به گونه‌ای بود که ارتش شاه تصمیم نمی‌گرفت که کجا، چه داشته باشیم. چون ارتش ایران به عنوان ژاندارم منطقه معرفی شده بود امریکایی‌ها دکترین نظامی ایران را تدوین می‌کردند، همانطور که می‌دانیم در شمال کشور هیچ یگانی وجود نداشت یا در تبریز همینطور. در آذربایجان غربی یک لشکر بود که توپخانه‌اش در مراغه مستقر بود ولی در کردستان یک لشکر عملیاتی موجود داشت. یا اینکه بهترین پایگاه‌های هوایی ما در جایی قرار گرفته بود که به استدلال امریکایی‌ها برای مقابله با شوروی طراحی شده در حالی که این هم نبود که بخواهند در مقابل شوروی پدافند کنند.
با وقوع انقلاب اسلامی شرایطی در غرب کشور ایجاد شد که شهید بروجردی، شهید چمران و... راهی آنجا شدند. آن شرایط و منشأ آن چه بود؟ ماهیت مخالفان و منافقان چه بود؟
سه روز بعد از پیروزی انقلاب، بحث تجزیه‌طلبی در کردستان شروع شد که با حمله به پادگان لشکر سنندج و باشگاه افسران و خلع سلاح پادگان‌های بانه شدت گرفت و گروه‌های کردی اعلام وجود کردند. گروه‌های کومله، دموکرات، رزگاری و... به عنوان مدافع خلق کرد جنگ مسلحانه را شروع کردند که عمدتاً در مناطق اهل سنت بودند. یعنی در کردهای تشیع این گروه‌ها شکل نگرفت، اگر هم بود بسیار ناچیز بود و مطرح نشد.
هنوز جمهوری اسلامی اعلام موجودیت نکرده بود که بگوید چه می‌خواهد و چه آرمان‌ها و اهدافی دارد. قانون اساسی‌اش چیست، رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس چگونه انتخاب و کشور اداره خواهد شد. آنها به عنوان مخالفت با جمهوری اسلامی سر برآوردند و اولین درگیری‌ها در سنندج آغاز شد.
اینها گروه‌هایی بودند که از قبل پیش‌بینی شده بودند و دست‌آموز دشمن بودند. جمله معروف شاه ملعون را یادمان هست که گفت: «اگر من بروم ایران تبدیل به ایرانستان می‌شود.» یعنی تجزیه می‌شود، گروه‌های مختلف عرب، کرد، لر، ترک، بلوچ و... هر کدام یک استان جدا می‌شود. خود این جمله حاکی از این است که تجزیه ایران طراحی شده و آماده بود که اگر روزی در ایران تغییر و تحولی ایجاد شد چه کسی رهبر آنها شود، کجا، کی و چه کاری انجام بدهد.
گروه‌های ضد انقلاب در جاهای مختلف مقر زدند، اعلام حضور کردند و شروع به جمع‌آوری نیرو کردند. نیرو جذب کردند، به آنها سلاح دادند، آموزش دادند و در ورودی جاده‌ها ایست و بازرسی زدند. تقریباً تمام نهادهای دولتی ما را بیرون کردند و شهر را تصرف کردند. می‌توان گفت یک بار کردستان به طور کامل در اوایل انقلاب سقوط کرد.
اورامانات، پاوه، نوسود، نودوشه، جوانرود، باینگان، روانسر و ثلاث باباجانی و تازه‌آباد امروز که دهنه ورودی و ابتدای درگیری‌ ما در کردستان از سمت کرمانشاه است سقوط کردند.
شهید چمران با اینکه فردی شناخته شده بود یگان و لشکری همراه خود نبرد، او با تعداد افراد کمی به آنجا رفت ولی با کمک مردم بومی و سازماندهی آنها از شهر دفاع کرد. با مردمی محلی که بعدها به پیشمرگان مسلمان کرد معروف شدند.
زمانی که آنها در درگیری‌ها به محاصره دشمن افتادند خبر محاصره به امام (ره) رسید. امام معمولاً در طول جنگ توصیه می‌کردند اما دوبار دستور دادند که ادبیات متفاوتی دارد. یکی که فرمودند: من به عنوان فرمانده کل قوا دستور می‌دهم ارتش و سپاه حمله کنند و نگذارند این فاجعه در پاوه اتفاق بیفتد و ضد انقلاب آنجا را پاکسازی کند. تأثیر این سخن به گونه‌ای بود که قبل از اینکه نیرویی به غرب کشور اعزام شود دشمن عقب‌نشینی کرد.
شهید صیادشیرازی از اصفهان آماده رفتن شدند، گروهی از پادگان ولیعصر(عج) تهران به فرماندهی شهید محمد بروجردی به منطقه رفتند. برای وارد شدن به کردستان، مقر خودشان را کرمانشاه انتخاب کردند یا باید به همدان می‌رفتند یا به آذربایجان و ارومیه یا به کرمانشاه اما در نهایت کرمانشاه را انتخاب کردند و سپاه منطقه هفت آنجا شکل گرفت.
شهید بروجردی دوتا کار را در غرب بنا گذاشت که رمز پیروزی در آن دو بود. یعنی با تجهیز سلاح و امکانات جور درنمی‌آید. ابتدا صف مردم را از ضدانقلاب جدا
مردم ارزیابی می‌کردند و می‌دیدند این بچه‌ها نماز‌خوان هستند، روزه می‌گیرند، هرگز بچه‌ها از روستاییان پشتیبانی نمی‌خواهند، گرسنه ماندند ولی هرگز نان و گوشت از روستا نگرفتند. اگر چیزی نیاز داشتند پول می‌دادند و می‌خریدند. برعکس هرچه دارایی داشتند تقسیم می‌کردند.

کرد. شهید بروجردی را چون با او کار می‌کردم می‌دانم که باور قلبی داشت که ضد انقلاب، مردم نیستند. اگر بتوانیم جمهوری اسلامی را به اثبات برسانیم خود مردم کرد، اشرار را بیرون می‌کنند.
لذا اولین منشی که به کار برد این بود که مردم کردستان را قبول کرد و به آنها ایمان داشت. الان دستنوشته‌های فراوانی گیر ما می‌آید که شهید بروجردی نوشته است. برادری، یک عشیره‌ای از مریوان، چناران، نوسود، سقز و بانه آمده است و در کرمانشاه از بروجردی خواسته که سلاح بدهند تا خودشان ضدانقلاب را بیرون کنند. شهید می‌پرسد چند نفر هستید می‌گوید 120 نفر، دستور می‌دهد که به همین تعداد سلاح به آنها بدهند. یعنی به آنها اعتماد می‌کرد.
از لحاظ نظامی موقعی که می‌خواهید به یک سرزمین حمله کنید باید عملیات خطی پاکسازی کنید و جلو بروید، نه اینکه در نقاط مختلف و به صورت پراکنده نیرو بچینید. آن هم افرادی که آموزش کافی ندیده‌اند، توان پشتیبانی و رساندن جیره غذایی و مهمات را بدهی ولی شهید بروجردی ایمان داشت اگر مردم را مسلح کنیم خود مردم در مقابل آنها می‌ایستند. این یک استراتژی دقیق و صحیح راهبردی بود که در کردستان شکل گرفت.
دومین عامل پیروزی ما این بود رزمندگانی که به آنجا اعزام می‌شدند تا متوجه نمی‌شدند که حتماً فرد مقابل ضدانقلاب است به سمت او شلیک نمی‌کردند. ما ده‌ها شهید دادیم اما به مردم روستا شلیک نکردیم. به این دلیل که از آن روستا به سمت ما شلیک می‌شود هرگز از طرف ما شلیک نشد. این باعث سوءاستفاده دشمن می‌شد هرگاه دشمن در میان جمعیت می‌رفت و سلاح خودش را پنهان می‌کرد اصلاً قابل شناسایی نبود. حتی اگر به میان ما می‌آمد غذایش را تهیه می‌کرد و می‌رفت. ما با آنها کاری نداشتیم، مگر مشخصات آن فرد را می‌داشتیم و بچه‌های اطلاعات از قبل به ما گفته بودند و با چهره‌زنی می‌توانستیم پیدایش کنیم.
دشمن زمانی که از روستاها و مردم جدا شد و رفت، شکست خورد. چون در کوه و بیابان توان مقابله نداشت باید به نوعی پشتیبانی می‌شد. دشمن زمانی که جمعیت را از دست داد، شکست خورد. در سنندج، مریوان، بانه و... مردم او را نپذیرفتند.
