اربعین از رازهای هستی است، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن برای ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگی های انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوی و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند می شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین روز شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) گفته می شود که مصادف با بیستم ماه صفر است. از سنت های مردمی گرامیداشت چهلم مردگان است که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات می دهند و مجلس یادبود برپا می کنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی برپا می کنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اسرار اربعین به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خویش را با مظلومیت حسین(ع) و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچ گاه بی رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامی هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه ای دارد. چله نشینی برای رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مومن، چهل شب چهارشنبه... از این نمونه هاست.
برای بررسی و کنکاش در این زمینه خدمت حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا رسیدیم. ماحصل این گفتگو پیش روی شماست.
یکی از فرازهای مهم واقعه عاشورا اربعین است که عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود این مسأله از کجاست؟ آیا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و یا جایگاه عدد چهل می باشد؟
بازگشت اهل بیت علیهم السلام در اربعین به کربلا مورد اختلاف است و تاکنون نیز به جایی نرسیده، بعضی از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضی از آنها آن را مسکوت گذاشته اند. اما موضوع اربعین موضوعیت دارد؛ یعنی ناظر به آمدن اهل بیت به کربلا نیست. عدد چهل، یک وقتی به خاطر بیان کثرت گفته می شود، مثل اعداد دیگر. یک عددی گفته می شود به عنوان بیان کثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشرکین می فرماید: «ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم»
«پیغمبر اگر 70 بار هم برای آنها طلب آمرزش کنی، خداوند آنها را نخواهد بخشید»، نه اینکه 1+69باشد یعنی بی نهایت،... و هکذا اربعین امکان دارد برای بیان کثرت گفته شود.
گاهی عدد چهل موضوعیت دارد. مثلا امام حسن عسکری(ع) می فرماید: علائم ایمان پنج تاست. یکی از آنها زیارت اربعین است زیارت اربعینی که واقعا چهل روز از شهادت سیدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضی جاها موضوعیت دارد. من اخلص لله اربعین صباحا بعید نیست که موضوعیت چهل صباح کسی اخلاص بورزد. یعنی چهل صباح بر او بگذرد و تمامی کارهایش برای خدا باشد واقعا ممکن است بسیار کم کسانی پیدا کنیم که حتی 10 روز این گونه بگذرانند و بالاخره تمام کارها برای خدا باشد حتی نفسانیت ریز داخلی هم در کار نباشد. بعد می فرماید: خدا چشمه های حکمت را از باطنش برزبانش جاری می سازد. اما اربعین امام حسین علیه السلام، یقینا موضوعیت دارد و ناظر به بازگشت اهل بیت نیست. ما می بینیم درسیره اهل بیت بوده چقدر هم تاکید بر زیارت اربعین شده و چقدر آثار وضعیه دارد.
ما در اسلام عددهایی داریم که اینها اعداد خاصی هستند. معلوم می شود که موضوعیت هم دارد، یکی عدد هفت است، شما ملاحظه می فرمایید که عدد آیات سوره مبارکه حمد هفت است، طواف هفت است و از این قبیل... حال غرض این است که این اسرار نزد خداست مادامی که بیان معصوم زیر این حرف ها نباشد که عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بیان معصوم نباشد نمی توانیم چیزی بگوییم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چیزی بگوییم، خدای ناکرده منشأ انحراف می شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعیلیه عدد هفت کاملا منشاء انحراف شده یعنی خدا می داند آنها روی عدد هفت و 70 چه کاخ هایی ساخته اند برای این که سرش را نمی دانستند. بنابراین ما باید متعبد باشیم حتی در اذکار. ممکن است ذکری از معصوم برسد که می گوید این را چهل بار بخوانید، چهل بار بخوانیم. اگر از کسی برسد که معصوم نیست، بزرگی است ولی ما می دانیم که بی حساب و کتاب حرف نمی زند مثل آقای قاضی ، آقای بهاءالدینی، آقای طباطبایی و... این جور شخصیت ها، گاهی وقت ها ممکن بود چهل روز دستور می دادند، برای شاگردانشان که چهل روز این دعا را بخوانید. معلوم بود چهل، موضوعیت دارد.
اما مطلبی بگویم که برای شما به یادگار بماند، شما بدانید که عدد چهل را گاهی خداوند موضوعیت می دهد و خدا بخواهد بنده اش را با یک عدد کمتر به آن هدفی که باید به چهل برسد می رساند.
یکی از صاحبدلان در گذشته می گوید که انس سه قسم است. یک قسمت انس به خلوت، یک قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتی ما این بحث را شروع کردیم با چین و چروک صورت ها و اعتراض ها مواجه شدیم چون سخت بود بعضی ها بپذیرند که وقتی کسی می رود و در خلوت دعا می کند، نماز می خواند چرا این را یک قسم جدا کردید یا انس به عبادت؟ مگر عبادت برای خدا نیست اما شما آمدید در اینجا یک قسم دیگر تراشیده اید که انس به الله است، در صورتی آن کسی که می رود در خلوت برای خدا می رود. معمولا خلوت را انتخاب می کند که حواسشان جمع باشد. یا آن کسی که انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت برای خدا می شود چرا شما قسم سوم تراشیدید؟ آخر دیدیم باید مطلب را باز کنیم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش این است که اگر خلوت را از او بگیرند آن حالی که او داشت از دستش می رود واصلا به هم می ریزد اما علامت انس به عبادت علامتش این است که اگر عبادتی که همیشه آن را انجام می داد بگیرند و بدل کنند به عبادت دیگر او به هم می ریزد و معلوم می شود که انس او انس به عبادت است. من حاشیه زدم به این مطلب که در انس بالعباده انتخاب کننده بنده است، در انس بالله انتخاب کننده خداست. ما مثال می زدیم یک حاج آقایی یا حاج خانمی 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم که می خواهد برود می گوییم خانم، آقا ما خانواده ای می شناسیم که آبرومنداست و خیلی مضطر به این پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بیرون می اندازند این دفعه را بدهید به اینها، امسال را مشرف نشوید ان شاءالله سال آینده مشرف شوید. می گویند: نه نمی توانیم این انس به عبادت است و انس بالله نیست پس فرق بین انس به الله و انس به عبادت روشن می شود.
مطلبی را که می خواستم به عنوان یادگاری بگویم در اینجاست. مرحوم پدرم می گفت (قریب به مضامین فرض کنید): یک نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود که چهل روز باید این ذکر و یا ظاهرا عملی را به جا بیاوری. چهل شب انجام بدهی شب چهلم به تو نتیجه داده می شود. این از ظرایف معارف الهیه است که این چهل شب باید متصل باشد و اگر در وسطش یک وقفه ای حاصل شد و برید، باید از سر بگیرد.
نخیر. اتفاقا جابر را که گفتید، بسیار کار خوبی کردید. واقعا جابر با این کاری که کردند در تاریخ ما تکیه گاهی است. زیارت جابر کاملا با برنامه بوده است. بچه که بودم یادم می آید در تبریز با پدر و مادرم روضه می رفتیم. بعضی از منبری ها می گفتند جابر به خادمش عطیه گفت. در تهران هم کم و بیش شنیدم بعد فهمیدم که عطیه یکی از علمای زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربیت شده اهل بیت بوده. شما باید همه کارهای جابر و ظرایف کارش را کنار هم بگذارید و ببینید این مکتب اهل بیت چه مکتبی است؟ از طرفی یادمان باشد که حضرت امام حسن عسکری(ع) می فرماید: علایم ایمان پنج تاست. آن علائم، تمامش برای شیعیان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پیشانی را به خاک گذاشتن، انگشتر را به دست راست کردن، خواندن زیارت اربعین و 51 رکعت نماز در شبانه روز خواندن. این مختصات شیعه است. اما جابر عمدا برای اینکه اربعین است می خواهد برود به کربلا نه اینکه از آنجا رد می شده و مصادف شد با اربعین.
آمدن جابر مورد تایید است ولی تعیین آن مشکل است در تعیین آن علما نظر نداده اند کدام اربعین است. قطعا اربعین آمده ولی مورد تردید است که در اربعین اول بوده یا دوم و این را مسکوت گذاشته اند.
جالب اینجاست که آمدن ایشان برای زیارت اربعین بوده، درست است که آنجا آمد گریه کرد و حتی حالش بد شد و غش کرد، که عطیه می گوید حتی آب آوردم و ریختم، اما صرفا برای قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقایدش بوده که اربعین، زیارت اربعین امام حسین(ع) را به جا بیاورد.
کاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا یک کاروان داغدیده و آسیب دیده است، اداره این کاروان نیز دو وجه داشت، یک طرف اداره زن و بچه های داغدار و مصیب دیده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهدای کربلا، مسئولیت این کاروان نیز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زینب(س)، یک جمله ای داریم از امام سجاد خطاب به حضرت زینب(س) که فرمودند. انت عالمه غیر معلمه. حال سوال اینجاست که حضرت زینب(س) از این علمشان برای اداره کاروان استفاده می کردند و یا اینکه از قاعده تبعیت از امام زمانشان استفاده می کردند؟
اداره کاروان از امور اجتماعی است یعنی شاید نیاز به علم لدنی و یا به کار بردن آن نباشد بلکه یک بحث مدیریتی است. منتهی اهل بیت غیر از علمشان و غیر از مدیریتشان انسان هایی ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر این، حضرت زینب یک مدیریتی داشته است و آن عقل و تدبیر و تعقل حضرت زینب(س) که حتی زبانزد مخالفین شد. در کتابی که تالیف ابن اثیر جزری است درباره حضرت زینب(س) می گوید وکلامها عند یزید یدل علی قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جیم که به معنی فکر است. یعنی سخن گفتن او نزد یزید دلالت بر قدرت عقل او می کند این تعقل حضرت زینب(س) می باشد.
اما می ماند یک بحث، زمانی مسائل فوق العاده ای پیش می آید. می توانیم بگوییم که البته در اصل ایشان به امام زمانش مراجعه می کرده و ممکن است ایشان از قسمتی از علم لدنی خودش هم استفاده می کرد، چنانچه ما در مدیریت حضرت زینب(س) در مقاتل معتبر داریم که وقتی بچه ها بهانه پدر را می گرفتند، حضرت می فرمود که پدرتان مسافرت رفته، این نمونه است و کاشفیت دارد اولا که مقصودشان سفر آخرت بوده ثانیا به بچه سه ساله نمی توان گفت که پدرت را کشته اند گفتن این مسائل بچه را می کشد اما بالاخره عالمه غیرمعلمه، خانمی که علم لدنی داشت به بچه ها اینطور می فرمود و می خواست که بچه ها در جریان مصیبت ها حتی الامکان قرار نگیرند.
جمع بین این دو تا یعنی استفاده از عملشان و تبعیت از امام زمانشان مانعه الجمع نیست. یک وقتی مسأله ای است که ترجیح می دهند از امام زمان بپرسند و یک وقتی هم مرحله ای است که خدا روشنشان می کند یا همان علم لدنی، همان جا می دانند که ولی خدا به این قسمت راضی است، در مورد این مسائل نظر دادن سخت است اصل این است که آنها از امام زمانشان می پرسند شاید هم زمانی مصلحت بدانند که از علم لدنی استفاده کنند، مانعه الجمع نیست.
این از مسائلی است که باید عنوان شود و متاسفانه ذاکرین و غیرذاکرین ـ ان شاءالله امام زمان کمک کنند که اینها این جمله زشت را ترک کنند و نگویند بیمار کربلا.
اهل سنت همه ایشان نوشتند و کان من اجمل الناس وجها و اطیبهم ریحاً. وقتی امام سجاد(ع) از خوش بوترین و خوشروترین افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بیمار کربلا بنامیم، چقدر ما باید بی معرفت باشیم که این حرف ها را بزنیم.
بیماری حضرت حداکثر روز عاشورا و یا شب عاشورا بوده و بیشتر از آن را ما مدرکی نداریم که بگوییم ایشان مریض بوده، هنگامی که خیمه ها را می خواسنتد آتش بزنند ایشان بیمار بودند.
محفل خصوصی در مقاتل نداریم.
گفتگوهایی در زمانی که یزید ملعون می خواست ایشان را مرخص کند صورت گرفت که چه چیزی می خواهید و... قریب به همین مضامین بود و روایت است که حضرت سر مبارک پدر را درخواست کردند بنابر قولی که اگر صحیح باشد و آن هم جوابی داد.
علی کل حال ما محافل خصوصی در مقاتل نیافتیم. هر چه بوده همین مجالس بود که به خاطر به رخ کشیدن قدرت بوده و یا اینکه نستجیر بالله اهل بیت را تحقیر کند و از مردم زهر چشم بگیرد که ما این هستیم و قدرت داریم. در همین مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زینب کبری صحبت می کردند و گاهی وقت ها به حضرت زینب از طرف دشمن خطاب می شود که حضرت خودشان جواب می دادند مانند مجلس ابن زیاد که خود ابن زیاد یا پلیدی دیگر شماتتی به حضرت زینب کرد و حضرت یک جمله عرفانی ماندگاری فرمودند که به راستی مایه حیرت تمامی عرفای عالم است :مارایت الا جمیلا-.
عالم بزرگی به یک مجلس آمده بود در مورد امام حسین(ع) صحبت کند یک مداحی بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جلیل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. این بلندگو را نمی دهد! مداح باید 10 دقیقه بخواند برود، التماس دعا. مداح که نباید نظر بدهد حتی بعضی می آیند در ضمن مدحش به نظام قدیم و جدید مدارس اعتراض می کنند!
این گونه جمع بندی می کنیم که در بعضی از مجالس حضرت زینب حرف می زدند و در بعضی مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت می کردند و شاید در بعضی جاها هر دوی آنان، برحسب مصلحت بینی ها بوده است.
تمامی اینها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا یک سطری از اینها در کتاب های ما نیست. حتی می گویند یکی آمد در کوفه و گفت تو کی هستی حضرت می فرماید؛ زینب هستم و او گفت من کلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده که این گونه تغییر کرده ای همه اینها دروغ است.
هدف های حادثه عاشورا چه زمانی به بار نشست؟ قبل از ورود به مدینه یا بعد از ورود به مدینه؟
این دانشگاه باز شد و یک استاد و یک معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زینب بودند. منتهی این بار نشستن و ظهور این بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع کردند. همین ها درس بود، مرتب در شام توهین می شنیدند. مثلا در شام پیرمردی توهین کرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ بله. این آیه شریفه را خواندی: «قل لااسئلکم علیه اجراً الالموده فی القربی» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطی دارد؟ ما اولاد او هستیم.