.

حدیث تصادفی

حدیث تصادفی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بادصبا
درباره ما
منوی اصلی
مطالب پیشین
لینک دوستان

ویرایش
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید دیروز : 295
  • کل بازدید : 1445312
  • تعداد کل یاد داشت ها : 6770
  • آخرین بازدید : 103/2/7    ساعت : 1:27 ص
جستجو

وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
ارسال شده در یکشنبه 90/12/28 ساعت 7:41 ص نویسنده : ایمان احمدی

از زمان قدرت مصدق تا اوج همکاری یا درگیری با گروه‎‎های مذهبی، افراد مختلفی موضع‎گیری‎‎های متفاوتی نسبت به مصدق‎السلطنه داشتند. امروز هم مثل گذشته همچنان این حرف‎‎ها وجود دارد. باتوجه به گوینده، درباره مصدق قضاوت کنید.

از زمان قدرت مصدق تا اوج همکاری یا درگیری با گروه‎‎های مذهبی، افراد مختلفی  موضع‎گیری‎‎های متفاوتی نسبت به مصدق‎السلطنه داشتند. امروز هم مثل گذشته همچنان این حرف‎‎ها وجود دارد. باتوجه به گوینده، درباره مصدق قضاوت کنید.

امام خمینی: ما از این‎ها ضربه دیده‎ایم

«آقایان سر ملی شدن نفت دیدید التماس می‎کنند که بگذارید قدری بگذرد، ببینیم ملی چطوری است. ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. نمی‎خواهم بگویم در زمان ملیت، در زمان کسی‎که این همه از آن تعریف می‎کرد؛ چه سیلی به ما زد. نمی‎خواهم بگویم طلبه‎‎های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند. در آن زمان (مصدق) همان‎طور می‎کنند که زمان پهلوی به رگبار بستند. من و آقای حائری بالای سر جوان‎‎هایی رفتیم که از مدرسه فیضیه به تیر بسته شده بودند و اطبا جرأت نمی‎کردند بنویسند این زخمی شده است. کنار این‎ها بروند. این‎ها باید منحل باشند. ما نمی‎توانیم تحمل کنیم هرکس هرجور دلش می‎خواهد؛ کار کند. «خیر من دلم می‎خواهد که حالا دموکرات باشد؛ من دلم می‎خواهد ملی باشد؛ دلم می‎خواهد که ملی و اسلامی باشد» ما از این‎ها ضربه دیده‎ایم. ما اسلام را می‎خواهیم. غیر اسلام را نمی‎خواهیم. مجلس باید اسلامی باشد. افکار مجلس باید اسلامی باشد تا ما بتوانیم کار کنیم.» (صحیفه نور، جلد 12، ص 256)

«اشتباهی شده که خیلی موجب تأسف است... در طول سلطنت این سلسله (پهلوی)، کودتای رضاشاه شد و با امر انگلیس‎‎ها این امر واقع شد. اشتباه این بود کسانی‎که اطلاعات داشتند و می‎توانستند مسایل را بفهمند، مردم را مطلع نکردند... باز در همان زمان یکی از اشتباه‎‎ها این بود که مردم یا آن‎هایی که باید مردم را آگاه کنند؛ از مدرس پشتیبانی نکردند. مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد. آن وقت هم جناح‎‎هایی می‎توانستند پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانی کنند و اگر پشتیبانی کرده بودند مدرس مردی بود که با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت و همه این‎ها موصوف بود و ممکن بود در همان وقت شر این خانواده کنده بشود؛ و نشد.» (صحیفه نور جلد 3 ص 34)

«کسانی‎که از بعضی جبهه‎‎ها هستند؛ تکلیف‎شان معلوم است. آن‎ها از اول، از وقتی تأسیس شدند مسأله اسلام بین‎شان مطرح نبود و آن‎چه مطرح بوده - اگر راست بگویند - همان ملی‎گرایی بوده (جبهه ملی) و من در این هم شک دارم.» (امام خمینی، دفتر یازدهم، ملی‎گرایی، ص 52)

«مسلمان‎‎ها بنشینند تماشا کنند گروهی که از اولش باطل بودند - من ریشه‎هایش را می‎دانم - گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند؛ از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی‎که مرحوم آیت‎الله کاشانی دید این‎ها دارند خلاف می‎کنند و صحبت کرد، این‎ها کاری کردند که سگی را نزدیک مجلس عینک زدند و اسمش را آیت‎الله گذاشتند. او هم مسلم نبود. آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم. زمان آن (مصدق) بود که این‎ها فخر می‎کنند به‎وجود او شنیدم سگی را عینک زدند و به اسم آیت‎الله توی خیابان‎‎ها می‎گردانند. به آن آقا عرض کردم این دیگر مخالفت با شخص (نیست) و اگر (مصدق) مانده بود سیلی را بر اسلام می‎زد. عرض کردم، این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد (و الان نیز) تفاله‎‎های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را غیرانسانی می‎خوانند.» (صحیفه نور، جلد 15، ص 15، 25/3/60)

«این‎هایی که می‎بینید که اجانب از این دارند و حتما باید اسم دیگری روی آن باشد، اسلام نباشد هرچه می‎خواهد باشد این‎ها سرپوش می‎خواهند بگذارند روی مقاصد خودشان که مقاصدی که خلاف مسیر ماست به اسم کسی که ملی است (مصدق). مسیر ما، مسیر نفت نیست. نفت پیش ما مطرح نیست، ملی‎کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را می‎خواهیم. اسلام که آمد، نفت هم مال خودمان می‎شود. مقصد ما اسلام است. مقصد ما نفت نیست تا اگر یک نفر نفت را ملی کرده، اسلام را کنار بگذاریم، برای او سینه بزنیم» (صحیفه نورجلد 6 ص 258)

سیدحسن مدرس: مصدق در کلاس اول سیاست‎مداری

«مصدق پایه و کلاس اول سیاست عوام‎فریبی است و من با نبوغ و دهائی که در آقای مصدق السلطنه سراغ دارم، یقین دارم ایشان همیشه در کلاس اول سیاست‎مداری باقی خواهند ماند.» (بهمن اسماعیلی، زندگی‎نامه مصدق‎السلطنه، ص 69)

رهبر معظم انقلاب، آیت‎الله خامنه‎ای: تا اندک فرصتی پیدا کردند؛ لگد زدند

«درباره حادثه سی‎ام تیر باید عرض کنم این حادثه مورد یک تحریف بزرگ تاریخی قرار گرفته است. روزی که در حقیقت باید روز کاشانی اسم پیدا می‎کرد و روز فقاهت اسلام و حضور مظهریت دین و عواطف دین در صحنه مبارزات سیاسی، با ملی‎گرا‎ها یاد می‎شود... ماجرای نهضت ملی ایران را که تقریبا از سال 1329 و از ماجرای خلع ید شروع شد، باید وابسته به مرحوم آیت‎الله کاشانی دانست. این حقیقتی است در باب نهضت ملی در سال‎‎های 29 و 30 و 31. نهضت ملی که منتهی به حکومت مصدق شد و 2-3 سال یک فصل جدید و بسیار مهم در کشور ما، در جامعه ما به‎وجود آورد؛ این نهضت یک نهضت ماهیتا دینی و اسلامی بود. این نکته‎ای است که متأسفانه در همه تحلیل‎‎هایی که از نهضت ملی می‎شود؛ مسکوت ماند و نخواستند از او اسمی به میان بیاورند.» (روزنامه جمهوری اسلامی، 30/4/63)

«وقتی مجددا دولت مصدق روی کار آمد، اولین عکس‎العملی که نشان داده شد؛ بی‎اعتنایی به مرحوم آیت‎الله کاشانی است. مصدق دید مردم آمدند توی خیابان‎‎ها و شعار دادند و «یا مرگ یا مصدق» گفتند و عده‎ای کشته شدند. مطلب بر او مشتبه شد؛ خیال کرد مردم از او حمایت می‎کنند، نفهمید که مردم از دین و از احساسات دینی‎شان حمایت می‎کنند. روزی که به اسلام پشت کردند؛ روزی که خودشان را از اسلام و از قرآن و از احکام اسلامی و از فقاهت اسلامی جدا کردند؛ مردم به آنان آن‎چنان پشت کردند که در تاریخ به‎عنوان یک درس تاریخی باقی ماند. دو درس وجود دارد؛ اول این‎که کسانی‎که با کمک دین، با کمک علما، با کمک احساسات دینی مردم سرکار آمدند تا اندک فرصتی پیدا کردند در طول تاریخ لگد زدند؛ این درسی است که در مشروطه هم ما گرفتیم، در نهضت ملی هم این درس تکرار شد. در انقلاب خودمان هم این درس پیش آمد و این برای ما حقیقت تلخی است.» (روزنامه جمهوری اسلامی، 30/4/63)

خسرو معتضد: مصدق مظلوم واقع شد

آیت‎الله کاشانی در اختلاف‎‎های میان سران نهضت مقصر بود و مصدق مظلوم واقع شد. (برنامه «پلی به گذشته»، شبکه 2 سیما، 29/11/89)

علی شریعتی: استادم علی است و پیشوایم مصدق

من پرورده آزادی‎ام، استادم علی است. مرد بی‎بیم و بی‎ضعف و پرصبر و پیشوایم مصدق؛ مرد آزادمرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید... اگر این پیر وطن‎پرست، 28 مرداد را از پیش می‎دید و خاموشی می‎گزید و لب بسته به گوشه احمدآبادش می‎رفت و می‎نشست و تنها می‎زیست و می‎مرد؛ این نسل او را نمی‎شناخت و به سخنانش و به غم‎هایش و اندیشه‎‎ها و عاطفه‎هایش دل نمی‎بست؛ خدمتی بهتر نکرده بود؟! ... و ایران به چه‎کارش می‎آید، اشک‎‎های مصدق و دفتر‎های من؟

موسی حقانی: اعتراف کرد که اشتباه کرده است

ملت ایران مطالبه ملی‎شدن نفت را دنبال می‎کرد اما این اتفاق در سال 1329 رخ داد. استقامت و مقاومت مردم برای ملی‎شدن نفت و حفاظت از آن، از یک سو و توطئه‎‎های بیگانگان و عوامل داخلی، کشور را به‎سمت یک درگیری و ناآرامی پیش می‎برد. در این درگیری، دکتر مصدق که اداره دولت را به‎دست گرفته بود با مشکلات عدیده‎ای مواجه شد و چون توان ایستادگی مقابل این مشکلات را نداشت، تصمیم به استعفا گرفت. البته گله‎مندی‎‎هایی نسبت به این اقدام دکتر مصدق وجود داشت و خود دکتر مصدق هم اعتراف می‎کند در آن مقطع اشتباه کرده است. دیگر آن‎که حمایت آیت‎الله کاشانی و میلی که آحاد مردم برای اجرای ملی‎شدن نفت داشتند، باعث شد کلید یک قیام در تاریخ معاصر ما زده شود و در چند روز شرایط سیاسی کشور را تغییر دهد که توسط بیگانگان طراحی شد بود.

دکتر مصدق در ابتدای ماجرای ملی‎شدن صنعت نفت از توان و پتانسیل آیت‎الله کاشانی نهایت استفاده را برد. اما از این‎که آیت‎الله کاشانی و نیرو‎های مذهبی بخواهند در عرصه سیاسی حضور جدی داشته باشند خیلی خشنود نبود و اطرافیان دکتر مصدق هم این ویژگی را به شکل شدیدتری داشتند. عمدتا آن‎ها افرادی سکولار و بعضا لائیک بودند که به‎هیچ وجه دخالت دین در سیاست را بر نمی‎تابیدند. دکتر مصدق هم نگاهی سکولاریستی نسبت به اداره جامعه داشت. (روزنامه رسالت، شماره 6201، 31/4/86)

صادق زیباکلام: با بغض عجیبی نسبت به انگلیسی‎‎ها حرف می‎زد

آن‎چه در فضای سیاسی اجتماعی داخل کشور رخ داد، خیلی به مصدق ارتباط پیدا نمی‎کند. تحول تاریخی جامعه ایران بدون مصدق هم راه خودش را پیدا می‎کرد و جلو می‎رفت. دو سؤال بنیادی از مصدق و طرف‎داران ملی شدن و کسانی‎که دفاع می‎کنند، فارغ از جنبه سیاسی و اجتماعی آن مطرح می‎شود که آیا به‎جز ملی شدن راه دیگری وجود نداشت که ما بتوانیم درآمد‎های بیشتری را از شرکت نفت بگیریم؟ معتقدم راه‎‎های دیگری هم وجود داشت. دوم فرض بگیریم هیچ راه‎حل دیگری جز ملی‎شدن وجود نمی‎داشت و ما باید نفت را ملی می‎کردیم، آیا بعد از آن‎که نفت را ملی کردیم، دکتر مصدق بهترین سیاست‎‎ها را اجرا کرد و بهترین تصمیم‎‎ها را گرفت؟ به‎نظرم؛ خیر. یعنی اگر دکتر مصدق به‎جای این‎که به این سمت و سو برود که به‎‎جز ملی‎شدن ما هیچ راه دیگری نداریم، فرمولی را پذیرفته بود که ایران صاحب نفت باشد و در عین‎حال می‎توانستیم توافق انگلستان را هم جلب کنیم، چنین چیزی حتما نتیجه بهتری داشت!
مشکل اساسی این بود که دکتر مصدق طوری صحبت و رفتار می‎کرد که فقط و فقط نفرت از انگلستان بود. متقابلا انگلیسی‎‎ها هم دکتر مصدق را متهم به این می‎کردند که این آدم، عوام‎فریب است که به فکر محبوبیت خودش است و اصلا به فکر مصالح و منافع بلندمدت ایران نیست. انگلیسی‎‎ها می‎گفتند مصدق فقط می‎خواهد بین مردم ایران محبوب باشد، در حالی‎که مصدق باید به فکر مصالح و منافع بلندمدت کشورش باشد. نمی‎خواهم بگویم مصدق چیزی بوده که انگلیسی‎‎ها می‎گویند، ولی مصدق همواره با نفرت، بغض و کینه عجیبی نسبت به انگلیسی‎‎ها صحبت می‎کرد و این بغض، کینه و نفرت طبیعی است که راه را برای هرگونه مصالحه، مذاکره و رسیدن به یک توافق می‎بندد و بر منافع ایران تأثیر می‎گذارد. دید مصدق به انگلستان در ملی‎کردن صنعت نفت تماما مسائل سیاسی نیست، مسأله روان‎شناختی، سیاسی، اجتماعی هم می‎تواند باشد، مانند دیدی که در شرایط حاضر برخی از سیاست‎مداران ایرانی نسبت به آمریکا دارند و هرگونه مذاکره با این کشور را رد می‎کنند.

هرمیداس باوند: مصدق و رنسانس سیاسی

آیت‎الله کاشانی و دکتر مصدق، در مقطعی همراه و همگام بودند که پیامد‎های مثبتی هم داشت و در مرحله دیگر راه‎‎ها جدا شد و نهایتا یک ائتلاف اعلام‎نشده یا اعلام شده بین جناح‎‎های مخالف دولت دکترمصدق به‎وجود آمد. حالا از نظر گروه دکتر بقایی، عبدالقدیر آزاد، حائری‎زاده، مکی، بقایی و آیت‎الله کاشانی جزو ملی‎‎ها بودند، بخشی که جدا شدند و بنای همکاری با دربار و عوامل مخالف را گذاشتند که در مجلس بودند؛ مانند جمال امام و آقای میراشرافی و... ممکن است همه با هم متحد نباشند اما در نهایت این مخالفت‎‎ها به یک نتیجه منتهی می‎شود. در نتیجه وقتی کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد دکتر بقایی این پارچه را در خانه دکتر مصدق زد:
شبان گر به سر قصد تاراج داشت
سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
نه نادر به‎جا ماند نه نادری... .
خلاصه، این‎ها در فاز اول هریک کاره‎ای شدند، حائری‎زاده شد وکیل اول تهران و آقای مصطفی کاشانی به‎عنوان پاداش، وکیل مجلس شد که بعد از 28 مرداد، وفا نکردند و بعد‎ها نسبت به این همکاری عدول کردند حتی زاهدی دستور داد مکی را بیرون بیندازند. یا بقایی که انتظار داشت نخست‎وزیر شود و به‎هرحال تحقق پیدا نکرد. قول‎‎ها و انتظار‎هایی که بعضی داشتند مقوله دیگری است. اگر کودتای 28 مرداد نبود، فکر ‎کنم ایران سرنوشت متفاوتی از نظر میل به دموکراسی داشت. مصدق می‎گفت: این یک رنسانس سیاسی است. تأکید و هیاهو‎ها برای این است که آزادی‎‎های نسبی به‎دست بیاورد.




مطلب بعدی : « عبادت خالصانه »       


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسمه تعالی میلا باسعادت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه برتمام محبین اهلبیت مبارک باد التماس دعا