موقعی بود که به مریوان می‌گفتند «قم» کردستان، یعنی چه قم کردستان؟ یعنی مردم مریوان از وفادارترین مردم به انقلاب اسلامی هستند. چنانچه از آنها یک جمع 40 نفره به نام دارورزین، برنامه به مجلس خبرگان تهران آمدند و تحصن کردند و گفتند چرا دولت ما را مسلح نمی‌کند. ما را مسلح کنید خودمان آنجا می‌جنگیم.
از تهران با بالگرد به منطقه هلی‌برد شدند و از داخل پادگان شروع به پاکسازی کردند و محاصره سپاه را شکستند. یعنی سپاه مریوان را خود مردم بومی آزاد کردند.
در پاوه و بانه نیز همینطور شد. مردم ساختمان ساواک را تصرف کردند و سپاه تشکیل دادند.
در سردشت وقتی که سپاه پاسداران وارد شد فقط در همانجا که بالگرد ما نشست در اختیار ما بود. بقیه همه دست ضدانقلاب بود. با اولین مقر ضدانقلاب فاصله‌ای نداشتیم. ما توپخانه، لشکر و یگانی نبردیم، به مردم محل سلاح دادیم.
یک عامل دیگر هم عامل پیروزی رزمندگان بود. اینکه هر جا می‌رفتند همراه حضورشان در آنجا خدمات را می‌برند که امروز به عنوان سازندگی، کمیته امداد، بهزیستی و... نام می‌بریم. رزمندگان به هر روستایی وارد شدند چون مهاجر بودند مردم آن روستا به آنها کمک می‌کردند.
وقتی مردم ارزیابی می‌کردند و می‌دیدند این بچه‌ها نماز‌خوان هستند، روزه می‌گیرند، هرگز بچه‌ها از روستاییان پشتیبانی نمی‌خواهند، گرسنه ماندند ولی هرگز نان و گوشت از روستا نگرفتند. اگر چیزی نیاز داشتند پول می‌دادند و می‌خریدند. برعکس هرچه دارایی داشتند تقسیم می‌کردند. هرچه در توان بچه‌ها بود به مردم کمک می‌شد. مثلاً اگر چشمه آب آنها مشکلی داشت حتماً در موقع بیکاری رزمنده‌ها جمع می‌شدند و چشمه را احیا می‌کردند.
اگر لازم بود بیماری درمان شود حتماً پزشک ما می‌رفت. یعنی مردم روستا را در جمع خودمان می‌دانستیم.
این را مردم می‌دیدند. اگر ترابری انجام می‌شد اهالی هم همراه خودرو جابه‌جا می‌شدند. در بین راه اگر خانواده‌ای در حال تردد بود حتماً راننده آنها را سوار می‌کرد. حتی اگر ضدانقلاب بود و ما شناختی نداشتیم او را سوار می‌کرد و به مقصد می‌رساند.
عقل داوری اهالی این را متوجه بود. ضدانقلاب آذوقه خودش را از مردم می‌گرفت. در خانه آنها می‌ماند. گاهاً به خانواده آنها تجاوز می‌کرد. ضدانقلاب به عنوان خلق کرد آمد ولی دارایی، امکانات و... را برمی‌دارد، می‌برد. خیلی داوری راحت بود.
همه این عوامل دست به دست هم دادند و مناطق جزئی از مملکت اسلام ما ماند.
اگر شهدای کردستان را بشمارید، چقدر از سایر شهرها هستند و چقدر خودشان شهید دادند. شهید محمد بروجردی زمانی که سازمان پیشمرگان مسلمان کرد تشکیل داد، اداره آن دست خود مردم بود. یعنی فرمانده، لجستیک و... همه از خودشان باشد.
وقتی نام را انتخاب می‌کردند، گفتند سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، دقیق یادم می‌آید خود شهید بروجردی گفت: نه، سازمان پیشمرگان مسلمان کرد، در نگارش اینها هیچ فرقی نمی‌کند اما شهید بروجردی فرمود ما اول مسلمان هستیم بعد ایرانی یا کرد. این ادبیاتی بود که قبل از سلاح، مهمات و... موضوع وحدت را پیش می‌برد.




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا