.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 443
  • بازدید دیروز : 164
  • کل بازدید : 1448265
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/2/13    ساعت : 3:30 ع
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در جمعه 90/11/21 ساعت 12:0 ع نویسنده : ایمان احمدی

4. قاطعیت در امر حکومت، و در ریشه کن کردن توطئه دشمنان داخلی
 

شیوه‌ی حکومت پیامبر اسلام در مدینه دارای ابعاد مختلفی است که در ابتدای امر، گاه متضاد به نظر می‌رسد. در اخلاق سیاسی پیامبراکرم هم قاطعیتی چشمگیر در تحقق وظایف حکومتی و دینی دیده می‌شود، و هم عطوفت و مهربانی نسبت به ملت، حتی مخالفان، به روشنی به چشم می‌خورد. این عاطفه، محبت و دلسوزی آن حضرت نسبت به رعایای تحت حاکمیت ایشان، آن‌چنان بود که رعایای ایشان رسول‌اکرم را از دل و جان دوست داشتند؛ آن چنان که هر برگ تاریخ پیامبراکرم گویای عشق و علاقه زاید الوصف اصحاب پاک ایشان نسبت به آن حاکم فرزانه بی‌بدیل است، و قرآن کریم آن را ریشه توفیقات پیامبر می‌شمارد.[37] دستور آغاز جنگ و محاصره قلعه یهودیان بنی‌النضیر[38] ـ که در مباحث سیاست خارجی پیامبر، ذیل عنوان «پایبندی به تعهدات و پیمان‌ها...» خواهد آمد ـ به روشنی، بیانگر برخورد قاطعانه پیامبراکرم با عمل توطئه‌گرانه پیمان‌شکنان تحت حاکمیت ایشان است. داستان معروف تخریب مسجد ضرار،[39] آشکارا صلابت زمامداری رسول گرامی اسلام را نشان می‌دهد. ایشان با این مرکز دسیسه‌ای که منافقان برپا کرده بودند و ظاهر آن، مسجد و مرکز عبادت بود، قاطعانه برخورد کرده، و آن را در تاریخ، به عنوان تمثیلی از استفاده نابجا از محمل‌های دینی علیه ارزش‌های دین(مذهب علیه مذهب) نامدار نمود.

5. استواری بر تصمیمات اخذ شده، و عدم تردید در آنها
 

از نکات لازم برای یک مدیر، آن است که بر تصمیماتی که در امور تحت مسئولیت خود اتخاذ نموده، استوار باشد. مدیری که در انجام تصمیمات از خود دو دلی نشان داده، همیشه دچار تردید و دو دلی گردد، نخواهد توانست مجموعه تحت مدیریت خویش را به نحو مطلوب هدایت نماید؛ هر آنچه از انواع دو دلی‌ها، تردیدها و عاقبت‌اندیشی‌ها ـ که او لازم می‌داند ـ باید در مرحله تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری اعمال نماید. پس از آن که برنامه‌ای به تصمیم رسید و قرار بر انجام آن گرفت، دیگر جای چون و چرا، تردید و تزلزل نیست، بلکه باید با عزمی جزم خود را و زیر مجموعه تحت امر خود را به انجام و تحقق آن وادارد. در سیره‌ی سیاسی پیامبراکرم و نحوه زمامداری ایشان اصل مشورت پیش از اخذ تصمیم، و استواری پس از آن، به وضوح به چشم می‌خورد. داستان اُحُد، و استواری بر تصمیمی که پس از مشورت با مسلمانان اتخاذ شده بود، اگرچه تصمیم مصوب بر خلاف نظر مبارک خود آن حضرت بود، یکی از بارزترین مظاهر توجه به این مهم در امر هدایت سیاسی جامعه توسط ایشان است.[40] پس از شکستی که مسلمانان در جنگ احد متحمل شدند و آسیب سختی که بر دولت نوپای اسلامی وارد شد، نوعی سرخوردگی و خمودی در اهل مدینه به وجود آمده بود، و در دل، پیامبر را سرزنش می‌نمودند که چرا در امر جنگ با اصحاب مشورت کرده و تسلیم رأی آنان شده است؟ بویژه چرا بر سر تصمیم نخستین پافشاری نموده است؟[41] آیات قرآن کریم ـ که پس از شکست در جنگ احد نازل شد ـ به خوبی، چنین حالت اعتراضی را نشان می‌دهد: َبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللـهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَـهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَى اللـهِ إِن اللـهَ یُحِب الْمـتَوَکلینَ؛[42] پس به[برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو[و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‌شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار[ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مى دارد.[43] این آیه، به روشنی، بر سیره حکومتی پیامبر در نحوه اتخاذ تصمیم و استقامت بر آن صحه می‌نهد.

6. آزادی رعایا در انتقاد، و توجیه ایشان بدون ارعاب
 

آزاد نهادن افراد جامعه برای خرده‌گیری از عملکرد زمامداران از جمله مسائلی است که هیچ‌ یک از حاکمان دنیا آن را نمی‌پسندند. پاره‌ای از اینان عدم آزادی بیان انتقادات را به روشنی اعلام می‌کنند، و پاره‌ای دیگر، با تظاهر به استقبال از شنیدن سخنان انتقاد‌آمیز رعایا، در عمل با کسانی که جسارت خرده‌گیری نسبت به زمامدار را پیدا کرده باشند، برخورد کرده و او را از ورود به این عرصه پشیمان می‌سازند. سیره سیاسی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، به درستی، نقطه مقابل این سیره عملی اجماعی قدرتمندان جهان است، ایشان، هیچ‌گاه، رعایا را از ابراز ایرادهای و انتقادهای خود نسبت به تصمیم‌های و عملکردهای خود منع نکرد، و نسبت به هیچ ‌یک از کسانی که بر اعمال ایشان خرده می‌گرفتند، هرچند هم که بی‌ادبانه و تند بود، سختگیری نکرده و برخورد تندی ننمود. در جریان صلح حدیبیه و تعهداتی که پیامبر، و در پی آن، تمامی مسلمانان پذیرفتند، برخی از مسلمانان نسبت به پذیرش آن تعهدات معترض بوده و آن را برنتافتند. سیره‌نویسان نمونه‌هایی از اعتراضات تند، و گاه بی‌ادبانه پاره‌ای از اصحاب را گزارش نموده‌اند؛[44] بدون آن‌که هیچ‌گونه ممانعت قبلی یا برخورد بعدی از جانب رسول الله صلی الله علیه و آله با این افراد صورت گرفته باشد، و همین بزرگواری پیامبراکرم این افراد معترض را آن‌چنان دچار شرمندگی می‌کند که به گفته پاره‌ای از ایشان تا مدت‌ها مترصد تلافی این تندی و جبران این بی‌ادبی خود بوده‌اند. در داستان جنگ حنین و نحوه تقسیم غنایم آن جنگ ـ که پیامبر طبق دستور خداوند بیشتر غنایم را به سران قبایل اختصاص دادند و به مؤلفة قلوبهم شهرت یافت و به انصار مدینه غنیمتی تعلق نگرفت ـ خرده‌گیری‌ها نسبت به این عمل پیامبر منحصر به اعتراض مؤدبانه انصار نبود، بلکه برخی از مسلمانان با لحن عاری از ادب به آن پیشوای معصوم با تندی اعتراض نمودند: در آن روز، مردى از بنى تمیم به نام ذوالخویصره به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده، گفت: یا محمد، من امروز تقسیم تو را دیدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خوب، چگونه دیدى؟ گفت: عدالت را مراعات نکردى! رسول خدا فرمود: واى بر تو! اگر عدل و داد در نزد من نباشد، نزد چه کسى خواهد بود؟ عمر بن خطاب برخاسته، گفت: یا رسول الله، او را نکشم؟ فرمود: نه. او را واگذار.[45]

7. برخورد قاطعانه با تخلفات عمال حکومت، و تسامح با مردم خطاکار نادم
 

بسیاری از حکام در برابر خطای رعایا سختگیر هستند؛ در حالی که نسبت به خطای عمال حکومت خود با اغماض برخورد می‌کنند. نزدیکی به زمامدار و ورود به محدوده قدرت، آن‌چنان مصونیتی برای اشخاص فراهم می‌کند که اغلب افراد حاضرند به هر قیمتی خود را به این جرگه پولادین وارد نمایند. در تمامی حکومت‌ها، همین که کسی مورد عنایت ویژه نظام قدرت واقع شود، دیگر با خاطری آسوده می‌تواند به هر عملی دست بزند و مطمئن باشد که در برابر جرایم و جنایاتی که مرتکب می‌شود، مؤاخذه سنگینی در انتظار او نخواهد بود؛ اما اخلاق سیاسی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دقیقاً نقطه مقابل این مشی جاری است. آن حضرت در موارد اشتباهات رعایا اغماض بیشتری به خرج می‌دادند، ولی خود را در مورد خطاهای عمال حکومت مسئول دانسته، آنان را مورد مؤاخذه شدیدتر قرار می‌دادند. نمونه‌ای از خطاهای عمال حکومت ـ که با برخورد شدیدی از جانب رسول اکرم مواجه شد ـ ماجرای گروه هشت نفره‌ای است که به سرکردگی عبد الله بن جحش، به طور محرمانه برای جمع آوری اطلاعاتی از تحرکات مشرکان مکه فرستاده شده بودند.[46] مسلم است که این هشت نفر افراد مورد اعتماد پیامبر بوده‌اند که برای چنین مأموریتی ویژه برگزیده شده بودند. در این ماجرا، فرستادگان مورد اعتماد پیامبر عملی برخلاف دستور ایشان انجام می‌دهند؛ زیرا رسول‌الله به ایشان دستور جنگ نداده بود، بلکه تنها قرار بود اخباری از تحرکات مشرکان برای پیامبر به دست آورند. این عمل، اگرچه منجر به لو رفتن اسرار عمل پیامبر نزد مشرکان شد و به طور طبیعی، باید از این حیث مورد عتاب رسول اکرم واقع می‌شد، لکن مورد برخورد تند و علنی آن حضرت، و نه صرفاً توبیخ و بازخواستی محرمانه، قرار می‌گیرد. در جریان فتح مکه رسول‌خدا سعی داشت که بی‌خبر وارد مکه شود و قریشیان از حرکت و عملیات او مطلع نگردند. حاطب بن ابی بلتعه، یکی از مهاجران، نامه‌ای به قریش نوشت و جریان حرکت آن حضرت را در آن نامه درج کرد و آن را به زنی سپرد و مزد زیادی برای آن زن معین کرد که نامه را به قریش برساند. پس از آن‌که خداوند رسولش را از این مطلب آگاه نمود، علی بن ابی طالب به امر پیامبر در میانه راه مکه نامه را از آن زن گرفته، به نزد رسول اکرم آورد. لکن رسول الله با چنین عمل خطایی با اغماض برخورد نمود.[47] در این جریان، عمل حاطب بن ابی بلتعه جُرمی بزرگ شمرده می‌شود؛ چرا که او می‌خواست سر عملیات حکومت در حال جنگ را افشا نماید؛ اگرچه با تقدیر الهی این تدبیر او با شکست مواجه شد. مقایسه برخورد همراه اغماض و تخفیف پیامبر را با حاطب ـ که یکی از افراد عادی جامعه و بدون مسئولیتی حکومتی بود ـ با برخورد بدون اغماض ایشان با عبدالله بن جحش و یارانش ـ که عامل حکومت بودند ـ به روشنی، گویای این نکته اخلاق سیاسی آن حضرت است. ممکن است بر این سخن اشکال نمایید که در هر دو داستان فوق، آیات قرآن نازل شد، در حالی که عمل ابن جحش را قابل بخشش دانسته، و عمل ابن أبی بلتعه را قابل نکوهش شمرده است.[49] پاسخ، آن است که من در مقام بیان تفاوت داوری بر اساس ظاهر، و برخورد ابتدایی پیامبر با این دو عمل هستم؛ اگرچه با راهنمایی خداوند نسبت به مکنونات قلبی این دو گروه نتیجه قضاوت نهایی رسول‌الله متفاوت شده باشد.

8. احترام به سنت‌ها و قراردادهای اجتماعی غیرمنافی با مبانی دینی
 

در بسیاری از انقلاب‌های سیاسی، آنگاه که انقلابیان به پیروزی می‌رسند، به زیر و رو کردن تمامی مناسبات و ارزش‌های سنتی اجتماعی پرداخته، اصل را بر تغییر همه جانبه چهره جامعه پیش از انقلاب می‌نهند. در نظر این قومِ پیروز همه آنچه در جامعه قبل از انقلاب رواج داشته، سیاه بوده و در تقابل با مکتب انقلاب و ارزش‌های انقلابی است، و برای باقی نگاه داشتن هر یک از مظاهر جامعه پیشین باید به دنبال دلیل گردید.[50] این تفکر، انقلاب سیاسی و واژگون کردن ارکان حکومتی را به انقلاب اجتماعی و واژگون کردن تمامی ارکان جامعه و روابط میان مردم تسری می‌دهد. اما آنچه در انقلاب اسلامی در شبه جزیره عربستان اتفاق افتاد، جز این بود. در سیره‌ی سیاسی پیامبراکرم می‌بینیم که ایشان پس از پیروزی بر مشرکان مکه و غلبه بر حاکمان سایر بلاد، کمترین تغییرات اجتماعی را به وجود آورده و تنها مناسبات و سنت‌هایی را که در تنافی با ارزش‌های اسلام بود، واژگون می‌ساخت. موقعیت افراد و جایگاه اجتماعی ایشان، چنانچه تعارضی با مبانی دینی نداشت، مورد تعرض قرار نمی‌گرفت. در داستان فتح مکه، پس از آن که رسول گرامی اسلام «وارد کوچه‌هاى مکه شد و به کنار خانه کعبه آمد و هم چنان که سواره بود، هفت بار طواف کرد... عثمان بن طلحة کلید دار خانه کعبه را خواست و کلید خانه را از او گرفت و در کعبه را باز کرده وارد خانه شد».[51] ایشان پس از شکستن بت‌هایی که مشرکان در داخل و روی کعبه قرار داده بودند، در گوشه‌ای از مسجدالحرام نشست و پس از آن که با درخواست پاره‌ای از اصحاب خویش مواجه شد که خواستار منصب کلید داری کعبه بودند، عثمان بن طلحه را به حضور طلبید. «چون او آمد، کلید را به او سپرد و فرمود: کلید را بگیر که امروز روز نیکى و وفاى به عهد است»[52] و به این ترتیب، منصب و موقعیت اجتماعی والای کلید داری کعبه را در خاندان او استمرار بخشید. آن حضرت، به طور صریح، در میان مردم مکه اعلام نمود: کلیدداری کعبه و سقایت حاجیان را به همان ترتیب سابق رسمیت می‌بخشم.[53]

9. همواره در دسترس رعایا بودن
 

«حاجب داشتن» و از ورای پرده‌ها با مردم جامعه سُخن گفتن، از شیوه‌هایی است که توسط قدرتمندان جوامع مختلف به کار گرفته می‌شود تا بر ابهت و عظمت صاحب قدرت افزوده گردد. بسیاری از مواقع، والی و زمامدار راضی می‌شود که اوقات خود را به بطالت بگذراند، لکن زمانی را برای مراجعه به خود در اختیار رعایا قرار ندهد. هدف این زمامداران، آن است که تصور «فوق دسترس بودن» آنان دستخوش تردید مردم عادی نگردد، تا همچنان در قوه خیال مردمان باقی بمانند و افراد جامعه ایشان را «فردی چون خود» محسوب نکنند. لکن در اخلاق حکومتی رسول‌اکرم، «در دسترس مردم عادی قرار داشتن» یک اصل است. مراجعانی که به مدینه‌النبی قدم می‌گذاشتند، می‌دانستند که در چه زمانی و چه مکانی می‌توانند رهبر امت اسلام را ملاقات نموده، خواسته‌ها و تقاضاهای خود را به طور مستقیم با خود آن حضرت در میان بگذارند. قبایل مختلف ـ که نمایندگانی را برای صحبت با پیامبر می‌فرستادند ـ همچون «قبیله بنى‌سعد بن بکر، که مردى را به نام ضمام بن ثعلبة به عنوان نمایندگى به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستادند»[54] و «نمایندگان بنی‌حنیفه، که مسیلمه کذاب نیز در میان آنها بود»،[55] بدون هیچ هماهنگی و اطلاع قبلی، و حتی بدون آن که چهره پیامبر را بشناسند، به حضور ایشان رسیده و به گفتگو می‌پرداختند. رعایا نیز به آسانی و بدون هیچ‌گونه نگرانی و دغدغه، عرض حال به محضر ایشان برده و خصوصی‌ترین مشکلات خویش را با ایشان به مشورت می‌نشستند. «عدی بن حاتم» از ماجرایی سُخن می‌گوید که در اولین برخورد خود با رسول الله صلی الله علیه و آله شاهد آن بوده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا که شناخت، از جا برخاسته، مرا به سوى خانه خود برد و هم چنان که در راه می‌رفتیم، پیرزنى سر راه او آمد و او را نگهداشت، و به خدا سوگند! آن حضرت را دیدم زمانى دراز در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیرزن با او صحبت کرد.[56]
10. رها نکردن مردم بدون تعیین سرپرست و جانشین
آنچه در جای جای سیره و شیوه عملی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در طول 23 سال رهبری مبارزاتی و حکومتی آن حضرت به چشم می‌خورد، آن است که ایشان هیچ گاه گروهی از مردم تحت ولایت خود را بدون سرپرست رها نکرد؛ چه آن زمان که مسلمانان تنها گروهی کوچک در مکه بودند که درگیر و دار تبلیغ مبانی دین اسلام و دعوت مردمان دیگر به این آیین الهی، با آزار و شکنجه‌های دشمنان روزگار می‌گذراندند؛ و چه آن زمان که در مدینه دارای حکومت استواری شده و با دشمنان داخلی، یهودیان بنی‌النضیر، بنی‌قریظه و بنی‌قینقاع، و دشمنان خارجی، مشرکان مکه و قبایل هم پیمان با آنان، درگیر می‌شدند. در تمامی این مواقع و مواضع، هر بار که لازم می‌شد، گروهی از مسلمانان در جایی یا کاری حضور دسته‌جمعی و مشارکت گروهی داشته باشند، چنانچه شخص پیامبر در میان آنان نبود، حتماً از جانب ایشان فردی مسئولیت اداره امور را برعهده می‌گرفت. در ماجرای هجرت نخستین مسلمانان به حبشه، پیامبراکرم «عثمان بن مظعون» را به عنوان امیر بر قافله ده نفره مهاجران مسلمان منصوب نمود.[57] در تمامی لشکرکشی‌ها، فردی از جانب پیامبر به سرپرستی گمارده می‌شد. حال چنانچه غزوه‌ای شکل می‌گرفت که پیامبر در میان لشکریان از مدینه خارج می‌شد، فردی از جانب ایشان به امارت و سرپرستی مدینه و اهالی آن نصب می‌گردید،[58] و چنانچه سریه‌ای شکل می‌گرفت که پیامبر در میان لشکریان نبود، فردی از جانب ایشان به امارت و سرپرستی لشکر منصوب می‌شد.[59] پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بلاد مختلفی که به اسلام می‌پیوستند، نیز همواره افرادی را به سرپرستی جامعه تعیین می‌نمود. سیره‌نویسان اسامی تمامی کسانی را که در طول حکومت رسول گرامی اسلام از جانب ایشان بر بلدی از بلاد اسلامی گماشته شده بودند، ذکر کرده‌اند.[60] آنچه آشکارا مشاهده می‌شود، این است که رسول‌اعظم، هیچ‌گاه، حتی برای مدت کوتاه چند روزه، امت اسلامی را بی‌سرپرست رها نکرده است؛ حال چگونه می‌توان پذیرفت که آن رهبر و زمامدار تیزبین نسبت به دوران پس از رحلت و خروج ابدی خود از میان امت اسلامی در اندیشه تعیین و نصب سرپرست و امیر نباشد؟ من در این مقاله نمی‌خواهم وارد بحث از ادله کلامی نصب جانشین و جانشین منصوب از سوی پیامبراکرم بشوم، بلکه تنها بر اساس سیره سیاسی و حکومتی آن حضرت است که سخن می‌گویم.

ب. سیاست خارجی
 

1. عدم جنگ‌افروزی، در عین ایجاد و حفظ آمادگی نظامی
 

از جمله اتهاماتی که پاره‌ای از نویسندگان و تحلیل‌گران تاریخ اسلام بر این دین الهی و الگوی تمدن بشری انسانی، نقطه مقابل تمدن‌های بشری غیرانسانی ـ که مبتنی بر توحش و خوی استخدام‌گر آدمیان برپا شده است ـ وارد می‌کنند، آن است که اسلام سوار بر شمشیر به پیش رفته است، و هر فتح و پیروزی که به دست آورده، در سایه جنگ افروزی و نبرد با اقوام و قبایل دیگر بوده است. این اتهام، به هیچ وجه بر عملکرد پیامبراعظم انطباق ندارد، بلکه تحرکات نظامی رسول الله در شهر مدینه، با فاصله زمانی اندکی از تشکیل دولت اسلامی، چند هدف را تعقیب می‌کرد: هدف اول، ایجاد همدلی بیشتر میان اقشار و گروه‌های مختلف مردم تابع این حکومت بود. مسلم است که در مسافرت، افراد همسفر با خلقیات فردی و خصوصیات شخصی یکدیگر آشنا می‌شوند و در اثر تولید خاطرات مشترک، با یکدیگر انس و الفت بیشتر پیدا می‌کنند. رسول گرامی اسلام در تمامی تحرکات و سفرهای رزمی که خود حضور داشتند، مهاجران و انصار را همراه و همسفر می‌کردند تا با مدیریت مدبرانه خویش همدلی و قرابت بیشتری میان رعایای دولت اسلامی فراهم آورند. هدف دوم، آشنایی مهاجران با سرزمین یثرب و احوال جغرافیایی پیرامون آن بود تا در صورت نیاز و هنگام حمله دشمنان، رزمندگانی که از مهاجران در لشکر اسلام به صحنه‌های نبرد گسیل می‌گردند، نسبت به پستی و بلندی‌های سرزمین، و نقاط استراتژیک آن شناخت کافی داشته باشند. هدف سوم، تمرین‌های موسمی برای ایجاد و حفظ آمادگی رزمی در میان مردم تحت حاکمیت رسول الله بود. چهارمین هدف، ناامن کردن مسیر حرکت کاروان‌های تجاری مشرکان مکه بود. می‌دانیم که زندگانی بزرگان مکه بر داد و ستد و بازرگانی استوار بوده و حیات آنان را مسافرت‌های تجاری تأمین می‌نمود. و از سویی مکیان دشمنان اصلی مسلمانان بودند، که اموال مهاجران و نیز خانواده‌های ایشان را در مکه مورد تعرض قرار داده، و همیشه با رایزنی‌ها و مذاکرات با قبایل ساکن در شبه جزیره به ایجاد مشکل برای پیامبر و یاران مسلمان ایشان مبادرت می‌ورزیدند. این بود که پیامبر چاره را در آن می‌دید که با ناامن کردن مسیر حرکت کاروان‌های تجاری قریش، ضرب شستی به مکیان نشان دهد و به آنان بفهماند که رگ حیات شما در دستان ماست و هر زمان که اراده کنیم، می‌توانیم با قطع آن، زندگی را بر شما تنگ نماییم. پس ایجاد آمادگی جنگی چیزی است که در سیره پیامبر وجود داشته و اهتمام تام نسبت به آن مشاهده می‌شود، لکن جنگ‌افروزی و آغاز نبرد و درگیری با همسایگان، جهت کشورگشایی، به هیچ وجه بر عملکرد پیامبر انطباق ندارد.
می‌دانیم اولین جنگی که بین مسلمانان مدینه و مشرکان مکه درگرفت، در نزدیکی چاه‌های بدر اتفاق افتاد و به «غزوه بدر کبرا» مشهور شد. آنگاه که به رسول گرامی اسلام خبر رسید که لشکری از مشرکان مکه به سوی مدینه در حال حرکت‌اند و قصد نبرد با مسلمانان دارند، پیامبر با مسلمانان در حال انجام یکی از مانورهای نظامی و رزمایش‌هایی بودند که از آغاز تشکیل دولت اسلام در مدینه در قالب غزوات و سرایا اقدام به آنها می‌نمودند. پس از رسیدن این خبر به رسول خدا، ایشان اصحاب خود را جمع کرده خبر حرکت قریش را به اطلاع آنها رسانید و برای بازگشت به مدینه و یا جنگ با قریش با آنها مشورت کرد. نکته آموزنده آن است که پیامبراکرم به اعلام متابعت مهاجران بسنده ننمود، بلکه مسأله اصلی که ذهن رسول‌الله را اشغال کرده بود، نظر انصار بود؛ زیرا «هنگامی که اینان در عقبه با آن حضرت بیعت کردند، گفتند: ای رسول‌خدا، هرگاه تو خود را به شهر ما برسانی، ما همان‌طور که از فرزند و ناموس خویش دفاع می‌کنیم، از تو نیز به همان نحو دفاع می‌کنیم، و معنای این سخن آن بود که اگر دشمنی در شهر مدینه به آن حضرت حمله کند، آنان متعهد هستند که از او دفاع کنند، ولی در خارج از شهر مدینه تعهدی ندارند. از این رو رسول‌خدا می‌خواست رأی آنان را نیز در این خصوص بداند» و پس از اظهار تبعیت سعد بن معاذ، از سران انصار، بود که پیامبر آسوده خاطر شده و آماده نبرد گردید. همین امر ـ که اولین جنگ مسلمانان ساکن مدینه، جنگی است که با تهاجم مشرکان مکه آغاز شده است ـ گویای آن است که آن همه غزوه و سریه‌ای که مسلمانان داشته‌اند، هیچ‌کدام منجر به درگیری با دشمن نشده است، و به تعبیر امروزین، در تمامی آنها مسلمانان با دشمن فرضی جنگ می‌نموده‌اند. و نیز مشورت پیامبر با انصار نشان دهنده آن است که هیچ یک از تحرکات نظامی پیشین به قصد آغاز جنگ با قبیله یا گروهی نبوده است، بلکه تنها سفری رزمایشی بوده که اهداف پیش گفته را تعقیب می‌نموده است، در غیر این صورت، مشورت با انصار در هنگام تحقق یک جنگ واقعی وجهی نداشت.




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا